
الهام فلاح در گارگاهش زنجیر داستان را میبافد
نشست «عصر داستان» (به همت مؤسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی)، در روزهای گذشته، میزبان الهام فلاح بود، نویسندهای که شاید بسیاری او را با رمان «خون مردگی» به یاد بیاورند که موفق شد جایزه ادبی پروین اعتصامی را ازآنِ خود کند، و البته رمانهای دیگری، چون «زمستان با طعم آلبالو» و «اسب چوبی» و «خون خواهی».
او البته در زمینه نوشتن فیلم نامه و آثار ویژه کودک و نوجوان هم تجربیاتی دارد؛ «زال و رودابه» (از مجموعه «عشقهای فراموش شده»)، «نفرین گربه» و فیلم نامه «تابستان داغ» (به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد) از این دست آثار فلاحاند.
با این حال، محور کارگاه ادبی او در مشهد «بافتن زنجیر داستان» بود و اصول و فنون و تکنیکهای رمان نویسی. با فلاح در فراغت بعد از روزهای این جلسه گفت وگویی کردیم درباره تجربه اش از این نشست و نیز ادبیات داستانی در مشهد.
- از تجربه کارگاه «بافتن زنجیر داستان» که در مشهد برگزار کردید به ما بگویید. استقبال، بازخوردها و دغدغهها را چطور دیدید؟
اول اینکه استقبال خیلی خوب بود، با توجه به اینکه یک عصر تابستانی بود و تقریبا تعطیلات آخر هفته. به جرئت میتوانم بگویم، در تهران، به واسطه اینکه فراوانی و تعدد و کثرت این نوع نشستها وجود دارد، اغلب، به این فکر میکنند که دفعه بعدی هم هست و کس دیگری هم هست، و این طور است که چنین نشستهایی همیشه کم مشتری است. اما در مشهد این استقبالی که دوستان مشهدی کردند واقعا قابل توجه بود.
یکی این مسئله. یکی هم اینکه -به هرحال- باید از متولیان مؤسسه هم تشکر کرد که هزینه صرف میکنند، مقدمات را فراهم میکنند، با نویسندهها ارتباط میگیرند. به خاطر تجمع افراد و تخصصها در تهران، در شهرستان ها، اغلب، برای بچههای علاقهمند این دسترسیها وجود ندارد. اتفاق خوبی است که مشهد دارد این کار را میکند.
تا جایی که دیدهام و شنیدهام، قبل از من هم آدمهای زیاد و استادان زیادی آمده بودند. این باعث میشود بچهها به خاطر اینکه امکانات نیست یا آدمها اینجا نیستند هیچ وقت آسیب دوری از مرکز را نخورند.
فکر کنم این هم یکی از برکات امام رضا (ع) است. اینکه به مشهد فارغ از جنبه کاری یا مأموریتی نگاه کنند، برای آدم ها، انگار توفیقی است. و، به همین دلیل، استقبال از این سفر، آن طور که من متوجه شدم، زیاد است از سمت آدم ها.
درباره هنرجویان هم، از نگاهشان، از بازخوردی که میدادند و از سؤالاتی که میپرسیدند، مشخص بود که دغدغه دارند، دوست دارند، پیگیرند و تا حدودی هم دانشش را دارند؛ خالی الذهن نبودند کسانی که آنجا بودند. این جور به نظر میآید که این فرصت همین یک بار است، قرار نیست دائم در دسترس باشد و تکرار شود؛ پس فرصت پرسش و دانستن را از دست نمیدهند. این چیزی بود که من توی بچههای مشهد هم دیدم.
- به صورت کلی، فایده این قبیل کارگاهها را چه میدانید؟ اصلا فایدهای دارند؟ در دنیای شعروشاعری، خیلیها معتقدند این کارگاهها راهگشا نیست، و مهمْ آن شاعری است که ممکن است در وجود کسی باشد یا نه. در دنیای نویسندگی، اوضاع چطور است؟
فاکنر یک جمله خیلی جالب و بامزه دارد که میگوید برای نویسنده شدن ۹۹درصد استعداد و آموزش نیاز است و ۹۹درصد نظم و تداوم. حالا، من، اگر بخواهم همین جمله را تغییر بدهم و در راستای پرسش شما جواب بدهم، باید بگویم برای نویسندگی ۹۹درصد استعداد و -به قول شما- آن مایه غریزی و ذاتی لازم است و ۹۹درصد هم اشراف به تکنیکهای نوشتن.
