
تدابیر وزیر طوسی چطور باعث تحقیر رومیان شد؟
خواجه نظامالملک را یکی از اعجوبههای سیاستورزی در تاریخ ایران میدانند؛ آنگونه که وی را به «سیدالوزراء» ملقب کردهاند. کتاب «سیاستنامه» (سیر الملوک) او در زمره قدیمیترین و معتبرترین منابع مطالعاتی در حوزه مملکتداری است که هنوز هم بهعنوان اثری مؤثر موردتوجه و اقبال است. خواجه در عمل نیز سیاستمداری بسیار باهوش، دقیق و با ذهنی سریعالانتقال بود.
تدابیر وی برای عظمت بخشیدن به ایران آن روز و تأمین قدرتمندانه امنیت داخلی و خارجی، در تاریخ کشور ما مثالزدنی است. دیدگاههای نظامالملک در حوزههای گوناگون مملکتداری، بهویژه اقتصاد، همچنان اعتبار دارد و دارای بُرد مؤثر علمی است.
او معتقد به توسعه اقتصاد از طریق تکیه بر توانایی بخش خصوصی بود، اما حضور دولت و دخالت او در بازار را برای اثرگذاری بر معیشت طبقات فرودست جامعه، ضروری میدانست. این باریکبینی در بسیاری از دیدگاههای وی بروز و ظهور دارد و علاوه بر آن، در عمل و رفتار خواجه نیز کاملا مشهود است.
او امنیت را زاییده عظمت و اقتدار میدانست و معتقد بود ایران قوی قادر است از گردنههای بحران با اقتدار بگذرد و چالشهای عدیدهای را از سر بگذراند. خواجه نظامالملک به تقویت نیروی نظامی و ایجاد ارتش منظم و مجهز به تجهیزات روز، بهعنوان ابزاری برای تولید قدرت و حفظ امنیت مینگریست.
در اندیشه سیاسی او، تبلیغ و استفاده از ظرفیت آن برای مرعوب کردن دشمن، جایگاهی ویژه و ممتاز داشت. وی با همین شیوه، هم در دوره آلپارسلان، هم در دوره ملکشاه (دو تن از فرمانروایان دودمان سلجوقی) وزارت و وسعت سرزمین ایران را به حدود دوره هخامنشی نزدیک کرد.
در دوران وزارت خواجه نظامالملک، ایران عصر سلجوقی بعد از آرام کردن مدعیان، پا به منطقه آناتولی گذاشت و با امپراتوری بیزانس بهعنوان مظهر قدرت غرب در مرزهای جهان اسلام روبهرو شد. بیزانسیها که نگران قدرت گرفتن ایرانیان مسلمان بودند، میکوشیدند تا به هر شکل ممکن از قدرت ایران در آناتولی و مرزهای سنتی خود بکاهند.
نوشتار پیش رو، روایت دلیری ایرانیان و تدبیر وزیر توسی -یا بهتر بگوییم مشهدی- آلبارسلان سلجوقی است که با تدبیر خود، نهفقط مسیر پیروزی را برای ایرانیان هموار کرد، بلکه با تعریف چارچوب دکترین دفاعی کشور، خیال هجوم به ایران را از ذهن دشمنان بیرون انداخت.
خواجه نظامالملک در سال۴۰۸قمری/ ۳۹۶خورشیدی، ۱۰۰۸سال قبل، طبق یک روایت در رادکان و طبق روایتی دیگر، در نوغان و در خانوادهای دیوانسالار به دنیا آمد و بهدلیل هوش سرشارش به سرعت مدارج ترقی را پیمود.
او در سال۴۸۰قمری/ ۴۶۶خورشیدی و در هفتادسالگی، گرفتار تیر بیدریغ فداییان اسماعیلی شد و به قتل رسید. برخی مرگ او را به اشاره ملکشاه سلجوقی میدانند که از قدرت روزافزون وزیر مقتدرش بیمناک شده بود.
خیز غرب برای تحقیر اسلام و ایران
آلپارسلان که بعد از طغرل فرمانروایی قلمرو سلجوقیان را برعهده داشت، در سال۴۵۶قمری، تصمیم به یکدست کردن قلمرو خود و از بین بردن حکومتهای محلی گرفت. مدتها بود که سراسر سرزمین سنتی ایران، تحتقدرتی واحد قرار نداشت و حکومتهای بیثبات محلی، در گوشه و کنار آن پرچم استقلال برافراشته بودند. آلپارسلان با اردوی بزرگ نظامی خود، از خراسان به سوی غرب حرکت کرد.
