
گاهی جرقه رؤیا از دل یک کلاس ساده در مدرسه زده میشود؛ درست مثل قصه یاسمن نقیبی، دختر بیستساله ساکن محله امامرضا (ع)، که عشق به نمایش را از پشت نیمکتهای دبستان کشف کرد.
درخشش در اجرای نمایشهای کودکانه، شوق داستاننویسی و اشتیاقی که برای کارگردانی در دل داشت، خیلی زود او را به صحنه تئاتر کشاند؛ جاییکه خودش را پیدا کرد، گروهش را ساخت و حالا با عشقی که هرروز عمیقتر میشود، رؤیاهای بازیگری و کارگردانیاش را زندگی میکند.
بهمناسبت روز دختر، پای صحبتهای او نشستیم.
چندین حضور روی صحنه تئاتر و ارتباط با آدمهای مختلف باعث شده است بهدرستی بداند چه میخواهد بگوید. یاسمن با تجربه و پشتکار، هدفش را تعیین و دنبال کرد و سپس پایش به آموزشگاه باز شد.
او هنوز هم آن روز را به یاد میآورد که برای نخستینبار تصمیم گرفت نمایشی را تمرین کند؛ «کلاس پنجم که بودم، معلممان ذوق هنری زیادی داشت. چندبار در کلاس گفته بود بعضی از درسها قابلیت اجرای نمایش دارند. روزی که درس هفتخان رستم را تدریس میکرد، ناگهان به ذهنم رسید که این داستان میتواند یک نمایش جذاب شود. هنوز درس تمام نشده بود که دستم را بلند کردم و گفت خانم، اجازه هست این درس را به شکل نمایش اجرا کنیم؟»
یاسمن با موافقت معلم، بلافاصله دستبهکار شد. متن درس را با نگاهی کودکانه به زبان نمایشی بازنویسی کرد، برای شخصیتها دیالوگ نوشت و سپس از همکلاسیهایش تست بازیگری گرفت؛ «در کلاس نشسته بودم و با دقت، به ظاهر، صدا و نحوه حرف زدن بچهها نگاه میکردم، درست مثل یک کارگردان با همین ملاکها، نقشها را تقسیم کردم و تمرینها شروع شد. دو هفتهای تمرین کردیم و بالاخره نمایش هفتخان رستم را در کلاس اجرا کردیم.»
در همان اولین اجرا، آنقدر راضی بود که به خودش گفت: «جای من همینجاست، روی صحنه!» از همان موقع بود که به نمایش و بازیگری جدیتر فکر کرد. گروه تئاتری در مدرسه تشکیل داد و هر سال چند اجرا در مدرسه داشت.
در سالهای بعد، علاقه به تئاتر در یاسمن پررنگتر شد. در مقطع نهم، با ورود مربی تئاتر به مدرسهشان، فضای جدیتری برای تمرین شکل گرفت و گروه آنها توانست مقام نخست مسابقات آموزشوپرورش ناحیه ۲ را کسب کند. اما آنچه بیش از مدال برای یاسمن اهمیت داشت، تجربه اجرای حرفهای روی صحنه بود؛ «این اجرا با همه اجراهای قبلی فرق داشت. دستانم از استرس یخ کرده بود، اما همین که دیالوگ اول را گفتم، انگار همه ترسم ریخت. بیشتر از قبل مشتاق بودم تا بازیگری را دنبال کنم.»
با شیوع کرونا، فرصتها یکی پساز دیگری از دست رفت. حتی وعدهای که بعد از آوردن مقام در مسابقه، برای معرفی او و چند دانشآموز دیگر به کارگردان تلویزیونی داده شده بود، عملی نشد. بااینحال، یاسمن تصمیم گرفت از مسیرش فاصله نگیرد.
او برای تحصیل، هنرستان را انتخاب کرد؛ «آن موقع رشته بازیگری وجود نداشت، بنابراین رشته طراحی لباس را انتخاب کردم تا همچنان در فضای هنری باقی بمانم و زمان بیشتری برای تمرین و مطالعه داشته باشم.»
پس از کاهش محدودیتهای کرونایی، یاسمن با گروهی به نام مهدویت آشنا شد که در ایام مناسبتی، نمایشهای مذهبی اجرا میکردند. تجربه و تسلط او باعث شد بعداز دادن تست، برای نقش اصلی انتخاب شود؛ «نمایش داستان دختری بود که پدرش برای آتشزدن درِ خانه حضرت علی (ع) هیزم برده بود و او بهشدت مخالف این کار بود.»
این تجربه، علاقه او به کارگردانی را دوباره زنده کرد؛ علاقهای که از همان دوران دبستان در یاسمن شکل گرفته بود؛ «همان موقع با خودم گفتم چرا گروهی برای دختران محله خودمان راه نیندازم؟ مسجد حضرت ولیعصر (عج) در محله را خوب میشناختم. موضوع را با یکی از خانمهای مسجد در میان گذاشتم. خیلی استقبال کرد. پوستری طراحی کردم و اعلام کردم هرکسی علاقهمند است، در تاریخ مشخصی به مسجد بیاید.»
بازخوردها فراتر از انتظارم بود و همین استقبال، سبب شد چند نوبت دیگر نیز نمایش را در مسجد تکرار کنیم
در اولین جلسه بعداز گرفتن تست، گروه تئاترشان دوازده نفره شد. یاسمن، نام گروه را «آوای عاشقی» گذاشت.
نخستین اجرای گروه، نمایشی بود با موضوع اسارت اهلبیت (ع) در شام و خطبه حضرتزینب (س) که در ایام اربعین اجرا شد؛ «خودم صحنه را طراحی کردم، پارچه و شال خریدم و تمرینها را با جدیت پیش بردم. همین کارهای کوچک و اصرار به تمرین مداوم، نمایش خیلی خوبی را بهدنبال داشت، آنقدر که بازخوردها فراتر از انتظارم بود و همین استقبال، سبب شد چند نوبت دیگر نیز نمایش را در مسجد برای علاقهمندان تکرار کنیم.»
مدتی بعد، یاسمن متوجه شد حوزه هنری خراسان کلاسهای آموزش بازیگری، کارگردانی و نویسندگی برگزار میکند. ولی شرکت در این آموزشها شرطی داشت. او باید یک گروه تئاتر میداشت. با ارائه مدارک گروه، در این دورهها پذیرفته شد و با اشتیاق، هر سه دوره را یکی پساز دیگری گذراند.
او تعریف میکند: ترم اول بازیگری را گذراندم، ترم دوم کارگردانی و حالا هم در دوره نویسندگی شرکت کردهام. در دوره کارگردانی، نمایشی با عنوان «خسوف عشق» به من داده شد تا با گروهم تمرین و اجرا کنم. اجرای ما آنقدر خوب بود که در آرای مردمی رتبه اول را به دست آوردیم.
اکنون یاسمن، دانشجوی رشته گرافیک است. درکنار تحصیل، همچنان تئاتر را دنبال میکند و گروهی نیز در دانشگاه تشکیل داده است. او فیلم میبیند، کتاب میخواند و نقشهای مختلف را جلو آینه تمرین میکند.
رؤیای او هنوز همان است: بازیگری، کارگردانی و روایت داستانهایی که به دل مردم بنشیند. معتقد است مسیرش شاید سخت باشد، ولی مطمئن است اگر با ایمان حرکت کند، صحنه هیچوقت برایش خاموش نخواهد شد.
* این گزارش سهشنبه ۹ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۸ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.