کد خبر: ۱۱۵۰۳
۰۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰
نقش برادران امامی، در توسعه مدرسه علمیه آیت‌الله فقیه سبزواری

نقش برادران امامی، در توسعه مدرسه علمیه آیت‌الله فقیه سبزواری

مرحوم حاج‌شیخ‌ابراهیم امامی سال‌های اواخر حکومت پهلوی ۶۰۰ متر زمین را به نیت ساخت از آستان قدس رضوی اجاره کرد و دور آن را دیوار کشید. بعد از درگذشت او برادرش حاج محمدعلی توسعه مسجد و مدرسه را به عهده گرفت.

اهالی مفتح ۴ در محله طلاب مشهد خیلی سال است که آشنای رنگ فیروزه‌ای ریخته روی کاشی‌ها با گنبد و مناره آبی‌اش هستند، وقتی هرصبح پنجره‌ها را به تماشا باز می‌کنند. مسجد و مدرسه علمیه آیت‌ا... فقیه‌سبزواری ۲۵ سالی هست که همسایه ساکنان این محله شده.

مدرسه‌ای با ۲ هزار و ۴۰۰ متر زیربنا که شامل خوابگاه، کتابخانه، کلاس‌های درس و نمازخانه می‌شود. از تاریخ و چندوچون ساخته شدنش که بخواهیم بگوییم، باید بنویسیم: «مرحوم حاج‌شیخ‌ابراهیم امامی سال‌های اواخر حکومت پهلوی ۶۰۰ متر زمین ابتدایی این مکان را به نیت ساخت از آستان قدس رضوی اجاره کرد و دور آن را دیوار کشید.

تا مدت‌ها نمازگزاران زیادی تنها در یک چهاردیواری بدون سقف که با پرده از هم جدا می‌شده، نماز را اقامه می‌کردند. بعد‌ها در دوطرف مسجد دو دربند مغازه را حاج‌ابراهیم ساخت که بعد از واگذاری، پول آن صرف ترمیم مسجد شده است».

«پس از فوت حاج‌ابراهیم، برادرش حاج محمدعلی ۴ دربند مغازه ۹ متری دیگر را احداث و پول حاصل از واگذاری سرقفلی دو دربند آن‌ها را صرف توسعه مسجد می‌کند، اما مسجد یک‌طبقه آن روز‌ها هنوز با آنچه در نیت حاج‌محمدعلی امامی می‌گذرد، فاصله زیادی دارد. همین می‌شود که پس از خرید دوباب منزل ۱۵۰ متری که دیوار به دیوار مسجد قرار داشته، این مکان توسعه پیدا می‌کند و می‌شود مدرسه علمیه آیت ا... فقیه‌سبزواری کنونی.»

سری به این مسجد و مدرسه قدیمی زدیم تا با مدیر و سرپرست مدرسه -که علاوه بر توسعه این مدرسه، بانی تاسیس مسجد و مدرسه‌های دیگری هم هست- گپ‌وگفتی خودمانی داشته باشیم و از نزدیک شاهد جریان زندگی در زیر سقف‌های آبی آن باشیم.

عکس ۵۳ شهید روی دیوار‌های سفید مدرسه

اینکه از در ورودی تا طبقه دوم چندپله می‌شود، نمی‌دانیم، اما عکس بیش از ۳۰‌شهید روی دیوار‌های سفید مدرسه، چشم‌مان را به تماشا می‌کشاند؛ شهیدانی که روزی در یکی از کلاس‌های همین مدرسه پای درس استادی می‌نشستند و چه خوب همه را فرا گرفته بودند.

حاج‌آقای امامی این را یکی از افتخارهای بزرگ این مدرسه علمیه می‌داند و با تماشای هرکدام از عکس‌ها انگشت می‌گذارد روی یکی از خاطره‌هایش تا برایمان از شهدای مدرسه بگوید: شهید رمضانی اهل فریمان بود. بعد از چندمرتبه جبهه رفتن آخرین‌بار گفت من با هزینه خودم می‌روم و چنین کرد.

برای من، نقل کردند که در یکی از عملیات‌ها بر اثر ترکش خمپاره مجروح شده بود. رفقا خواستند کمک کنند تا او را به پشت جبهه ببرند اما گفته بود شما بروید به طرف دشمن، من اینجا هستم. طولی نمی‌کشد که دستور عقب‌نشینی داده می‌شود.

