کد خبر: ۱۲۶۷۶
۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
شهید احمدعزیزی، عزیزکرده محله حسین‌آباد بود

شهید احمدعزیزی، عزیزکرده محله حسین‌آباد بود

حاج‌احمد وقتی جنگ شد، حتی تک‌فرزند‌بودنش مانع از آن نشد که لحظه‌ای در تصمیمش برای رفتن تردید کند و مشتاقانه عازم رزم شد و در مدتی که در خط مقدم حضور داشت، چندین‌بار مجروح شد.

از زمانی‌که به دنیا آمد، روزی نبود که او را نزد طبیب نبرند. آن‌زمان وضعیت بهداشت چندان مناسب نبود و بچه‌هایی که ضعیف بودند، بیشتر در‌معرض ابتلا به بیماری‌های مختلف قرار می‌گرفتند. شرایط احمد هم از این قاعده مستثنا نبود. هفته‌ای نبود که پدر و مادرش از مرکز درمانی سر درنیاورند. آنها برای نگهداشتن پسرشان رنج و مشقت زیادی متحمل شدند و تا او از آب و گل دربیاید؛ بار‌ها مُردند و زنده شدند.

بیست‌و‌هشتم تیرماه، چهل‌و‌سومین سالگرد شهادت حاج‌احمد عزیزی بود که در جریان یک عملیات اطلاعاتی، هدف گلوله تک‌تیراندازان رژیم بعثی عراق قرار گرفت و به شهادت رسید. از حاج‌احمد به‌عنوان اولین شهید محله حسین‌آباد یاد می‌شود که بولوار و مدرسه‌ای هم به نام او مزین شده است.

به همین بهانه خواستیم یادی از این شهید محله کنیم. به‌دلیل فوت والدین و تک‌فرزند بودن احمد عزیزی، با نزدیک‌ترین فرد به او که پسرعمه هفتاد‌و‌دو‌ساله‌اش است، گفت‌و‌گو کردیم. عکس شهید بر دیوار بیرونی خانه حسین براتی‌مقدم جانمایی شده است.

 

 

تک‌فرزند بود، اما پای دفاع از وطن درمیان بود

حسین براتی‌مقدم تعریف می‌کند: احمد تک‌فرزند پدر و مادر پیرش بود و به‌خاطر مهربانی و مردم‌داری‌اش، نه‌تنها عزیزکرده آنها که برای همه محله، عزیز و دوست‌داشتنی بود. هفت‌هشت‌ساله بود که با مادرش راهی حج تمتع شد؛ سفری که نزدیک به شش‌ماه طول کشید و پدرش از فرط دلتنگی، به‌شدت بی‌تاب شده بود. احمد به نوجوانی که رسید، کمک‌حال پدرش شد که آن‌زمان کارگر کوره آجرپزی محله بود. بچه‌ای آرام و مقید به مسائل دینی بود.

احمد خوب می‌دانست که چگونه پدر و مادرش، او را با چنگ و دندان از شر بیماری نجات داده و به این سن رسانده‌اند

او ادامه می‌دهد: جنگ که شد، سر از پا نمی‌شناخت که به هر ترفندی شده، خودش را به خط مقدم برساند. این درحالی بود که قلبش برای چشمان همیشه‌نگران پدر و مادر سالخورده‌اش هم می‌تپید. آنها قصه‌های پرغصه بیمارشدن‌های احمد را برایش گفته بودند و احمد خوب می‌دانست که چگونه او را با چنگ و دندان نجات داده و به این سن رسانده‌اند.

بااین‌حال پای دفاع از خاک وطن درمیان بود و رنج جنگی که تحمیل شده بود، این حرف‌ها را برنمی‌تابید و همین شد که نیمه‌های سال۵۹ راهی جبهه‌های غرب شد.

 

شهید احمدعزیزی، عزیزکرده محله حسین‌آباد بود

بولوار شهید عزیزی در محله حسین‌آباد

 

حرفی از زخم‌هایش نمی‌زد

پسرعمه شهید تعریف می‌کند: حضور احمد در جبهه از غرب شروع شد. او دو بار در کردستان مجروح شد، اما نه حرفی از زخم‌هایش زد، نه اصلا به خانه برگشت که مبادا پدر و مادرش غصه بخورند یا کوچک‌ترین نگرانی‌ای به دلشان بیفتد. سال‌۶۰ راهی جنوب شد. از همان ابتدا به یکی از حساس‌ترین و سخت‌ترین واحد‌های عملیاتی خط مقدم یعنی «اطلاعات‌عملیات» پیوست. جبهه‌رفته‌ها می‌دانند که همه عملیات‌ها را همین واحد، برنامه‌ریزی و راهبری می‌کرد.

