کد خبر: ۱۲۰۷۴
۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
نقش قلم بر نقره؛ هنر جوانان محله طلاب است

نقش قلم بر نقره؛ هنر جوانان محله طلاب است

عمده کارمان سفارشاتی است که از بازار رضا قبول می‌کنیم. مثلا یک نمونه به ما می‌دهند و از روی آن صد تا سفارش می‌دهند. ما از مرحله ساخت انگشتر تا قلم‌زنی را در همین کارگاه انجام داده و فقط قالب انگشتر را برای ریخته‌گری بیرون می‌دهیم.

 ضرباهنگ چکش شاگرد‌ها بر روی قلم، حرف‌های صاحبکار جوان را تکه‌تکه می‌کند. از لابه‌لای همین کلمات چکش‌خورده می‌فهمم که این حرفه دقت زیادی می‌خواهد. هنگام کار با دستگاه جلادهنده، مخلوطی از پرز پارچه و خاک نقره در هوا بلند می‌شود که برای ریه مضر است.

این کار چشم را به مرور نزدیک‌بین می‌کند، چون فاصله چشم با کار فقط ۳۰سانتی‌متر است و برای ساعت‌های طولانی باید فقط به یک نقطه خیره شوی. صاحبکار این‌ جملات را که می‌گوید چشمان شاگردش را نشان می‌‌دهد؛ «وقتی کارش را شروع کرد، عینکی نبود!»

اما هیچ‌کدام از این‌ها دلیلی برای دست کشیدن کاسبان این کارگاه از حرفه‌شان نبوده است. «علاقه»‌‌ همان حس عجیبی است که آدمی را پابند می‌کند؛ پابند زندگی، درس، همسر، محله و برای این مردان پابند «کار». پیشه این جوانان ساکن محله طلاب مشهد، قلم‌زنی بر روی انگشتر نقره مردانه است.

هفت‌خان کار ما

شغل یکی از دوستانش انگشترسازی بوده. قبل از خدمت می‌رود پیش او شاگردی می‌کند. همان‌جا بوده که قلم‌زنی روی انگشتر را هم یاد می‌‌گیرد. حسین سجادی‌منش از سربازی که برمی‌گردد، همچنان به مدت یک سال شاگردی دوستش را می‌کند. بعد از آن بوده که کارگاهش را راه می‌اندازد.

حالا ۱۰سال است پیشه‌اش همین است. اول از همه طرح‌های جدید را روی کاغذ می‌کشد و بعد با ماژیک روی رکاب انگشتر پیاده می‌کند؛ گل پیچک، گل شقایق پنج پر، گوزن، تبرزین، یاعلی، یا حسین... . در مرحله بعد با استفاده از ضربات چکش که بر روی قلم خورده می‌شود، حاشیه کار را می‌کَند تا بعد از آن طرح اصلی کنده‌کاری شود؛ «برای اینکه طرح برجسته شود، زمینه آن را با قلمِ گود، عمق می‌دهیم. در مرحله بعد هم با استفاده از یک قلم دیگر زمینه را می‌‌کوبیم تا به حالت دانه‌دانه در بیاید.»

بعداز آماده شدن انگشتر، حالا باید آن را جلا داد. در همین مرحله است که پرز پارچه و خاک نقره در هوا بلند می‌شود و باید کسی که پشت دستگاه می‌نشیند، ماسک بزند. بعضی از مشتری‌ها دوست دارند قلم‌کاری تیره باشد که برای این‌کار از رنگ مشکی استفاده می‌‌شود و شیار‌ها بعد از رنگ خوردن تیره می‌شوند.

 

نقش قلم بر نقره هنر جوانان محله طلاب است

 

از بازار سفارش قبول می‌کنیم

اصل این هنر متعلق به اصفهانی‌هاست و آن‌ها بهترین قلم‌زنی‌ها را از نظر نوع نقش و ظرافت انجام می‌دهند، چه بر روی انگشتر و چه بر روی ظروف نقره. البته سجادی‌منش یک نفر را در بازار رضا می‌شناسد که کارش از هنرمندان اصفهانی کم نمی‌آورد و در مشهد حرف اول را در این حرفه می‌زند.

صحبت بازار رضا که پیش می‌آید، می‌گوید: عمده کارمان سفارشاتی است که از بازار رضا قبول می‌کنیم. مثلا یک نمونه به ما می‌دهند و از روی آن صد تا سفارش می‌دهند. ما از مرحله ساخت انگشتر تا قلم‌زنی را در همین کارگاه انجام داده و فقط قالب انگشتر را برای ریخته‌گری بیرون می‌دهیم.

یک نفر را در بازار رضا می‌شناسم که کارش از هنرمندان اصفهانی کم نمی‌آورد و در مشهد حرف اول را می‌زند

مدت زمانی که برای قلم‌زنی انگشتر‌ها صرف می‌شود در سفارش‌های مختلف متفاوت است. کارهای معمول، در مدت دو یا سه ساعت تمام می‌شوند اما ممکن است یک سفارش خاص باشد که دو هفته هم زمان ببرد!

سجادی‌منش حرف می‌زند و یکی از شاگرد‌ها در حال گِرد کردن انگشتر بر روی نیم‌تنه درخت پیش پایش است و دیگری هم پشت میزش قلم‌زنی می‌کند. هر دو چکش می‌کوبند و به زندگی‌شان در یک صبح تابستانی جریان می‌دهند. این جزئی از هنر آنان است. 

 

حوصله‌ام سرجایش می‌آید

در همین محله بزرگ شده و پدر خیاطش بیش از۵۰سال است در این خیابان و طبقه بالای کارگاه خانه دارد. از قدیمی‌های خیابان مفتح به حساب می‌آیند. رابطه‌شان با همسایه‌ها خوب است. همه یکدیگر را می‌شناسند و احترام هم را دارند.

