کد خبر: ۱۱۷۷۴
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
بازی‌های کودکی سیدمحمد میراکبری با محله کارمندان دوم گره‌ خورده است

بازی‌های کودکی سیدمحمد میراکبری با محله کارمندان دوم گره‌ خورده است

سیدمحمد میراکبری تعریف می‌کند: یکی از تفریحات همیشگی بچه‌های محله در روز‌های گرم سال، آب‌تنی در جوی آب وسط کوچه شهید‌رستمی‌۲۲ بود؛ جویی که آب باغ‌تره‌های اطراف را تأمین می‌کرد و پناهگاهی برای بچه‌ها از گرمای تابستان بود.

سیدمحمد میراکبری، ساکن محله کارمندان دوم، از کودکی در بازار کار بوده است و امروز در بازار حافظ به‌عنوان عمده‌فروش خشکبار شناخته می‌شود. اما اگر کمی عمیق‌تر به خاطراتش نگاه کنیم، می‌بینیم که او هنوز هم به روز‌های شیرین کودکی‌اش در محله‌ای سرسبز و پرطراوت فکر می‌کند و بخشی از خاطرات او به درخت‌های سرسبز این محله گره‌خورده است، به روز‌های سیزده‌به‌در که شبیه یک دورهمی بین اهالی بود.

اهالی محله کارمندان دوم، در فضای سبز و آرام آن، فرش‌های رنگی می‌انداختند و دور هم جمع می‌شدند تا لحظاتی از زندگی‌شان را کنار هم خوش بگذرانند. درختان بلند و هوای تازه، به آن روز‌ها حس و حالی خاص می‌بخشید و همه‌چیز رنگ‌وبوی دیگری داشت.

سیدمحمد حالا از این روز‌ها با اشتیاق و علاقه سخن می‌گوید.

 

بازی‌های در هر گوشه محله

سیدمحمد میراکبری از روز‌هایی می‌گوید که بچه‌های هم‌سن‌وسالش، پیش از آنکه پشت لبشان سبز شود، راهی بازار می‌شدند. هنوز دوران کودکی را پشت سر نگذاشته بودند که در بازار مصلی از وانت‌ها بار خالی می‌کردند و حتی می‌توانستند یک دکان را به‌تنهایی بچرخانند. اما درکنار کار، دنیای کودکی‌شان هم پر از بازی و شیطنت بود.

محمد با لبخند، فهرستی از بازی‌های قدیمی را به یاد می‌آورد: گرگم‌به‌هوا، خروس‌جنگی، پلخمون‌بازی... هرگوشه محله برای خودش یک زمین‌بازی بود.

 

آب‌تنی در جوی خنک آب

یکی از تفریحات همیشگی بچه‌های محله در روز‌های گرم سال، آب‌تنی در جوی آب وسط کوچه شهید‌رستمی‌۲۲ بود؛ جویی که آب باغ‌تره‌های اطراف را تأمین می‌کرد و در همان حال، پناهگاهی برای بچه‌ها از گرمای تابستان بود.

سید‌محمد باذوق از آن روز‌ها تعریف می‌کند: سر‌و‌کله همه‌مان در آن آب پیدا می‌شد؛ آن‌قدر می‌پریدیم و می‌خندیدیم که نمی‌فهمیدیم چطور ظهر شد.

جوی آب فقط برای بازی نبود؛ زن‌های محله هم فرش‌هایشان را در همان آب می‌شستند. بوی صابون و صدای شرشر آب، محله را پر می‌کرد.

آن باغ‌تره‌ها و جوی آب، تا حدود بیست‌سال پیش هنوز پابرجا بودند، اما کم‌کم فضای سبز محله تغییر کرد. درخت‌های بلند، یکی‌یکی قطع شدند و جای خود را به ساختمان‌ها دادند.

سید‌محمد با حسرت می‌گوید: قبلا تابستان‌ها، بچه‌ها از درخت‌ها بالا می‌رفتند و هلو، زردآلو و گلابی می‌چیدند. حالا، اما از آن همه سرسبزی، فقط چند درخت پراکنده مانده است.

 

سیزده‌به‌در‌های خاطره‌انگیز

در محله کارمندان، سیزده‌به‌در حال‌وهوای دیگری داشت. فضای سبز گسترده محله باعث می‌شد این روز، به یک جشن بزرگ تبدیل شود.

سید‌محمد درباره رسم‌ورسوم آن روز‌ها می‌گوید: همه خانواده‌ها در خیابان طالبی فعلی، کنار درخت‌های سرسبز فرش پهن می‌کردند. یک دورهمی واقعی بود. مادر‌ها و مادربزرگ‌ها بساط ناهار را می‌چیدند و ما بچه‌ها مشغول بازی می‌شدیم.

بازی محبوب بچه‌های محله در روز سیزده‌به‌در، وسطی بود. دو گروه می‌شدند و زمین خاکی را تبدیل به میدان رقابت می‌کردند. صدای خنده‌ها و کل‌کل بچه‌ها در فضای سبز طنین‌انداز می‌شد. آخر روز، وقتی همه خسته و خوشحال بودند، رسم زیبای دیگری هم اجرا می‌شد. سبزه‌های عید و ماهی قرمز را در همان جوی معروف می‌انداختند، به امید اینکه سال پیش‌رو، سالی پر از برکت و شادی باشد.

سید‌محمد حالا که به گذشته نگاه می‌کند، لبخندی از سر دلتنگی می‌زند. خاطرات کودکی‌اش را، با همه جزئیات و زیبایی‌هایش، زنده در ذهن دارد؛ خاطراتی که حالا دیگر تنها در قصه‌های او برای نسل جدید باقی‌مانده‌اند.

 

* این گزارش دوشنبه ۱۸ فروردین‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۷ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44