کد خبر: ۱۲۵۲۹
۳۱ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
هنرجو‌های هنرستان خانه نشین نمی‌شوند

هنرجو‌های هنرستان خانه نشین نمی‌شوند

از سال ۸۸ در هنرستان استثنائی دخترانه «دکتر فاطمه هادوی»، بخشی به عنوان «خانه رویش» احداث شده است تا دختر‌ها بعد از دیپلم خانه‌نشین نشوند و بتوانند مهارت کسب کنند.

خاطرم هست روزی معلولی با اعتراض گفت: چرا وقتی مردم ما را می‌بینند، خدا را شکر می‌کنند؟ بیش از این حرفش را توضیح نداد و من هم چیزی نپرسیدم. اما تا امروز، هر وقت یاد جمله‌اش می‌افتم، از خودم می‌پرسم: واقعا منظورش چه بود؟ شاید، او از آنچه که خدا داده راضی است و نمی‌فهمد چرا مردم خودشان را با او مقایسه می‌کنند!

امروز که از هنرستان دخترانه «دکتر فاطمه هادوی»، وابسته به آموزش‌و‌پرورش استثنایی واقع در میدان ثامن، محله سیدی مشهد برمی‌گردم، به تعبیری دیگر از آن جمله می‌رسم. حالا فکر می‌کنم شاید منظور آن دوست معلول این بود که چرا مردم فقط وقتی آنها را می‌بینند، یاد خدا می‌افتند و او را شکر می‌کنند، در‌حالی‌که همواره باید او را به یاد داشت و شکر کرد! درست مثل دختران کم‌توان ذهنی هنرستان هادوی که بی‌توقع و با رضایت زندگی می‌کنند و هرکارشان نیایشی است به درگاه او.

نمايشگاه يا مدرسه!

مدیر هنرستان تلفنی به ما گفته بود که این مدرسه با تمام هنرستان‌های استثنایی کشور متفاوت است، ما هم رفتیم که این تمایز را از نزدیک ببینیم. در و دیوار بنفش حیاط، ما را می‌رساند به لباس‌های فرم بنفش دختر‌ها و هنر‌های دستی پشت ویترین‌ها؛ ویترین‌های نمایشگاه دائمی که در سمت چپ و راست ورودی سالن هستند و دار بزرگ نیمه‌تمام قالی نیز در کنار آنها.

حالا میترا مهرورز، مدیر هنرستان در دفتر بزرگ و باسلیقه دبیرستان، روبه‌رویم نشسته و می‌گوید: از سال ۸۸ در این هنرستان بخشی به عنوان «خانه رویش» احداث شده است تا دختر‌ها بعد از دیپلم خانه‌نشین نشوند و بتوانند مهارت کسب کنند. این نخستین کارگاه حمایتی برای دانش‌آموزان کم‌توان ذهنی در ایران است.

طبق نظر هیئت‌مدیره بنا بود بچه‌ها بعد از دیپلم، به مدت دو سال در این خانه آموزش ببینند، اما به دلیل استقبال خانواده‌ها، این دوره به سه سال افزایش یافت. هنرستان دکتر هادوی تا سال گذشته تنها فارع‌التحصیلان مدرسه خود را برای خانه رویش ثبت‌نام می‌کرد، اما با فراخوان امسال، از دیگر مدارس استثنایی نیز خانواده‌ها جذب شده‌اند و در حال حاضر ۲۰ دانش‌آموز دختر در دو قسمت «کارگاه پخت» و «کارگاه دوخت» مشغول فعالیت هستندو در مجموع ۴۲ دانش‌آموزدر سه مقطع این هنرستان مشغول هستند.

مدیر هنرستان اضافه می‌کند: بخش بسته‌بندی هم داریم که هنوز راه‌اندازی نشده است. دانش‌آموزان در مقطع هنرستان تا حدودی با آشپزی و دوخت آشنا می‌شوند، اما بعد از دیپلم در کارگاه‌های رویش زیر‌نظر مربی، به‌صورت مجدد آموزش کامل‌تری می‌بینند.