احمد با موتورسیکلتی که داشت، بار‌ها تا قلب دشمن رفت تا آمار بعثی‌ها و وضعیت تجهیزاتشان را دربیاورد. یک‌بار می‌خواستم حالش را جویا شوم. هر‌چه در شلمچه دنبالش گشتم، پیدایش نکردم. بعد‌ها متوجه شدم که درگیر مأموریت‌های شناسایی اطلاعات‌عملیات بوده است.

‌حسین‌آقا به این بخش از گفت‌و‌گو که می‌رسد، دیگر تاب مقاومت در‌برابر بغضش را ندارد. اشک‌هایش فرو می‌ریزد و صدایش هم لرزان می‌شود؛ بریده‌بریده می‌گوید که «احمد خیلی مظلوم بود و تمام دار‌و ندار پدر و مادرش بود.»

احمد خیلی مظلوم بود و تمام دار‌و ندار پدر و مادرش بود

‌سرانجام بیست‌و‌هشتم تیرماه سال‌۶۱ در یکی از مأموریت‌های مربوط به عملیات رمضان، احمد هدف گلوله بعثی‌ها قرار گرفت و به شهادت رسید و در حرم‌رضوی به خاک سپرده شد.

پدر احمد با این فراق نتوانست کنار بیاید. او در‌حالی از دنیا رفت که بر‌اثر گریه زیاد، چشمانش کم‌سو و تقریبا نابینا شده بود.

 

شهید احمدعزیزی، عزیزکرده محله حسین‌آباد بود

 

اهل محل برایش سنگ‌تمام گذاشتند

علی اسماعیل‌پور، هم‌محله‌ای و دوست شهید:

 

- آشنایی شما با شهید به چه زمانی برمی‌گردد و دوران کودکی‌اش چگونه سپری شد؟

هر‌دو متولد و بزرگ‌شده یک محله هستیم. حسین‌آباد آن‌زمان یکی از روستا‌های بزرگ نزدیک به حرم‌امام‌رضا (ع) بود. احمد به‌دلیل مسائل معیشتی و برای کمک به پدرش که مردی زحمتکش بود، تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواند و به‌اتفاق برخی از دوستانش وارد حرفه جوشکاری شدند.

- روحیات شهید چگونه بود؟

آدم متواضعی بود و چهره خنده‌رو و دوست‌داشتنی‌ای داشت. اهل معاشرت بود و به‌خوبی با همسایه‌ها به‌ویژه همسن‌و‌سالان خودش ارتباط می‌گرفت. همین روحیه، او را میان اهل محله محبوب کرده بود. به مسائل دینی حساس و معتقد بود تا‌آنجاکه در سن کم، توفیق تشرف به خانه خدا در جریان همراهی مادرش به حج واجب را پیدا کرد.

- چه شد که با وجود تک‌فرزند بودن عزم جبهه کرد؟

حاج‌احمد پیش از جنگ تحمیلی هم در راهپیمایی‌های انقلابی شرکت می‌کرد و روحیه‌ای انقلابی داشت. وقتی جنگ شد، مانند بسیاری از جوانان دفاع از خاک و ناموس کشور را وظیفه می‌دانست و حتی تک‌فرزند‌بودنش مانع از آن نشد که لحظه‌ای در تصمیمش تردید کند. او مشتاقانه عازم رزم شد و در مدتی که در خط مقدم حضور داشت، چندین‌بار مجروح شد تا سرانجام سال‌۶۱ در منطقه شلمچه به آرزویش، شهادت، رسید.

او اولین شهید محله حسین‌آباد بود و تشییع باشکوهی برایش برگزار شد و تقریبا همه اهل محل برایش سنگ‌تمام گذاشتند. همین حال‌وهوا موجب شد که اشتیاق جوانان محله برای رفتن به خط مقدم چندبرابر شود. شهید‌جواد اسماعیل‌پور از دوستان صمیمی و هم‌رزم حاج‌احمد بود که در مراسم تشییع او، چند بار از حال رفت و هر بار به‌هوش آوردنش زمان می‌برد.

 

شهید احمد عزیزی

تاریخ تولد: ۱۵ آبان ۱۳۴۰

تاریخ شهادت: ۲۷ تیر ۱۳۶۱

محل شهادت: شلمچه

 

* این گزارش دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:44