
وحید قاضی بیماری قلبی را ناکاوت کرد!
ورزش، از بهترین راههای حفظ سلامتی است تا جاییکه بسیاری از پزشکان به بیماران خود توصیه میکنند با انجام ورزش سبک روزانه، تندرست بمانند. بیماران زیادی با ورزشکردن بر بیماری خود غلبه کردهاند و حتی عدهای از آنها پا را از این فراتر گذاشته و در ورزش حرفهای رتبه و مقام نیز به دست آوردهاند.
وحید قاضی، ورزشکار محله بهمن مشهد نمونهای از این افراد است که در عین داشتن بیماری قلبی، با نیروی اراده و پشتکار خود علاوهبر بازتوانی جسمی، موفق به کسب افتخار در میدانهای ورزشی شده است. برای دیدار و گفتگو و آشنایی بیشتر با این جوان ورزشکار به خانهاش در محله بهمن میرویم.
۷ سال جدال با مرگ!
ورزشکار محله ما در خانهای معمولی زندگی و با گچکاری امرار معاش میکند. وقتی به سراغش میرویم، هنوز ذرات خشکیده گچ بر روی ناخنهای دستش خودنمایی میکند. او فرزند آخر حاجمحمد قاضی و متولد سال۱۳۷۱ است. دقایقی بعداز تولدش، پزشکان متوجه میشوند که او نوعی بیماری قلبی دارد؛ به همین خاطر به پدر و مادرش توصیه میکنند که وحید را تحتمراقبت ویژه قرار دهند.
حاجمحمد میگوید: باوجود مراقبتهای ما و درمانهای مکرر پسرم، او کودکی ضعیف و رنجور بود. ما از او قطعامید کرده بودیم، به همین دلیل تا هفتسالگی برایش شناسنامه نگرفتیم. هفتسالش که شد، او را پیش پزشک بردیم. بعد از انجام چند آزمایش به ما گفتند او زنده میماند اما نباید کارهای سنگین انجام دهد و به هیجانات شدید دچار شود.
پدر وحید میگوید: او کودکی ضعیف و رنجور بود. ما از او قطعامید کرده بودیم و تا هفتسالگی برایش شناسنامه نگرفتیم
ترک تحصیل
قاضی در هفتسالگی به مدرسه میرود و تحصیلات خود را تا دوم راهنمایی ادامه میدهد اما او در مدرسه باوجود علاقه شدیدی که به ورزش دارد، از آن منع میشود که این موضوع رنجش شدید و افسردگی او را به دنبال دارد. وحید میگوید: اوایل کسی نمیدانست که من بیماری قلبی دارم و ورزش کردن برایم خطرناک است، خودم هم به کسی چیزی نگفته بودم و در بازی و ورزش با بچهها همراه میشدم. گاهی در اوج تحرک در بازی فوتبال، احساس خفگی به من دست میداد اما بعد از کمی استراحت دوباره بازی را ادامه میدادم.
سال چهارم دبستان بودم که هنگام فوتبال، درد شدیدی در ناحیه قلبم احساس کردم و به زمین خوردم، همه همکلاسیهایم ترسیده بودند. معلم را خبرکردند و مرا به بیمارستان بردند. بعد از آن بود که مدیر مدرسه به من گفت که دیگر اجازه ورزشکردن ندارم.
او ادامه میدهد: خیلی سخت بود؛ هیچکس با من بازی نمیکرد، کنار حیاط مدرسه مینشستم و به بازی بچهها نگاه میکردم. اما معلم ورزشم عقیده دیگری داشت و مرا به ورزش تشویق میکرد. او بارها به من میگفت: اگر میخواهی سالم و سرحال بمانی باید ورزش کنی، باید با احتیاط ورزشهای سبک انجام دهی. درسم را تا سال دوم راهنمایی ادامه دادم اما سرانجام به دلیل منعهای مکرر و دورشدن بچهها از من که هر روز تنهاییام را بیشتر میکرد، دیگر طاقت نیاوردم و مدرسه را ترک کردم.
تمرین بوکس با کیسه گچ!
قاضی میگوید: از مدرسه که بیرون آمدم به عنوان شاگرد گچکار مشغول به کار شدم. یادم میآید هنگامی که خیلی عصبی و ناراحت بودم، با مشتزنی به کیسههای گچ کمی آرام میشدم، بعدها با آویزانکردن یک کیسه گچ به عنوان نخستین کیسه بوکس خودم، تمرینات ورزشیام را آغاز کردم.
اما در ۱۶سالگی بود که در یک کلاس رشته رزمی کیکبوکسینگ ثبتنام کردم که در روزهای زوج هفته برای تمرین به آنجا میرفتم. بعضی شبها که دیر به خانه میآمدم پدرم ناراحت میشد و علتش را میپرسید. من هم دوری محل کار و اضافهکاری میکردم.