از سال ۸۸ در این هنرستان بخشی به عنوان «خانه رویش» احداث شده است تا دختر‌ها بعد از دیپلم خانه‌نشین نشوند

 

دست‌پختشان را در آلمان هم چشيده‌اند

«دختر‌ها در ژانویه امسال، حدود ۱۸۰ کیلو شیرینی پخته و به کشور آلمان فرستاده‌اند». اینها را فاطمه افتخاری، مدیر کارگاه پخت، می‌گوید. قبل از ورود به کارگاه، وقتی که هنوز همراه مهرورز پشت در ایستاده‌ایم، بوی شیرینی به مشامم می‌رسد. داخل، همه‌چیز مرتب است. سالنی بزرگ با میزی در وسط. موسیقی ملایمی در حال پخش است و دانش‌آموزان ایستاده پای میز‌ها مشغول آماده‌کردن شیرینی... اطراف سالن ترازو و آسیاب است با دستگاه خمیرگیر و فر. به‌جز مدیر، چند مربی دیگر هم کنار دست دختر‌ها هستند و همه‌شان پیش‌بند بسته‌اند.

افتخاری بیان می‌کند: ما عکس نمونه‌هایی از شیرینی‌ها را از طریق اینترنت برای ایرانیان مقیم آلمان فرستادیم. آنها هم نمونه مورد نظرشان را از طریق عکس و اسلاید به ما ارائه دادند و هزینه‌های ارسال را هم متقبل شدند. بچه‌های کارگاه، شیرینی‌ها را پختند و برایشان فرستادیم.

افتخاری خانم میان‌سالی که چهره مهربانی دارد، با آرامش خاصی می‌گوید: کار با این بچه‌ها واقعا لذت‌بخش است. اول که وارد جمعشان می‌شوی، شاید احساس کنی متفاوت هستند، اما این‌طور نیست. این بچه‌ها حرف‌گوش‌کن و کم‌توقع هستند. اوایل که کارگاه آمده بودند کار زیادی بلد نبودند، اما مربی‌ها خیلی برایشان زحمت کشیدند. الان مواد اولیه و وزن خمیر‌ها را می‌دانند. ممکن است کند کار کنند ولی دقت بیشتری روی کارشان دارند.

 

هنرجو‌های هنرستان استثنایی دخترانه «دکتر فاطمه هادوی» بعد از دیپلم خانه نشین نمی‌شوند

 

درآينه بنگر

ناهيد توسلي يكي از مربيان جوان كارگاه پخت است كه جلو مي‌آيد تا با هم درباره دخترها گفتگو كنيم. او می‌گوید: بیشتر اين بچه‌ها محيط خانواده را دوست ندارند، چون در خانه به آن‌ها مي‌گويند «اين كار را نكن» یا «به اين چيزها دست نزن».

اما اينجا اعتماد به نفس پيدا مي‌كنند وخيلي از كارها را خودشان انجام مي‌دهند. توسلي بعد از گفتن جمله «نتوانستن، وجود ندارد» اضافه مي‌كند: اگر مربي‌ها بگويند بچه‌ها نمي‌توانند، دكتر هادوي قبول نمي‌كند؛ او به آينه هم خيلي اهميت مي‌دهد و مي‌گوید بايد بچه‌ها روزي چندبار خودشان را در آينه ببينند.

 

اينجا «نتوانستن، وجود ندارد» هنرجوها اعتماد به نفس پيدا مي‌كنند وخيلي از كارها را خودشان انجام مي‌دهند

اينجا تنها نيستم

دکتر فاطمه هادوی، استاد دانشگاه فردوسی و خیّری است که در سال‌۸۶ این هنرستان فنی را به کمک آموزش‌و‌پرورش استثنایی احداث کرده و همچنان به عنوان حامی اصلی این هنرستان، هزینه‌ها را پشتیبانی می‌کند. اين‌ها را همان ابتدا، وقتي از طبقه همکف وارد دفتر مدیر مدرسه می‌شوم، مهرورز می‌گوید و ادامه می‌دهد: به‌جز محله سيدي، از قسمت‌های دیگر شهر مانند ساختمان، آب و برق‌، پيروزي و رضائيه هم پذيرش دانش‌آموز داريم.

بيشتر تجهيزات اين مدرسه در دیگر مدارس استثنايي سطح شهر هم هست، اما چون اين مدرسه هنوز توسط خيّر سازنده‌اش، حمايت مي‌شود، امكاناتش كامل‌تر است.در كارگاه پخت، يكي از دانش‌آموزان شيريني تعارف مي‌كند و بعد از آن است كه با خديجه رنجبر حرف مي‌زنم. 

