
مشهد باشی و پای رفتن به حرم نداشته باشی؛ دلت برای صدای نقارهخانه لک بزند و نزدیک باشی و نتوانی آنجا باشی؛ نزدیک باشی و نباشی! آن وقت است که این نزدیکی میشود رنج همیشگیات و تو میمانی که این فاصله در آستانه ۸۰ یا ۹۰سالگی نزدیک است یا دور. برای همین عدهای از جوانان محله پنجتن مشهد آستین بالا زدند تا سالمندان محلهشان حسرت زیارت امام رضا(ع) را نداشته باشند.
پیرمرد به عصایش تکیه زده و منتظر است تا اتوبوس از راه برسد. شاید به یاد نداشته باشد اما روزهایی از همینجا با پای پیاده تا حرم را گز میکرد. چه نذرهایی که با همین پیادهرفتنها ادا نمیشد و چه دلتنگیهایی که یک شب جمعه در صحن حرم به گریههای اشتیاق مبدل نمیشد.
اتوبوس هنوز از راه نرسیده. چند زن و مرد سالخورده جلوی مسجد قائمیه را گرفتهاند و آماده رفتن به حرم مطهرند. از شب گذشته که یکی از بچههای مسجد با آنها تماس گرفت و تاکید کرد: «ساعت ۸ صبح خود را جلوی مسجد برسانید»
همه هواییاند برای زودتر قرارگرفتن جلوی گنبد طلایی. پیرمرد با دیدن پسربچههای نوجوان که لباس یکدست پوشیدهاند یاد کودکیهایش میافتد که توی صحن میدویده و خود را به مادر میرسانده، چادرش را در دست میگرفته و همردیف مادر و همصدا با او سلام میداده. میگوید: بیش از یک سال است رنگ حرم را ندیدهام.
میگوید دلش برای تکتک لحظههای معنوی که چون ذرات هوا جذب وجود آدم میشود، لک زده است. میگوید: اگر پای رفتن داشتم یک روز هم نمازم را در خانه نمیخواندم و باز هم میگوید از ناتوانیای که بر وجودش سایه افکند و فرزندانی که هرکدام سرگرم زندگیشان شدهاند و عوضشدن خطهای اتوبوسی که مستقیم او را به حرم میبردند و در آخر میگوید: «خدا خیرشان دهد که امروز میخواهند ما را به زیارت ببرند.»
پسرهای نوجوان در پوستشان نمیگنجند. با اشتیاقی وصفناپذیر پیراهنهای سفیدی که عکس شهدای محله روی آن چاپ شده را بر تن میکنند. یکی توی دفتر کانون مسجد قائمیه در حال قسمتکردن پیراهنهاست و دیگری درحال پیداکردن لباسی که قالب تنش باشد. گویی این پیراهنها با آن عکسهایی که برخی شهدای محلهاند و برخی عکسهای رهبری و... برای آنها پوشش معمولی نیست، روی سینه تکتکشان یک عکس است که با آدم حرف میزند.
رضا زال ۱۴ سال دارد از بچههای مسجد قائمیه است. میداند برای چه آنجاست و پیراهنی که به تن کرده برای چیست. میگوید: قرار است پدربزرگها و مادربزرگهای محلهمان را به حرم ببریم. نمیگوید، اما حتما به این فکر کرده که این روزگار خودش هم خواهد بود. شاید به این همفکر کرده باشد در روزگار پیری که حسرت رفتن به حرم هر روزش را تیره کند، چه کسی دستش را میگیرد و او را با خود میبرد. مگر نمیشود در اوج شیطنت و نوجوانی به پیری اندیشید و حسرت خورد؟...
حاجی رقیه شکری به زحمت از راه میرسد و با کمک عصای چوبیاش روی صندلی جلوی بقالی منتظر اتوبوسی مینشیند که از شب قبل بارها و بارها در ذهنش آمده و رفته. نزدیک به ۸۰ سال دارد و بهخاطر ناتوانیاش ماههاست که به زیارت نرفته است.
حرم مطهر برای او و پسر شهیدش مکانی مشترک بود برای تخلیه دلتنگیهایشان. رجبعلی روزهای آخر قبل از رفتنش به جبهه را به یاد میآورد که همین نزدیکیها روی ترک موتوری نشسته بود و با ذوق و شوق با مادرش خداحافظی میکرد.
آنقدر برای رفتن به جبهه عجله داشت که حتی وقت نکرده بود به دیدار پدرش برود. رجبعلی در آن لحظه چیزی نگفته بود، مادرش هم چیزی نگفته بود، مثل حالا که سکوت میکند اما حس عجیبی مثل مادهای سیال از دل هر دو گذشته و آنها را یاد حرم امام رضا(ع) انداخته بود.