به این فکر میکنم که مشهد دارد خیلی خوب عمل میکند، هم در بحث علمی و هم در بحث فرهنگی-هنری
واقعیت این است که هر کسی که ذوق داشته باشد، بتواند چیزی بنویسد، یا -مثلا- دایره لغات بزرگی داشته باشد، لزوما، نمیتواند داستان نویس خوبی هم باشد. شاید طرف بتواند یک ستون مطلب خوب برای یک روزنامه یا نشریه بنویسد، کپشنهای خوبی بنویسد، توییتهای جذابی بنویسد؛ ولی، وقتی بحث رمان پیش میآید و حجم رمان و آن ساختار نظاممند رمان، یک مقدار داستان متفاوت میشود.
من این را بارهاوبارها خودم به تجربه دیدهام. آدمهایی که کپشن نویسهای خوبیاند، دل نوشتهای قشنگی مینویسند، اما، وقتی قرار میشود ۵۰-۶۰هزار کلمه رمان بنویسند، از شروع تا پایان روایت کنند، مخاطب را تا پایان کار نگه دارند و از دست ندهند، آن موقع است که ناکام میمانند. بخش زیادی از این ناکامی به این دلیل است که تکنیکها و اصول نوشتن را بلد نیستند.
حالا این حرف را که دارم میزنم منظورم این نیست که آدمها حتما باید کلاس و کارگاه بروند. من خودم از آنهایی هستم که هیچ وقت توی زندگیام کلاس نرفتهام؛ یعنی در محضر هیچ نویسنده و استادی تلمذ نکردهام برای رمان نویس شدن. اما -به قول این استادان زبانهای خارجی- روش سِلف اِستادی را پیش گرفتم؛ خودم یاد گرفتم، این جوری که بنشینم و مکاشفه کنم، با نگاه کردن و دقت کردن به کارهایی که چاپ شده و در بازار است.
یعنی صرفا خواندن رمان به مثابه یک رمان خوان یا کتاب خوان نبوده، به مثابه این بوده که بخواهی از آن یاد بگیری. مثل شوفرهای قدیمی که با نشستن کنار شوفرهای باسابقهتر خودشان رانندگی را یاد میگرفتند، با نگاه کردن به دستها و حرکت پاها و دنده عوض کردن و ...، برای من همین طور بود. اما، خب، نمیتوان کتمان کرد جایگاه آموزش را و تکنیک را.
به نظر من، واقعا لازم است طرفی که غریزه و جوهره نوشتن دارد آن اصول تکنیکی را هم یاد بگیرد، چون رمان، در انتها، یک متن تکنیکی است.
- حالا، اگر از این جامعه کوچک بیاییم بیرون، نگاه شما به ادبیات داستانی در مشهد و خراسان چگونه است؟ فکر میکنم نگاه نویسندهای از یک بوم دیگر و از بیرون بتواند پاسخ منطقی تری به ما بدهد.
نتایج کنکور که آمد، دیدم تعداد بچههای مشهد بین رتبههای تک رقمی و رتبههای بالا خیلی زیاد بود. ازآن طرف، بچههای نجوم هم که مدال طلای جهانی گرفتند، بعدش مشخص شد یکی از اعضای تیم از مشهد به آنها اضافه شده بوده.
حالا، سوای سؤال شما و اینکه من خودم چند روز پیش مشهد بودم، چند روز است دارم به این فکر میکنم که مشهد دارد خیلی خوب عمل میکند، هم در بحث علمی و هم در بحث فرهنگی-هنری، چون اینجا ما نویسنده و هنرمند در حوزههای مختلف زیاد داریم و واقعا نمیشود خیلی به مشهد این عنوان «دور از مرکز» را اطلاق کرد.
در عین اینکه بخشی از ایران است و پایتخت ایران نیست، به نوبه خودش، یک مرکزیت دارد، هم در هنر هم در علم؛ انگار برای خودش یک ایالت است که خودبسنده است، و خیلی هم خوب دارد کار میکند.
در حیطه ادبی هم همین طور است: ما نویسندههای زیادی داریم که در مشهد بزرگ شدهاند، در مشهد رشدونمو کردهاند یا یک بخش از زندگی شان در این شهر گذشته است، غیر از آنهایی که بومی مشهد هستند. و، خب، این فضاها و امکانات در اختیار مشهدیها بوده و توانستهاند خودشان را خوب نشان بدهند. یکی-دو مجموعه داستان هم آنجا به من دادند که برآمدی بود از کارهای کوتاه منتخب بچههایی که دارند در مشهد فعالیت میکنند که واقعا قابل تأمل و توجه است.