دوستان زیادی داشته که به قول خودش «کارشان تمیز‌تر و سابقه کاری بیشتری هم نسبت به من داشتند، اما این حرفه را‌‌ رها کردند. چون درآمدش کم است. بیشتر درآمد کارگاه ما نیز از ساخت انگشتر است و نه از قلم‌زنی!» اضافه می‌کند: «در این شغل بیکاری هم هست.

ممکن است در یک هفته همه مشتری‌های بازار به ما سفارش بدهند و در یک هفته هم هیچ‌کدام سفارشی ندهند. البته ما در مواقع بیکاری به ساخت انگشتر مشغول می‌شویم.»

تا دوسال پیش او و شاگردانش بیمه هم نبوده‌اند اما شکرخدا حالا از طرف سازمان میراث فرهنگی، صنایع‌دستی و گردشگری جزو بیمه‌شدگان قرار گرفته‌اند. کارش را دوست دارد؛ «اگر شغلم را دوست نداشتم تا به حال مثل بقیه دوستانم آن را عوض می‌‌کردم. هر موقع در خانه بی‌حوصله باشم به کارگاه می‌آیم و خودم را سرگرم می‌کنم تا حالم سر جایش بیاید.»

در این ۱۰سال سختی‌های زیادی کشیده و تلاش فراوانی کرده است تا در بازار او را بشناسند. سال‌های اول حتی مواقعی پیش می‌آمده که در یک ماه نیز هیچ سفارشی به او نمی‌داده‌اند. چون هنوز شناخته شده نبوده؛ «خیلی طول کشید تا جا بیفتم.»

 

شرط اول؛ اعتماد

مهم‌ترین ویژگی این شغل جلب اعتماد است. چه زمانی که بخواهی شاگردی کنی و چه وقتی که بخواهی شاگرد بگیری. اگر یک نفر خدای نکرده دستش کج باشد، می‌تواند از بین هزار انگشتر نقره ۵۰هزار تومانی، یکی را بردارد و صاحبکار هم نمی‌فهمد.

مهم‌ترین ویژگی این شغل جلب اعتماد است. چه زمانی که بخواهی شاگردی کنی و چه وقتی که بخواهی شاگرد بگیری

خوشبختانه سجادی‌منش و برادر و پسر دایی‌اش به همراه سه نفر دیگر که حالا از این کارگاه نان درمی‌آورند، کاملا به یکدیگر اعتماد دارند. البته به گفته حسین آقا «سه نفرشان استادکار هستند و اجرتی کار می‌کنند و دو نفر دیگر شاگردند.»

تفریح این شش نفر تماشای تلویزیون و گاهی گوش دادن به موسیقی است. می‌خندد؛ «در غیر ماه رمضان هم یکی از تفریحاتمان چای خوردن است.» بعد ادامه حرف را می‌گیرد: «در ماه رمضان ‌به‌خاطر حرارت و گرمای دستگاه جوشکاری، تشنه می‌شویم اما باز هم خدا را شکر نسبت به خیلی از مشاغل دیگر راحت‌تریم. مجبور نیستیم با زبان روزه زیر آفتاب باشیم و از کولر استفاده می‌کنیم.»

 

به من اعتماد به نفس داد

فقط وقتی قرار می‌شود شاگرد‌ها صحبت کنند، صدای چکششان قطع می‌شود. علی سجادی‌منش برادر حسین آقا و دانشجوی رشته حسابداری تا به حال موتورسازی، کار لباس و فروشندگی در سوپرمارکت را تجربه کرده اما انگشترسازی را بیشتر دوست دارد؛ «تنوع کارش بیشتر است. سر این‌کار اعتماد به نفسم بالا رفت، چون به مرور تخصص پیدا کردم.» البته هنوز قلم‌زنی را تجربه نکرده است؛ «ظریف‌کاری دارد!»

 

نقش قلم بر نقره هنر جوانان محله طلاب است

 

انگشتان بی‌انگشتر

سعید عسگران، قلم‌زن ۲۰ساله این کارگاه است که از ۱۳سالگی به اینجا آمده و به‌خاطر علاقه‌اش به این حرفه، همین‌جا ماندگار شده است. انگشتری در دستانش دیده نمی‌شود؛ «بیشتر جماعت انگشترساز از انگشتر خوششان نمی‌آید. چون دائم جلوی چشمشان است. از طرفی اگر دستمان کنیم، موقع کارکردن راحت نیستیم. مگر در میهمانی استفاده کنیم.»

 

مارو زیاد کتک زدی‌ها!

وقتی سعید را اولین بار مادرش به کارگاه می‌آورد، رو به حسین آقا می‌گوید: این پسر تحویل شما. گوشت و پوستش دست شما، استخوانش دست ما! نوجوان ۱۳ساله اوایل به خاطر اینکه خوب کار نمی‌کرده، تنبیه بدنی می‌شده. هم از طرف حسین آقا و هم از طرف برادر خودش که در همین کارگاه مشغول بوده است.

یک بار که از دست هر دو کتک می‌خورد، می‌گذارد و به قهر می‌‌رود که دیگر برنگردد. اما وقتی حسین آقا یک کیک و نوشابه خرج سعید می‌کند، او همه چیز را فراموش می‌کند و برمی‌گردد. حالا گاه‌گداری با یادآوری آن روز‌ها آقا سعید رو به صاحب کارش می‌گوید: مارو زیاد کتک زدی‌ ها! و حسین آقا هم به خنده جواب می‌دهد: «اگر نمی‌زدم که کار یاد نمی‌گرفتی!»

 

* این گزارش یکشنبه، ۳۰ تیر ۹۲ در شماره ۶۳ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44