کد خبر: ۱۱۸۶۰
۲۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
حاج ذبیح اولین شعبه نفت التیمور را داشت

حاج ذبیح اولین شعبه نفت التیمور را داشت

حاج ذبیح اولین کسی بود که در محدوده روستاهای اطراف التیمور مجوز تاسیس شعبه نفت را گرفت. او بعد از تاسیس آن التیمور، امرغان، زین‌‏الدین، هلالی، برج‏‌آباد و شیرحصار را در حوزه کاری خود قرار داد.

صدای تلق‌‏تولوق گاری چوبی که الاغي بار نفت آن را می‏‌کشد از هر کوچه‌‏ای که بیاید مردم را با گالن‌‏های فلزی و پلاستیکی در دست به بيرون می‏‌کشاند. عمو نفتی پیت فلزی‏اش را که کنار گاری آویزان کرده برمی‌‏دارد و قیف آلومینیومی را که از گوشه دیگر گاری آویزان کرده در آن می‌‏گذارد و شیر نفت را در آن باز می‌‏کند.

عمونفتی محله التیمور مشهد هنوز یک گالن را پر نکرده که صفي طولاني از پشت گاری تا وسط کوچه کشیده می‌‏شود. لابه‌لای گالن‏‌هایی که در دست‌‏های اهالی است بچه‏‌ها فرصت را برای بازی غنیمت می‌‏شمارند و بازی با الاغي كه گاري عمو نفتی را مي‌كشد از هرچیزي برايشان مهیج‌‏تر است.

شعبه نفت

قرار گذاشتن با صاحب تنها شعبه نفت که هنوز هم این ماده حیاتی چند دهه گذشته را به مردم عرضه می‏‌کند آن‌‏قدر جالب می‌‏نماید که همین حالا همه کارهایم را رها می‌کنم‏ و همراه با یکی از بچه‌‏های محله، راهی التیمور می‌‏شویم.

ماشین بعد از پشت سر گذاشتن بولوارعریضی به پنجتن‌۹۱ می‌‏رسد و بعد از عبور از کوچه‌‏ای پر فراز و فرود، مقابل در فلزی قهوه‏‌ای رنگی ترمز می‌‏کند که داخل چارچوب آن پیت نفتی قرار گرفته است. آن‏وقت است که یقین می‏‌آورم هنوز هم شعبه نفتی وجود دارد و فعالیت می‏‌کند و مردمی که اگرچه در عصر تمدن زندگی می‏‌کنند، اما هنوز با گالن‌‏هایشان برای گرفتن نفت می‌آیند.

ورودی شعبه دفتر بزرگی شبیه به مغازه است که از هر زاویه‏اش سیاهی نفت‌‏آلودی به مرکز تراوش کرده است. یک کانتینر نفت گوشه سمت چپ دفتر جاخوش‏‌کرده و يك پیت فلزی زیر آن قرار گرفته که از اطرافش نفت روی زمین ريخته است. همه این‏ها در فضایی آکنده به بوی نفت و بنزین قرار دارد، بوی تندی که تا عمق وجودم نفوذ می‌‏کند و خاطرات مبهمی از سال‌‏هایی که خانه‌‏هایمان با چراغ علاءالدین گرم می‏‌شد برایم زنده می‌‏شود.

سراغ حاج‏‌ذبیح را با همه توصیفاتی که از او شنيده‌ايم می‌‏گیریم اما با پسرش که چندین سال است جای پدر کار می‌‏کند روبه ‏رو می‌‏شویم و او می‌‏گوید که پدر سالخورده است و دیگر توان کار ندارد و حالا اوست که شعبه را می‌‏چرخاند. برايم جالب است، او برخلاف خیلی از آدم‌‏ها که با دیدن خبرنگار و دوربین به وجد می‌‏آیند زیاد هیجان‌‏زده نمی‌‏شود.

مرور دوباره زندگی مردی که کارش در بوی نفت به اوج رسیده برایش ساده‏‌تر از آن چيزي است که انتظارش را دارم زيرا قصه این آدم‌‏ها حکم نقل محافلی است که آدم‌‏های دلتنگ را دور‌هم جمع می‌‏کند.

 

شروع به کار پسر حاج ذبیح

تصور آدم از زندگی پسر بچه‏‌ای که از هشت‌‏سالگی همراه پدر وارد کار نفت و توزیع آن شده اگرچه سخت می‏‌نماید اما سرشار از وقایعی است که مردمان ده‌‏ها سال پیش با آن‌ها روبه‌رو بوده‌‏اند.