خواجهنظامالملک بهعنوان مشاور و البته معلم فرزند آلپارسلان، یعنی ملکشاه، این سپاه را همراهی میکرد. هنگامی که سپاه به حدود نخجوان امروزی رسیدند، آلپارسلان تصمیم گرفت پیشقراولان سپاهش را به داخل شبهجزیره آناتولی بفرستد. فرمانده این سپاه باید با درکی سیاسی و نظامی، اولا حاکمان محلی را مطیع و ثانیا مسیر را برای حمله نهایی به بیزانسیها هموار میکرد.
امپراتوری بیزانس از مدتها قبل مشغول رخنه در نواحی شرقی آناتولی بود و اقتدار مسلمانان را به چالش میکشید. خواجه به همراه سپاه پیشقراول به سوی آناتولی تاخت. او در ابتدای کار و در مواجهه با امرای محلی، از حربه سیاست و گفتوگو بهره برد و به آنان یادآوری کرد که باید علیه دشمن مشترک همه مسلمانان، با آلپارسلان متحد شوند.
تدبیر خواجهنظامالملک در توضیح و توجیه امرای محلی و توصیف وضعیتی که در آن قرار داشتند، در کنار تقابل مستقیم این امرا با بیزانسیها و در نتیجه باور و درک عمیق نسبت به سخنان وزیر توسی، باعث شد که تقریبا همه امیران آن مناطق، بدون مقاومت به اطاعت سلجوقیان درآیند و به این ترتیب، با تدبیر مقدماتی خواجهنظامالملک، سپاهی منظم آرایش یافت و پیش از آنکه اردوی اصلی خود را به آناتولی برساند، عملا دیواری مستحکم در برابر نفوذ بیزانسیها ایجاد شد.
بیزانسیها که از مدتها قبل نسبت به قدرت سلجوقیان آگاهی داشتند، با هدف تغییر مثبت ساختار نظامی، دست به ایجاد تغییر در ساختار سیاسی زدند. «رومن دیوژن»، یکی از سرداران بزرگ بیزانس، به امپراتوری برگزیده شد و بهاینترتیب، ساختار سیاسی و نظامی فرماندهی واحد پیدا کرد.
این رویکرد از دید تیزبین خواجهنظامالملک پنهان نماند و او باتوجهبه وضعیت پیشآمده کوشید تا آلپارسلان را به حمله سریع ترغیب کند. اما در همان زمان، شورشی در حدود شام و سوریه بروز کرد که فرمانروای سلجوقی به ناچار نیروهای خود را برای مهار آن گسیل داشت.
در همان حال، دیوژن که از ماجرا آگاه شده بود، فرصت را غنیمت دانست و با لشکری سیصد هزارنفری از قسطنطنیه به سوی شرق آناتولی تاخت تا شمال ایران را موردتعرض قرار دهد و اشغال کند. خواجه که از این موضوع آگاه شده بود، نیروهای تحتامر خود را بهصورت واحدهای ضربتی درآورد تا با حملات ایذایی از سرعت حرکت بیزانسیها بکاهند.
از سوی دیگر، شایعهای در آناتولی انتشار داد که قوای سلجوقی قادر به حفظ موقعیت خود در شرق این منطقه نیستند و با این شایعه، دیوژن را به طمع انداخت که با شتاب از مرزهای خود فاصله بگیرد و در داخل قلمرو جدید سلجوقیان به جنگ با آنها بپردازد. درواقع خواجه نظامالملک در این رویکرد، هم از توان سیاسی و هم از نبوغ نظامی خود بهره برد و به این شکل، سپاهیان بیزانس را به مکانی فرسنگها دورتر از مرزهای خودشان کشاند.
وقتی آلپارسلان به بخارا رسید، خواجه به مرزبانان دستور داد سفیر را با احترام داخل سرزمین کنند و تا بخارا برسانند
رومیها به گمان اینکه نیروهای سلجوقی در ناحیه ملازگرد موقعیتی ضعیف دارند، به سمت این ناحیه در شرق آناتولی حرکت کردند. رومیها در نخستین مصاف، درحالیکه هنوز نیروهای اصلی از شام نرسیده بودند، به پیروزی موقتی دست یافتند.