مي‌پرسم قرار است چه شيريني بپزي؟ مي‌گويد: « لواش رو وَركرده.» و موادش را مي‌گويد كه آب است و آرد و خميرمايه و روغن. بعد هم از حسش مي‌گويد: اينجا احساس تنهايي نمي‌كنم چون با دوستانم و معلم‌ها هستم.مي‌روم آن طرف ميز كه سه تا از دخترها خندان فرار مي‌كنند و با تكان دادن دست مي‌گويند: نه، ما حرف نمي‌زنيم. مي‌ايستم كنار دختري كه هنوز سرجايش مانده و با وردنه‌اش خمیر بي‌شكلي را صافش می‌كند.

خودش را زهرا عقلايي معرفي مي‌كند و بي‌آنكه به من نگاه كند، مي‌گويد: من در خانه پيشرفت كرده‌ام. به مامانم كمك مي‌كنم. غذا پختن بلد نبودم ولی الان غذا مي‌پزم.  جارو مي‌كنم و  لباس‌ها را مي‌شويم.وقتي از زهرا جدا مي‌شوم، مي‌بينم خميرش كاملا صاف شده است. حالا او بايد قالبي را انتخاب كند تا خميرش را شكل بدهد، همان شكلي كه او مي‌خواهد! جمله‌اي از بزرگان یادم می‌آید: مرا كسي نساخت. خدا ساخت. نه آن‌چنان‌كه كسي مي‌خواست كه من كس نداشتم. كسم خدا بود. كس بي‌كسان...

 

کارگاه دوخت برپا اما خالی

بعد از كارگاه پخت به كارگاه دوخت مي‌رويم كه خالي مانده است از حضور دخترها؛ چون نزديك عيد است و همه در كارگاه پخت مشغول شيريني پختن هستند. چرخ‌هاي خياطي سوارشده روي ميزها، دور‌تا‌دور سالن قرار گرفته‌اند و ميز بزرگي نيز در وسط. سرويس‌هاي آشپزخانه، بافتني، سرمه‌دوزي، سرويس‌هاي حوله و... روي ميز به‌طرز باسليقه‌اي چيده شده‌اند.

همه، كارهاي خود دانش‌آموزان است. چندين كمد با درهای آیینه‌ای كنار ديوار رديف شده‌اند، مثل آينه‌هاي نصب شده روي ديوارِ سالن مدرسه كه ذهنم را به خود مشغول مي‌كند تا سرانجام در پايان گفتگو، خود دكتر هادوي گره‌ ذهنم را باز كند.

 

به حمايت نياز داريم

 جز دو كارگاهي كه مربوط به خانه رويش و ویژه فارغ‌التحصيلان هنرستان است، در بقيه كلاس‌ها، بچه‌هاي سه مقطع هنرستان، آموزش مي‌بينند و هر كلاسي دنيايي است كه مدير مدرسه سعي مي‌كند به صورت مختصر معرفي‌شان كند تا توانايي‌هاي دختران مدرسه‌اش را ما باور كنيم؛ من و هر آنكه قرار است اين گزارش را بخواند. در كارگاه سفال، ويتريني است كه كارهاي سفال بچه‌ها در آن ديده مي‌شود.

ديواركوب، جاي آينه، خورشيد، ماهي و... همين‌جاست كه مهرورز درد دلش را مي‌گويد: آموزش‌و‌پرورش هر سال با همکاری شهرداری نمايشگاهي را در پارك ملت برگزار مي‌كند كه ویژه هنرستان‌هاي استثنايي است و ما كارهاي دانش‌آموزان را براي فروش آنجا مي‌گذاريم. گاهي خودمان هم در نمايشگاه بين‌المللي يا جاهاي ديگر غرفه فروش مي‌گيريم. اما درخواستمان از شهرداري اين است كه بيش از اين حامي ما باشد، همان‌طوركه از بهزيستي حمايت مي‌كند و به‌صورت رايگان روي بيلبوردها برايشان تبليغ مي‌كند.