وقتی به عقب برمی‌گردند و به محمد‌حسین رمضانی می‌رسند و می‌گویند که دستور عقب‌نشینی داده شده، آمده‌ایم تا تو را ببریم، می‌گوید شما بروید. بعد شروع می‌کند به صدا زدن «یا مهدی، یا مهدی»، در این بین بمبی کنارش اصابت می‌کند و به شهادت می‌رسد، طوری که حتی جسدی از او باقی نمی‌ماند تا تحویل خانواده‌اش داده شود و بنابراین ما روح آن شهید را  از طرف مدرسه و والدینش تشییع کردیم.

 

حجت‌الاسلام محمدعلی امامی، مدیر مسجد و مدرسه علمیه آیت‌ا...فقیه‌ سبزواری است.

 

حدس می‌زدم کدام‌ها شهید می‌شوند

مکثی می‌کند و دوباره ادامه می‌دهد: به شهید یزدانی، فرزند حجت‌الاسلام یزدانی، امام‌جماعت مسجد انصارالمهدی کوی طلاب، زمانی برای شرکت در یک مسابقه کاغذ داده بودم تا حدیث بنویسند. مشاهده کردم ۱۲۰‌حدیث نوشته‌اند، از همه بیشتر.

بعد از شهادت جمعی از طلاب، با توجه به حدیث ان‌ا...اتخذ منک شهدا، موقع رفتن بقیه به جبهه حدس می‌زدم که کدام‌ها شهید می‌شوند و بنابراین از آن‌ها تقاضا می‌کردم عکسی با عمامه و لباس روحانیت بگیرند و از جمعی که می‌رفتند، بهترین آن‌ها به شهادت می‌رسیدند.

حالا این مدرسه علاوه بر این شهدا بیش از هزار طلبه پرورش داده است. علاوه بر همه این‌ها تشکیل بسیج فعال‌، برپایی جلسات قرآن، ایجاد فضای ورزشی رایگان و اقامه سه‌نوبت نماز جماعت از دیگر فعالیت‌های این مسجد است.»

 

در جریان آرام زندگی، زیر سقف مدرسه

در انتهای پله‌ها از راهروهای باریک و درهای چهارلتی قدیمی با پنجره‌های بزرگش می‌گذریم. پشت این شیشه‌ها چیزی که بیش از همه جلب توجه می‌کند، تخت‌های دوطبقه و طلبه‌هایی است که هنوز خوابند. اوایل صبح است و یکی از آن‌ها که تازه بیدار شده است، می‌گوید: «خوابیده‌اند. عادت کرده‌اند تا نزدیک سحر بیدار بمانند و دعا بخوانند.»

حالا تابستان است و مدرسه تعطیل اما این طلبه‌ها زائران امام رضایند. پای حرف‌هایشان که می‌نشینی، می‌بینی هرکدام از یک شهر یا روستای دور و نزدیک مهمان گلدسته‌های طلا شده‌اند. زائر‌پذیری و میزبان طلبه‌ها شدن، رسم هرساله این مسجد است که از انصاف نگذریم، خوب هم به انجام می‌رسد. زیر سقف این مدرسه، زندگی آرام و ساده‌ای در جریان است. چندنفری در کتابخانه سرگرم ورق زدن کتاب‌هایند.

یکی دارد لباس‌های زیارتش را می‌شوید تا پاک و طاهر به پابوسی آستان دوست برود. دونفری زیر حاشیه کم‌جان اول صبح، لم داده‌اند و سر یک مسئله فقهی بحث می‌کنند. حاج‌آقا هم دست‌به‌محاسن و لبخند روی لب، آرام از کنار تک‌تک این قاب‌ها می‌گذرد و پشت میز اتاق مدیریتش می‌نشیند. حالا نوبت اوست که از خودش بگوید. از خودش که یکی از همسایه‌های قدیمی همین محله است. خیلی قدیمی‌تر از مسجد و مدرسه‌ای که برادرش بانی پا گرفتن آن شده است.

 

خواست خدا بوده است، ما فقط وسیله‌ایم

عکاس که فلش دوربینش را روشن می‌کند، راضی به گرفتن عکس نمی‌شود و لابه‌لای حرف‌هایش جمله «‌خواست خدا بوده، ما فقط وسیله‌ایم» را بدون حذف یک کلمه چندبار تکرار می‌کند اما در چندسطر، گفتن از خودش و زندگی‌اش را این‌طور شروع می‌کند: «در  کودکی پدرم فوت شد و برادرم حاج‌شیخ‌ابراهیم و مادرم، بنده را به مکتب فرستادند. قبل از بلوغ، از آنجا که به روحانیت علاقه داشتم، به اتفاق اخوی‌ام به مدرسه علمیه گلشن رفتم. بعضی مواقع هم روزهای پنجشنبه و جمعه به اتفاق اخوی‌ام برای تامین مخارج زندگی کارگری می‌کردیم و خدا را شاکرم که برادرم به‌طور جدی بر کار‌های بنده نظارت داشت و مانع می‌شد که لحظه‌ای از درس غفلت کنم و می‌گفت: «اگر از درس غفلت کنی، تو را به روستا می‌فرستم و همین ترس، بنده را کفایت می‌کرد که جدیت داشته باشم».