حاج رقیه شکری نزدیک به ۸۰ سال دارد و بهخاطر ناتوانیاش ماههاست که به زیارت نرفته است
از بچههای مسجد است و مربی تربیتبدنی برخی کلاسهایی که در همین مسجد و دیگر مکانها برگزار میشود. توی محل هم جزو بچهمثبتهاست و این را میشود از ظاهر موقرش فهمید. روی پله جلو کانون نشسته و آماده رفتن به حرم. قبل از اینکه سوالی بپرسم خودش به حرف میآید.
میگوید: قرار است سالمندان محلهمان را به زیارت ببریم و ما ویلچررانشان باشیم. میگوید: «ثواب دارد» نمیگوید اما حتما چهره سالمندان محله را و صورتهای پر از چین و چروکشان را که شوق رفتن به حرم زیرپوستشان دویده، در خاطرش حک کرده است. حتما یک روز این خاطره برایش زنده خواهد شد.
روی پلهای نشسته و پایش را روی زمین شیب کرده است. دردی که هرازگاهی زیر رگ و پی استخوانش میرود، چهرهاش را در هم میکشد ولی اصلا قابل مقایسه با ذوقی نیست که زیر پوستش دویده است. از وقتی پایش را جراحی کرده نتوانسته به حرم برود.
تا قبل از آن اما هر وقت دلش میگرفت یا روزهای زیارتی به زیارت میرفت. آن زمان رفتن تا سر ایستگاه اتوبوس و عوضکردن چند اتوبوس برایش مهم نبود. چون حرم رفتن جزوی از برنامههای زندگیاش بود و او را تا چند ساعتی از گرفتاریهای روزمره و غصههای تمامنشدنی زندگی فارغ میکرد.
«صاحبجان خافی» حالا از وقتی پایش عمل شده نه توان رفتن به ایستگاه اتوبوس را دارد و نه توان مالی برای اینکه بتواند با تاکسیهای تلفنی و شخصی به حرم برود. همین میشود که تنها حسرتی از حرم رفتن برایش میماند تا در روز قبل از روز زیارتی امام رضا(ع) که قرار است با بقیه سالمندان به حرم مطهر امام رضا(ع) ببرندشان.
میگوید: رفتن به حرم برای ما که تنها دلخوشیمان آنجاست بسیار سخت شده از طرفی کهنسالی خودمان و از طرفی نبود وسیله نقلیه عمومی که راحت و مستقیم بتوانیم با آن به حرم رفتوآمد کنیم. نگاهی به پسربچهها که آن طرفتر جلوی مسجد نشستهاند، میکند لبخندی میزند و میگوید: خدا خوشبختشان کند، قرار است امروز ما را روی ویلچر بگذارند و برای زیارت ببرند.
«صاحبجان خافی» از وقتی پایش عمل شده نه توان رفتن به ایستگاه اتوبوس را دارد و نه توان مالی برای تاکسی گرفتن
با آمدن اتوبوس پسربچهها آماده رفتن میشوند. آنها قرار است زودتر از سالمندان راه بیفتند تا ویلچرها را تحویل بگیرند. در این وقت با رسیدن سالمندان زیاد معطل نمیمانند و آنها را سوار بر ویلچر میکنند. اینها را مسئول اجرای این طرح به بچهها گوشزد میکند و بعد راهنماییشان میکند به سمت اتوبوس و ۴۰صندلی خالی که روی آنها بنشینند. بچهها با ذوق و شوق با سالمندان خداحافظی میکنند و به سمت اتوبوس راه میافتند. خود را در بست حرعاملی میبینند که ویلچر به دست منتظر مادربزرگها و پدربزرگهای محلهاند.
اتوبوس از راه میرسد و مادربزرگها و پدربزرگهای محله باکمک جوانترها از پلههای اتوبوس بالا میروند. از میان صندلیها ذکر و صلوات شنیده میشود. گاه «خدا خیرشان بدهد»ی بلندتر به گوش میرسد و گاه «یاامام رضا»یی بلندتر از صدای ذکر و صلواتها فضای اتوبوس را پرمیکند.
برخی هم با هم صحبت میکنند یکی از دو سال انتظاری که برای رفتن به حرم کشیده و دیگری از درد پایی که یک سال و اندی او را در خانه نگه داشته و حسرت رفتن به حرم. مهرههای تسبیح میان انگشتها میچرخد و چشمها گهگاهی به یاد امام رضا(ع) روی هم میرود. آن وقت است که آدم فکر میکند صداها از دلها میآید و چقدر بلندتر از صدایی که از گلو بیرون میآید بلندتر است و رساتر.
ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح دربست شیخ حرعاملی نوجوانها ویلچر به دست منتظر رسیدن اتوبوس سالمندان هستند. با رسیدن اتوبوس و پیادهشدن پدربزرگها و مادربزرگها پسربچهها و نوجوانهابه سمتشان میروند.دستشان را میگیرند و به آرامی آنها را روی ویلچرها مینشانند و به سوی ورودی حرم حرکت میکنند.
۴۰سالمند روی ۴۰ ویلچر که هرکدام را پسر نوجوانی هدایت میکند رو به سوی گنبد طلایی حرم حرکت میکنند. یا امام رضاها بلندتر به گوش میرسد، صلواتها واضحتر میشوند و دعاها برای خوشبختی بانیان این کار بیشتر و بیشتر.
همه بست شیخ حر عاملی برای عبور ویلچرها و ۴۰ نوجوانی که آنها را هدایت میکنند راه باز کردهاند. پشت سرشان که ایستاده باشی چیزی نمیبینی جز یک قاب طلایی، یک اشعه نورانی رویش و کاروانی از دلهای بیقرار که به سویش میروند. مگر میشود نزدیک باشی و نباشی...
در چنددقیقه وقت فراغتی که جلوی مسجد قائمیه در پنجتن۵۴ به دست آوردیم، مسئول اجرای طرح اعزام سالمندان به حرم مطهر را به حرف میگیریم تا از چند وچون این برنامه برایمان بگوید. محمدرضا فیضی که از فعالان مسجد و کانون قائمیه است به مصوبه سال گذشته شورای اجتماعی محله پنجتن آلعبا اشاره میکند که در باب توجه به سالمندان به تصویب رسیده و قرار بود در شکلهای مختلف اجرا شود.
میگوید: با اینکه بیشتر مصوبات اجرایی شورای اجتماعی محله پنجتن آلعبا درخصوص شهدای محله بوده و در این زمینه کارهای زیادی هم از جمله چاپ کتابچه و نصب تابلوی شهدای محله درحال انجام است، اینبار این شورا توجه به سالمندان را مدنظر قرار داده است؛ چراکه یکی از نیازهای مهم سالمندان فرصت برای رفتن به حرم مطهر بوده و همین شده که شورای محل تصمیم گرفته سالمندان محله را به حرم مطهر ببرند.
فیضی دلایل مختلفی را برای این نیاز میآورد اول اینکه سالمندان بسیار سالخورده زیادی در محل هستند که برای تنها رفتن به مکانهای مختلف از جمله حرم مطهر ناتوانند و بعد گریزی به تغییر خطوط اتوبوسرانی که سال گذشته در محله اجرا شد، میزند و به این اشاره میکند که آن وقتها خط مستقیم اتوبوسی برای رفتن به حرم وجود داشت، اما حالا یک نفر برای رفتن به حرم باید چند اتوبوس عوض کند.
او همچنین کمبودن توان اقتصادی اهالی را عنوان میکند که اجازه نمیدهد هرکس بتواند با تاکسی تلفنی و آژانس رفتوآمد کند و این هزینه زیادی میطلبد که اصلا در قد و قواره برخی اهالی محل نیست. میگوید: همه این دلایل باعث شد سال گذشته چنین مصوبهای داشته باشیم و حالا هم آن را اجرایی کنیم.
فیضی درخصوص چگونگی اجرای این طرح هم به برقراری ارتباط با برخی مراکز بهداشت که محل مراجعه سالمندان است، اشاره میکند و ادامه میدهد: با رایزنی که با مراکز بهداشت محله داشتیم همچنین از طریق مسجد قائمیه فراخوان ثبتنام دادیم و ۴۰ نفر را که ثبتنام کرده بودند برای اعزام به حرم هماهنگ کردیم که برای اینکار از بودجه شورای اجتماعی محله پنجتن استفاده شد.
مسئول پگیری اجرای مصوبات شورای اجتماعی محلات ناحیه ۳ خاطرنشان میکند: همچنین تصمیم گرفتیم برای بردن سالمندان از نوجوانان محله خودمان بهعنوان ویلچریار استفاده کنیم ازاینرو ۴۰ نفر از نوجوانان فعال مساجد و بسیج همچنین علاقهمندان را برای اینکار جذب کردیم تااعزام سالمندان به حرم مطهر در روزی که فردایش روز زیارتی امام رضا (ع) است با شور و حال دیگری همراه باشد.
* این گزارش یکشنبه، ۳۰ شهریور ۹۳ در شماره ۱۲۱ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.