ورزشکار محله بهمن اضافه میکند: با ورزشکردن احساس بهتری داشتم و وضعیت جسمانیام نیز بهتر شده بود. بااینحال نمیدانستم چگونه موضوع را به پدر و مادرم بگویم؛ از مخالفت آنان میترسیدم.
قهرمان استان
او عنوان میکند: چندسالی بود که بهصورت حرفهای در رشته کیکبوکسینگ تمرین میکردم. به دلیل تلاشی که در کارم داشتم بهترین شاگرد کلاس شده بودم. حتی گاهی استاد اجازه میداد که به شاگردها تمرین بدهم. یک روز استادم به من گفت: چند روز دیگر مسابقات استانی در رشته ما برگزار میشود، اگر بخواهی میتوانم اسمت را بنویسم.
من خیلی خوشحال شدم، اما نمیدانستم چطور ۳۵هزار تومان پول ورود به مسابقات را تهیه کنم؛ از خانواده نمیتوانستم پول بگیرم، اما از آنجا که رابطه خوبی با هیئتامنای مسجد محل داشتم موضوع را با آنها مطرح کردم که آنها هزینه ورودی مسابقات راپرداختند. در نخستین حضورم در رقابتهای استان در سال۱۳۹۰ توانستم رتبه نخست را به دست بیاورم.
قاضی بیان میکند: خبر این موفقیت به سرعت در محله پیچید؛ هنگامی که از سالن مسابقه به محله برگشتم، اهالی استقبال گرمی از من کردند. پدر و مادرم نیز با لبخند به پیشوازم آمدند. لبخند رضایت آنان بعد از عمری نگرانی و اندوه برای من، بهترین هدیه خداوند بود. ورزشکار محله ما پس از این موفقیت، سال ۱۳۹۱ در دومسابقه استانی دیگر حضور پیدا میکند که در هر دو مقام نخست استان را به دست میآورد.
الگویم حضرت ابوالفضل(ع) هستند
وحید از جوانان فعال مسجد محل است و به ویژه در ایام محرم حضور پررنگی در کنار بچهمسجدیها دارد. او با اشاره به علاقه زیادش به عزاداری امامحسین(ع) میگوید: چند روز پیش از رسیدن محرم با کمک بچههای محله مسجد را سیاه پوش میکنیم. در مراسم روضهخوانی و سینهزنی شبهای محرم هم شرکت میکنم و گاهی نیز در ایستگاه صلواتی با چای از عزاداران پذیرایی میکنم.
این ماه همیشه مرا به یاد جوانمردیهای حضرت ابوالفضل(ع) میاندازد اما به طور کلی همیشه حضرت را الگوی جوانمردی میدانم و به ایشان علاقهمندم. حضرت عباس(ع) در سختیها مرا یاری کردهاند.این رزمیکار تعریف میکند: در یکی از مسابقات با حریفی روبهرو شدم که خیلی ورزیده و قوی بود، با پیروزی بر او به مقام قهرمانی میرسیدم.
کمی ترسیده بودم، به همین دلیل به حضرتعباس(ع) متوسل شدم. هنگام رفتن به میان رینگ، بازوبندی را که به نام حضرتابوالفضل(ع) مزین بود، به بازویم بستم و از ایشان خواستم که یاریام کنند. وقتی حریف با من روبهرو شد ترس را در چشمانش دیدم، این بود که روحیه پیدا کردم و در چند دقیقه او را شکست دادم.
برای محلهام همه کار میکنم
از قاضی درباره محله هم میپرسیم که میگوید: با وجود جمعیت زیادی که در محله بهمن ساکن است، ما اینجا مجموعه ورزشی یا بوستانی مناسب ورزش کردن نداریم. من برای انجام تمرینات خود مجبورم که به بوستانهای ملت، وحدت و... بروم درحالیکه زمینهای خالی بسیاری در محدوده محله ما وجود دارد. نبود امکانات ورزشی باعث رخوت و سستی جوانان میشود؛ تا جایی که برخی از جوانهای محله به دام اعتیاد و فساد کشیده شدهاند.
او که درعینحال علاقه زیادی به محلهاش دارد، در پایان میگوید: اگرامکاناتی مانند بوستان، زمین ورزشی و... در اختیار ما باشد، استعدادهای زیادی در محله داریم که با تلاش و جدیت میتوان آنها را شکوفا کرد. خود من برای رشد و شکوفایی محلهام حاضرم هرکاری از دستم برمیآید انجام دهم و حتی به صورت رایگان برای بچههای محله کلاسهای ورزشی برگزار کنم.
* این گزارش یکشنبه، ۱۰ آذر ۹۲ در شماره ۸۲ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.