جامعه ما هنوز اين بچه‌ها و مشكلاتشان را نمي‌شناسد. از شهرداري مي‌خواهيم يك غرفه دائمي برای مثال در كوهسنگي به مدارس استثنايي بدهد.   بیشتر وقت‌ها که براي نمايشگاه اقدام مي‌كنيم، بايد هزينه پرداخت كنيم و گذشته از آن مراحل قانوني را نيز طي كنيم. چه اشكالي دارد در برنامه‌هاي استقبال از بهار، يكي از نمادهاي ساده سطح شهر را به بچه‌هاي ما اختصاص دهند تا روي آن طرح كار كنند؟

 

با دانش‌آموزان انرژي مي‌گيرم

مدير بايد برود در كنار بچه‌ها عكس بيندازد براي اين گزارش و من تنها مي‌مانم در كارگاه سفال. چشمم به کارگاه آشپزی می افتد، مربی کلاس آشپزی مي‌گويد: شايد خيلي‌ها فكر كنند از كارم خسته مي‌شوم، اما من اوقات خوبي با بچه‌ها دارم.

از خوشحالي و لذت بردن آن‌ها، انرژي مي‌گيرم و هرچه بيشتر کار می‌کنم، اين احساس هم عميق‌تر مي‌شود.او اضافه مي‌كند: بچه‌ها خيلي علاقه‌مندند و خانواده‌ها هم راضي هستند چون آموزش وارد زندگي‌شان مي‌شود. بچه‌ها با تمرين‌كردن، پخت غذاها را ياد مي‌گيرند. بعد از آن، من فقط نظارت مي‌كنم و آن‌ها ديگر به جزوه‌هاشان هم نگاه نمي‌كنند.

گاهي از هنرستان‌هاي عادي براي بازديد مي‌آيند و تعجب مي‌كنند و مي‌گويند كه بچه‌هاي مدرسه ما، حتي نمي‌توانند برنج را خوب دربياورند! قبل از بيرون آمدن با تكتم ضرغامي حرف مي‌زنم كه مشغول پختن كيك هويج است. مي‌پرسم چه غذاهايي را ياد گرفته‌اي؟ جواب مي‌دهد: قورمه‌سبزي، قيمه، ماكاروني، خورش كرفس.تكتم با خنده مي‌گويد كه ماكاروني و آش را بيشتر از همه دوست دارد و آخرين حرفش اين است كه خانواده از دست‌پختش تعريف مي‌كنند.

 

هنرجو‌های هنرستان استثنایی دخترانه «دکتر فاطمه هادوی» بعد از دیپلم خانه نشین نمی‌شوند

 

دختران قالي‌باف

بهناز عليمي نشسته است پاي يك دار كوچك قالي در كارگاه قالي‌بافي، بين ده‌دوازده دانش‌آموزي كه آن‌ها هم مشغول بافتن هستند پاي دارهاي ديگر. نقشه‌اش، زني است كه او هم مثل بهناز قالي مي‌بافد. بهناز شيرين حرف مي‌زند و وقتي در چشم‌هايم نگاه مي‌كند، شك مي‌كنم كه او كم‌‌توان ذهني است يا نه.

مي‌گويد: رشته‌‌ام را خيلي دوست دارم و موقع بافتن، احساس آرامش و خوشحالی می‌کنم. از خانواده‌اش كه مي‌‌پرسم، جواب مي‌دهد: خيلي خوشحال هستند و تشويقم مي‌كنند. او سخنی می‌گوید که برايم قابل تامل است: روز اول كه آمدم، احساس خوبی نداشتم، حس مي‌كردم نمي‌توانم قالي ببافم و شيريني درست كردن را دوست داشتم، ولي بعد به قالی‌بافی هم علاقه‌مند شدم.

پروانه پوراكبر، مربي كارگاه قالي‌بافي عنوان مي‌كند: بچه‌ها خودشان چله‌كشي مي‌كنند و گره مي‌زنند و خواندن نقشه‌هاي كامپيوتري و سنتي را هم ياد گرفته‌اند. دانش‌آموزاني داشته‌ايم كه الان در خانه سفارش تابلو می‌گیرند و درآمد خوبي دارند. از كاركردن در كنار بچه‌ها این‌طور می‌گوید: خيلي عالي است، آرامش مي‌دهد. تمركز اين بچه‌ها روي كار، بيش از بچه‌هاي عادي است به همين خاطر نتيجه عملي كارهايشان نيز از آن‌ها بهتر است.