 

در مدرسه میرزاجعفر که بسیار مخروبه و پر از سنگ بود، ساکن شدیم

می گوید: بعدها همراه اخوی‌ام دوره ادبیات را در نیشابور تمام کردیم و عازم مشهد شدیم. اینجا در مدرسه میرزاجعفر که بسیار مخروبه و پر از سنگ بود، ساکن شدیم. بعضی طلاب، مدرسه خیرات‌خان را برای سکونت پیشنهاد دادند اما مرحوم اخوی گفت که مدرسه میرزاجعفر امتیازهایی دارد که شما نمی‌دانید.

می‌گفت: اگر کسی طلبه اینجا باشد و فوت کند، او را در همین مدرسه دفن می‌کنند. همین‌طور هم شد و بعد از اینکه مدرسه خالی شد و حقیر و برادرم به کوی طلاب آمدیم و او در اینجا فوت شد، به‌ عنوان آخرین طلبه در صحن مدرسه میرزاجعفر  به خاک سپرده شد. مرحوم اخوی‌ام اهل کار خیر بود.

علاوه بر پایه‌ریزی بنای این مدرسه، روزهای پنجشنبه و جمعه که درس‌ها تعطیل می‌شد، به خانه‌ دوستان می‌رفت و برای تصحیح روخوانی فرزندان آن‌ها به‌طور رایگان با آن‌ها تمرین قرائت قرآن می‌کرد.

 

در امتحانات مرحوم آیت‌الله میلانی نمره قبولی گرفتم

حاج‌آقا امامی بعدها به قم می‌رود و با اصرار زیاد در مدرسه فیضیه مشغول به ادامه تحصیل می‌شود: «در درس اصول مرحوم امام(قدس‌سره) و درس فقه مرحوم آیت‌ا... بروجری شرکت کردم و برای گرفتن شهریه‌، جزوه نوشتم و در امتحان شفاهی که در مدرسه فیضیه در پنجشنبه‌ها از پنج نفر امتحان می‌گرفتند، شرکت کردم و بیشترین شهریه را نیز به حقیر می‌دادند.

در درس اصول مرحوم امام(قدس‌سره) و درس فقه مرحوم آیت‌ا... بروجری شرکت کردم

بعد از دوسال دوباره به مشهد بازگشتم و در درس علما‌ شرکت کردم و در امتحانات مرحوم آیت‌ا... میلانی نمره قبولی گرفتم. قبل از انقلاب به عنوان انجام وظیفه، توفیق تاسیس مدرسه حضرت صاحب‌الزمان(عج) به حقیر مرحمت شد. موقعی که مدارس علمیه از قبیل مدرسه باقریه و حاج‌حسن و... را خراب می‌کردند، به مرحوم اخوی‌ام حاج‌شیخ ‌ابراهیم امامی عرض کردم چند حجره در قسمت فوقانی مغازه‌ها‌ی مسجد بسازید.

قبول کرد و ساخته شد و تا مدتی تدریس همه درس‌ها را خودم عهده‌دار بودم و بعد از پیروزی انقلاب و تاسیس مدرسه حضرت مهدی (عج) به آنجا منتقل شدیم. ۲۷‌سال آنجا بودم، اما مدیریت را به حا‌ج‌آقا نظافت واگذار کردم و خودم به مدرسه فقیه‌سبزواری برگشتم. تا مدتی معنی درس‌ها و گاه تدریس لمعه را نیز در صورت نیامدن استاد عهده‌دار بودم ولی فعلا درس احکام و درس هدایه دارم.»

 

هدیه حضرت معصومه(س)

سال ۱۳۳۸ به قم رفتم. اتوبوس‌ها کنار مدرسه فیضیه گاراژ داشتند، بنابراین چمدان خودم را بردم به مدرسه فیضیه و در حجره‌ای گذاشتم، به حرم مشرف شدم و به حضرت معصومه (س) عرضه داشتم که در مشهد، در مدرسه میرزاجعفر کنار قبر برادرت امام‌رضا (ع) بودم و تقا‌ضا دارم که در اینجا نیز در مدرسه فیضیه به من جایی مرحمت فرمایید.