هوش مصنوعی نمیتواند جای داستان نویس را بگیرد
- فارغ از بحثهایی که مطرح شد، دو سؤال دیگر هم از شما دارم، یکی اینکه درباره هوش مصنوعی چه فکر میکنید. شما جزو آن دسته از نویسندگانی هستید که ظهور و بروز هوش مصنوعی را نقطه قوت و کمکی میدانند به دنیای ادبیات یا -برعکس- مخل و مانع کار؟
در زمینه نوشتن، من بارها، از روی کنجکاویِ خودم، هوش مصنوعی را مورد آزمون قرار دادهام: نوشتهای دادهام و خواستهام ارزیابی اش کند، موضوعی را دادهام و خواستهام فکر کند و نظر بدهد. درباره کتابهای معروف و مشهور منتشرشده سؤال کردهام و -خلاصه- به شیوههای مختلف تلاش کردهام ببینم چقدر میتوان به هوش مصنوعی در زمینه ادبیات اتکا کرد.
واقعیت این است که من جزو آن دسته از آدمها هستم که به شدت معتقدم -حداقل در حیطه کاری خودم، که داستان نویسی است- هوش مصنوعی هرگز نخواهد توانست جای ذهن آدمی و نثری را که او خلق میکند بگیرد -این را من مطمئن هستم. یک بخش زیادی از ادبیات و هنر وام دار روح خالق خودش است.
هوش مصنوعی، ازآنجایی که روح ندارد، مثل روباتی است که -هرچقدر هم شبیه و نزدیک به انسان ساخته شود- قادر نیست پیوند عاطفی و روحی-روانی با آدم برقرار کند. میتواند خیلی جاها زندگی را برای آدم تسهیل کند، اما فکر نمیکنم در هیچ دورهای روباتها بتوانند تنهایی آدمها را پر کنند، یا جای شریک زندگی و رفیقشان را بگیرند.
در حوزه ما، صرفا شاید بتواند در بخشهای تکنیکی داستان نویسی کمک کند، مثلا درباره کیفیت روایت یا زاویه دید داستان نظر بدهد یا، مثلا، درباره اطلاعات میدانی که لازم است نویسنده برای بعضی از داستانها به آن دسترسی داشته باشد کمک کند. اما -درنهایت- فکر میکنم محصولی که قرار است تولید شود بر پایه توانایی و قدرت خلاقیت خود نویسنده است.
مسئله اصلی جشنواره «هشت» کرامت انسانی است
- شما یکی از داوران جشنواره ادبی داستان کوتاه «هشت» هستید، جشنوارهای که در اولین دوره، به همت مؤسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، در سطح ملی و بین المللی برگزار میشود. نگاهی که برخی به جشنوارههای ادبی و هنری دارند -و به نظر میرسد در سالهای اخیر تشدید شده است- میگوید بعضی از این جشنوارهها قابل اعتماد نیستند. مثلا، میگویند برگزیدهها از قبل مشخصاند، پارتی بازی میشود، یا به آثار دینی و مذهبی توجه بیشتری میشود. به نظر شما، این طور است؟ اگر بله، آیا این جشنواره هم به این مسائل دچار میشود؟ باید چه کار کند تا از این دست قضاوتها دور بماند؟
ببینید این جشنواره تمرکز خود را روی موضوعهای مذهبی یا -مثلا- سیره امام هشتم (ع) نگذاشته، و این صرفا یکی از موضوعهایی است که میتوان به آن پرداخت. منتها، شاید اگر من در اتاق فکر این جشنواره بودم، پیشنهاد میدادم یک بخش برای مفاهیم آیینی در نظر گرفته شود و یک بخش هم برای داستان آزاد تا دیگر هیچ شائبهای درباره تقدم پیداکردن داستانهایی با آن حال و هوا وجود نداشته باشد.
اما من، تاجایی که خواندهام و دیدهام، فکر نمیکنم چنین سیاستی وجود داشته باشد. تنوع موضوعها زیاد است و نگاه اصلیْ مسئله انسان و کرامت انسانی است؛ این طور نیست که، چون متولیْ مؤسسه خاصی است بگوییم داستانهایی با بن مایه مذهبی و دینی ارجح است.
درباره این موضوع، فقط میتوان درنهایت امیدوار بود به اینکه داوریها داوریهای آزادانهای باشند و -مثلا- سیاست جشنواره از داوران نخواهد نگاه ویژهای به برخی آثار داشته باشند.
حالا، این جشنواره با عنوان «هشت» اولین بار است که دارد برگزار میشود، ولی همین مؤسسه قبلا هم جشنوارههای ادبی برگزار کرده که خروجی آنها صرفا متمرکز بر این ماجرا یا مسئله امام هشتم (ع) نبوده و خیلی از داستانهای آزاد هم به مراحل نهایی شان رسیدهاند.
* این گزارش سهشنبه ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۵۶۶ روزنامه شهرآرا صفحه فرهنگ و ادبیات چاپ شده است.