خواجه نظامالملک در همه مدتی که هنوز آلپارسلان به ملازگرد نرسیده بود، عملیات ایذایی را ادامه داد و همزمان به تجهیز قشون پرداخت؛ ۴هزار نیروی ویژه سوارکار که هرکدام به یک یا دو اسب یدکی مجهز بودند، ۴۰ هزار نیروی پیاده و سواره آزموده، ۱۰هزار نیروی داوطلب که برای جهاد با رومیان وارد میدان شدند؛ علاوهبراینها سوارانی که حاکمان محلی به سلجوقیان پیوسته، مانند «آلمروان»، به یاری آلپارسلان فرستادند، آرایشی قدرتمند از سپاهیان ایران و اسلام را به نمایش گذاشتند.
آغاز نبرد سرنوشتساز ملازگرد
خواجه به آرایش نظامی ارتش پرداخت. با رسیدن فرمانروای سلجوقی، بلافاصله نبرد اصلی آغاز شد. قوای ایران با تدبیر خواجهنظامالملک از همه جوانب به مرکز اصلی سپاه بیزانس تاخت. جنگ در ناحیه ملازگرد بالا گرفت. دیوژن خود را به داخل جلگه «زِهو» در نزدیکی روستای آباد ملازگرد رساند و، چون ضربات سپاه ایران خردکننده بود، تصمیم به صلح گرفت.
هرچند بیزانسیها نیروی متجاوز بودند و آلپارسلان بر تنبیه اساسی آنها اصرار داشت، مشاوران به وی پیشنهاد کردند برای کاهش تلفات و خسارات مالی و جانی گفتوگو با دیوژن را بپذیرد. آلپارسلان قبول کرد، اما امپراتور جاهطلب بیزانس به خیال اینکه ایرانیان دچار ضعف شدهاند، مذاکرات را بر هم زد و تصمیم به نبرد گرفت.
نظامالملک آرایشی ویژه را به آلپارسلان پیشنهاد کرد که براساس آن رومیها مانند دفعه قبل به دام کمینهای قوی و مستحکم ایرانیان میافتادند. روز ۲۷ذیالقعده سال۴۶۳قمری (برابر با ۱۰شهریور ۴۵۰خورشیدی، حدود ۹۵۴ سال پیش) نبرد نهایی در ملازگرد آغاز شد و دو روز بعد به شکست فاحش رومیان انجامید. به این ترتیب ایرانیان وارد آناتولی شدند و پرچم اسلام بر فراز این منطقه به اهتزاز درآمد.
نبرد نهایی در ملازگرد آغاز شد و دو روز بعد به شکست فاحش رومیان انجامید
تدبیر ویژه سیاسی
با وجود این پیروزی فوقالعاده، خواجه نظامالملک توسی میدانست که رومیها بهدلیل نخوت و غرور ذاتی، بهدنبال جبران شکست هستند. بههمیندلیل تصمیم گرفت هوش دیپلماتیک خود را با نبوغ نظامیاش درآمیزد و اسباب وحشت دشمن را فراهم آورد. آلپارسلان بعد از پیروزی ملازگرد راهی مرکز ایران و اصفهان شد. رومیان سفیری را برای انعقاد قرارداد صلح نزد او فرستادند.
آلپارسلان از خواجه تدبیر خواست و او تدبیری شگفت اندیشید. به فرمانروای سلجوقی پیشنهاد کرد که از اصفهان به سوی بخارا برود و در این شهر مستقر شود و به مرزبانان دستور داد سفیر روم را محترمانه در مرزهای آناتولی نگه دارند و از وی پذیرایی شاهانه کنند. وقتی آلپارسلان به بخارا رسید، خواجه به مرزبانان دستور داد سفیر را با احترام داخل سرزمین کنند و تا بخارا برسانند.
وقتی آلپارسلان دلیل این اقدام و این همه وقت تلف کردن را پرسید، خواجه نظامالملک توضیح داد که «اگر سفیر بیزانس در اصفهان بر تو وارد میشد، نیمی از قلمرو و عظمت تو را نمیدید، خواستم که به بخارا بروی تا او ضمن عبور دو ماهه از مسیر آناتولی تا بخارا، عظمت و بزرگی سرزمین و قدرت نظامی تو را ببیند و آن را به مقامات کشورش بگوید تا رومیها زین پس در هوس هجوم به مرزهای ما نباشند» و اینچنین بود که مرزهای اسلام در کرانههای آناتولی، به امنیتی باثبات دست یافت.
* این گزارش چهارشنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۵۱۹ روزنامه شهرآرامحله منطقه تاریخ و هویت چاپ شده است.