بعد از زیارت، آمدم مدرسه فیضیه، پرسیدم: شرایط این مدرسه چیست؟ گفتند: باید ۶ ماه در قم مشغول تحصیل بشوی و بعد در امتحان شرکت کنی و قبول که شدی، می‌توانی در مدرسه فیضیه ساکن بشوی. پرسیدم: مسئول مدرسه کجاست؟ گفتند: آن طرف پل، منزل آقای علمی است. رفتم خدمت ایشان و عرض کردم: از مشهد آمده‌ام و میل دارم که در مدرسه فیضیه مشغول تحصیل شوم. فرمود: مدرسه حجتیه بهتر است.

عرض کردم: بنده این مدرسه را دوست دارم. فرمود: برو حجره‌۶۱ و بنابراین رفتم و ساکن شدم. تا موقعی که هوا گرم بود، راحت بودم. هوا که سرد شد، نه پتو داشتم و نه لحاف شب. هرچه کردم که بخوابم، از سرما خوابم نبرد. صبح زود طبق معمول به حرم مشرف شدم.

به حضرت معصومه (س) عرضه داشتم: دیشب تا صبح از سرما نتوانستم بخوابم. لحاف ندارم. آمدم حجره. شاگردی داشتم که تهرانی بود و صبح‌ها درسش می‌دادم. آمد و اظهار داشت که پدرم از تهران یک لحاف آورده و موقع مراجعت توی ماشین جا نشده.

اینجا باشد تا بعدا ببرند. گفتم: لحاف مال من است؟ گفت: خیر، مال ماست. گفتم: دیشب از سرما نتوانستم بخوابم. از حضرت معصومه لحاف تقاضا کردم. گفت: مانعی ندارد، بنابراین لحاف بود تا والده‌ام از مشهد لحاف فرستاد.

 

حجت‌الاسلام محمدعلی امامی، مدیر مسجد و مدرسه علمیه آیت‌ا...فقیه‌ سبزواری است.

 

وقتی دیوار یازده‌متری فرو ریخت

روزی مشغول بنایی مدرسه صاحب‌الزمان بودیم که دیوار یازده‌متری مسجد فرو ریخت اما سقف به جای خودش مانده بود. یادم هست قبل از فروریختن دیوار، هریک از کارگران به دلیلی از محل بنایی خارج شدند. همین امداد غیبی باعث شد تا حتی یک‌نفر در آن حادثه مجروح نشود و این یکی از الطاف خداوند بود.

 

ماجرای تاسیس مدرسه حضرت مهدی(عج)

شاگرد‌های مدرسه زیاد شده بودند. نیاز مبرم به مکان وسیع‌تری احساس می‌شد. باغی در نزدیکی‌مان بود که یک‌سوم آن وقف شده بود. به سراغش رفتم ولی امروز و فردا می‌کردند. روزی در مدرسه حضرت صاحب‌الزمان بودم و حاج‌سید‌رحیم هاشمی نیز تشریف داشتند.

جوانی آمد به نام حاج‌محمدآقای فراهی و گفت: دیوار باغ ما را خراب می‌کنند. گفتم: حق ندارند و من جلوی آنها را خواهم گرفت. پرسیدم: همان باغ که بنا بود مقداری زمین برای مدرسه و درمانگاه واگذار کنند؟ گفت: خیر، اما بنده به اتفاق حاج‌آقای هاشمی رفتیم و مانع شدیم که دیوار باغ را خراب کنند.

آن جوان هم به عنوان تشکر گفت: من به شما زمین می‌دهم. همین شد که بعد‌ها ۸ قطعه زمین از اراضی سی‌بی‌سی را مجانی در اختیار ما قرار داد. در ۴ قطعه آن مدرسه حضرت مهدی (عج) ساخته شد و تا زمانی که حقیر در آنجا بودم، ۹۵۴ طلبه در طول سال‌ها مشغول تحصیل بودند.

در ۴‌قطعه بعدی نیز درمانگاه و خیریه اصغریه بنا شد. مشکل مدرسه علمیه آیت‌الله فقیه سبزواری آستان قدس رضوی برای واگذاری ۲ دربند مغازه ۹‌متری مبلغ زیادی را مطالبه کرده است که مسجد به هیچ عنوان توان پرداخت آن را ندارد و موجب تاثر شدید شده است که چه کنم، زیرا هیچ راهی برای پرداخت این وجه نیست.

 

* این گزارش یکشنبه، ۱۹ مرداد ۹۳ در شماره ۱۱۵ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44