او در هشت‌سالگی عاشق اين کار شد و طوری برای رساندن نفت به مردم تلاش می‌‏کرد‌ که گویی برای خانواده خود این کار را انجام مي‌داد. پسر حاج‏‌ذبیح خیلی زود فهمید باید برای رساندن نفت به مردم تلاش کند، زحمت بکشد و گاه از خود بگذرد و شب‏‌ها هم کار کند.

 

با گاری، نفت توزیع می‏‌کردیم

حسین‌‏زاده روزهایی را جلوی چشممان می‏‌آورد که در ميان کوچه‌‏های خاک آلود، خانه‌‏ها یکی در میان سربرآورده بودند و حاج ذبیح و شاگردانش با گاری نفت‏‌ها را بین مردم توزیع می‌‏کردند. می‌‏گوید: هر روز گالن پر از نفت را روی گاری می‌‏گذاشتیم و راهی روستاها و مناطقی که تازه به شهر پیوسته بودند می‌‏شدیم و نفت توزیع می‏‌کردیم.

هر روز گالن پر از نفت را روی گاری می‌‏گذاشتیم و راهی روستاها و مناطقی که تازه به شهر پیوسته بودند می‌‏شدیم

 

اولین شعبه نفت در التیمور

حاج ذبیح اولین کسی بود که در محدوده روستاهای اطراف التیمور مجوز تاسیس شعبه نفت را گرفت. مجوزی که به سختی از وزارت نفت آن دوره گرفته شده بود و حاج ذبیح بعد از تاسیس آن التیمور، امرغان، زین‌‏الدین، هلالی، برج‏‌آباد و شیرحصار را در حوزه کاری خود قرار داد.

آن زمان التیمور به جز چند خانه گنبدی بیابان بود و مزارع کشاورزی. مردم هنگام نیاز به شعبه مراجعه می‏کردند و همه چیز آرام بود. پسر حاج ذبیح در این رابطه می‏گوید: در آن زمان یعنی پیش از انقلاب مصرف نفت بین مردم کم بود و فقط برای مصارف ضروری مانند روشن کردن چراغ گردسوز، علاءالدین و بخاری، نفت لازم داشتند که آن هم با دوره‌گردی و فروش نفت و مراجعه اندک آن‏ها رفع می‌‏شد.

 

هنگام انقلاب قحطی نفت آمده بود

پسر حاج‏‌ذبیح از دوره بحران شغل خود سخن می‌‏گوید زمانی که قحطی نفت آمده بود و مردم برای به دست آوردن یک لیتر نفت سختی‌‏های زیادی را تحمل می‌‏کردند. می‌‏گوید: هیچ اتفاقي مانند انقلاب در شغل توزیع نفت تاثیرگذار نبوده است.

قحطی همه جا را گرفته بود و مردم برای به دست آوردن نفت شب‏ها تا صبح جلوی شعبه می‌‏خوابیدند. چه دعواها و کشمكش‏هایی که برای گرفتن یک لیتر نفت پیش نمی‏آمد. در این زمان پدرم موفق شد به خوبی شعبه نفت را اداره کند تا هیچ ظلمی در حق کسی نشود و هرکس در حد نیازش نفت دریافت کند.

 

نفت دیگر خریداری ندارد

پسر نفت‏‌فروش قدیمی محله ما از رونق کم امروز شعبه نفت می‌‏گوید و تعداد انگشت‌شماری که به خاطر نداشتن گاز مجبورند با نفت زندگی را سر کنند.او در ادامه می‌‏گوید: اگرچه مصرف بنزین بين مردم بسیار زیاد شده و برخی افراد هم به اجبار نفت تهیه می‌‏کنند اما کار ما به آخر خط رسیده و نفت دیگر خریدار ندارد.

گاه بین حرف‏‌هایش از تعطیل کردن شعبه می‏‌گوید و گاه از عشقی که هنوز او را پای کار نگه داشته است، انگار در دوراهی بزرگی گیر کرده از طرفی کارش رونقی ندارد و از طرف دیگر دل‏کندن از این کار برایش خیلی سخت است.

 

*این گزارش یکشنبه، ۵ خرداد ۹۲ در شماره ۵۵ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44