 

ما اولين هستيم

يكي ديگر از تمايزهای هنرستان منطقه ما با ساير هنرستان‌هاي استثنايي، پذيرش دانش‌آموزان نيمه‌بيناي كم‌توان ذهني در رشته «كمك‌كار آشپز و كمك‌كار قناد» است كه از سال گذشته شروع شده است. مدير هنرستان مي‌گويد: چون اين دانش‌آموزان به خاطر ضعف بينايي، نمي‌توانند در رشته‌ دوخت يا قالي‌بافي فعاليت كنند، در رشته كمك‌كار آشپز وكمك‌كار قناد آموزش مي بينند تا براي اين دانش‌آموزان نيز در مدارس ديگر به مرورشرایط آموزش و کار فراهم شود.

 

انتخاب بهترين راه

«من به قدرت آموزش اعتقاد دارم. ما به عنوان مربي و معلم، مي‌توانيم تاثيرگذار باشيم. بچه‌هاي كم‌توان ذهني يا بهتر است بگويم بچه‌هاي با‌توان ذهني ويژه، کسانی بودند كه حس كردم بايد تحت آموزش قرار بگيرند چراكه مورد ظلم جامعه و بي‌مهري خانواده‌ها قرار گرفته‌اند.»

اين جملات را در پايان اين گفتگو و تلفني از دكتر فاطمه هادوي مي‌شنوم كه دليل حمايتش از دختران كم‌توان ذهني را بيان مي‌كند و ادامه مي‌دهد: حالا احساس مي‌كنم بهترين راه را انتخاب كرده‌ام. همه نگاه مايوس‌کننده‌ای به آموزش اين بچه‌ها دارند، اما من اين‌طور فكر نمي‌كنم.

مي‌پرسم: چرا اعتقاد داريد دخترها بايد در آينه نگاه كنند؟ پاسخ مي‌دهد: چون بچه‌ها را مي‌ديدم كه چهره‌هایشان ناراحت بود، درحالي‌كه همه بايد شاد باشيم. ما شاد هستيم تا كار كنيم و كار مي‌كنيم تا شاد باشيم. اوايل آينه را پشت سرمان پنهان مي‌كرديم و يك‌دفعه مقابل بچه‌ها مي‌گرفتيم تا چهره ناراحت خود را ببينند، بعد كه آن‌ها خنده‌شان مي‌گرفت، مي‌گفتيم: ببينيد چقدر با خنده زيباتر مي‌شويد. گذشته از آن، همه ما در آينه خودمان را نگاه مي‌كنيم تا بازتاب ظاهرمان را ببينيم.

اين بچه‌ها نيز نبايد احساس کنند با بقيه تفاوت دارند و حق ايستادن پاي آينه را براي تماشاي خود ندارند. آخرين حرف دكتر هادوي:  هدف ما اين است كه اولا به بچه‌ها بگوييم تو توان، احترام و شخصيت داري و بعد هم خانواده‌ها را به اين باور برسانيم كه فرزندشان، موجودي بي‌فايده و سربار نيست.

ما سعي كرده‌ايم کارهایی نیز براي به وجودآوردن امنيت مالي دانش‌آموزان انجام دهیم. براي همین تعدادي از آن‌ها را تحت پوشش بيمه هنرمندان درآورده‌ایم و از خانواده‌ها خواستیم تا با هزينه اندكي، حق بيمه فرزندشان را پرداخت كنند.

به نظرم اين نخستین گام خانواده‌ها براي احترام گذاشتن به فرزندشان است؛ زیرا بايد بيش از بچه‌هاي معمولي براي آنان هزينه كرد. ما در ساعت‌های اداري، پذيراي مردم براي بازديد از هنرستان هستيم تا همه ببينند كه اين‌ها  افراد پرخاشگري نيستند و فقط بهره ‌هوشي کمتري دارند. همه مي‌توانند بيايند و از نزديك شاهد باشند كه بعضي از دستاوردهاي اين دختران از بچه‌هاي عادي هم بهتر است، زیرا با تمركز و اعتماد به نفس بيشتري كارشان را انجام مي‌دهند.

دستان تو آمدنت، تصادفي نيست. آمدنت، مقصودي به دنبال دارد. خداوند را اراده بر اين است كه كاري را با دستان تو به انجام برساند... 

 

* این گزارش سه شنبه، ۸ اسفند ۹۱ در شماره ۴۵ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44