کد خبر: ۱۰۷۶۴
۱۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰

۳۲ سال اقامه نماز در مسجد صاحب‌الزمان (عج)

سیدقنبرعلی میرزاخانی معروف به «حاج‌آقا طاهری» ۳۲ سال امام جماعت مسجد صاحب‌الزمان (عج) خیابان عرفانی بوده تا اینکه کسالت، اجازه رفت‌وآمد او به مسجد را از او می‌گیرد و خانه‌نشینش می‌کند.

نجمه امینی| هم‌کلامی با برخی افراد، فقط برحسب وظیفه کاری است، اما درباره برخی دیگر که شاید دلتنگ حضورشان در جمع‌های محلی هستی، این‌طور نیست و نه‌تنها از شنیدن کلامشان سیر نمی‌شوی که ناخواسته از هم‌کلامی‌شان به وجد می‌آیی.

دمدم‌های اذان ظهر است که قرارمان برای رفتن به منزل حجت‌الاسلام طاهری در راسته خیابان شهیدعرفانی قطعی می‌شود.

این وقت از روز، حضور مردم در کوچه و خیابان پررنگ‌تر است، برخی مشغول خرید سبزی و میوه از میوه فروشی محله‌اند، برخی در صف نانوایی و عده‌ای هم سراسیمه خودشان را برای اقامه نماز جماعت به مسجد می‌رسانند؛ البته کم نیستند کسانی که پس از خرید با آنچه در دست دارند، به مسجد محل می‌آیند.

بنا به تعریفی که از حاج‌آقا طاهری شنیده‌ایم، قرار ملاقات را به بعداز نماز ظهر موکول می‌کنیم، اما باز هم با همه مراعاتی که داریم، وقتی وارد خانه پر از سادگی و صفای او می‌شویم، این صدای خواندن نماز و دعای دست حاج آقاست که پیش‌از هر صدایی به گوشمان می‌رسد.

انگار رکعت دوم است؛ دختر حاج‌آقا ضمن استقبال، ما را به اتاق میهمانان راهنمایی می‌کند.

صدای نماز‌خواندن حاج‌آقا خیلی آشناست؛ شاید شبیه همان صدای نماز پدر یا پدر‌بزرگ است که از سال‌های دور در گوشمان مانده. بالاخره چشممان به جمال حاج‌آقا روشن می‌شود، آن‌قدر با روی خوش و مهربانی استقبال می‌کند که انگار ما را می‌شناسد.

سیدقنبرعلی میرزاخانی معروف به «حاج‌آقا طاهری» ۳۲ سال امام جماعت مسجد صاحب‌الزمان(عج) خیابان عرفانی در محله مقدم مشهد بوده تا اینکه کسالت، اجازه رفت‌وآمد او به مسجد را از او می‌گیرد و خانه‌نشینش می‌کند.

این پیش‌نماز با‌سابقه با‌وجود سمعکی که در گوش دارد، صدا‌ها را واضح نمی‌شنود، اما در‌عوض خیلی خوش‌صحبت است.

در طول این مصاحبه، دختر حاج‌آقا سوالات ما را بر روی تخته سفید می‌نویسد و به پدر نشان می‌دهد و پدرش برایمان می‌گوید از هر چه دلش می‌خواهد، اما صد حیف که فرصت ما و این گزارش، مجال شنیدن همه صحبت‌ها را نمی‌دهد.

او در آغاز سخنانش می‌گوید: من در وضعیت جسمی خوبی نیستم، فراموشی دارم و درد اعضای بدنم اذیتم می‌کند. بار‌ها به‌جای نماز مغرب، نماز صبح خوانده‌ام و گاهی نیز نمازی را دوبار می‌خوانم و بچه‌هایم مرا از شب و روزم آگاه می‌کنند.

 

مردم امام جماعت انقلابی می‌خواستند

چگونگی ورودش به مسجد صاحب‌الزمان (عج) و امام جماعتی آنجا نخستین سوالی است که از او می‌پرسیم و حاج‌آقا در جواب، به سال‌های دور می‌رود؛ سال‌هایی که مردم به‌دنبال امام جماعت انقلابی می‌گشتند و به همین دلیل، او را به مسجد دعوت می‌کنند؛ «خواست مردم بود و من هم قبول کردم.»

 

۳۲ سال خادم مردم بودم

چند شب قبل، از تعدادی از هم‌محله‌ای‌ها شنیدیم که به‌همراه اعضای شورای اجتماعی محله به عیادت امام جماعت سابقشان رفتند.

ما هم این دیدار را بهانه سوال بعدی‌مان می‌کنیم و می‌پرسیم: رفتارتان با مردم چگونه بوده است که پس‌از گذشت سال‌ها باز هم احوالپرستان هستند و او می‌گوید: در طول ۳۲ سالی که امام جماعت مسجد صاحب‌الزمان (عج) بودم، خودم را خادم مردم می‌دانستم.

مردم هر مشکلی داشتند با امام جماعت درمیان می‌گذاشتند و من هم بنا به توانم کار کسی را روی زمین نمی‌گذاشتم.

 

«حاج‌آقا طاهری» ۳۲ سال امام جماعت مسجد صاحب‌الزمان (عج) خیابان عرفانی بود

 

دو برادر به فاصله یک سال به هم پیوستند

حاج‌آقا طاهری پدر دو شهید است؛ شهید‌محمد میرزاخانی که از شاگردان شهیدهاشمی‌نژاد بوده و در جلسات ایشان حضور داشته است، در اسفند سال ۶۳ و در ۳۰ سالگی درحالی‌که مشغول کار در مغازه ساعت‌سازی‌اش بوده با ضربه گلوله منافقین به شهادت رسیده است.

دیگر پسرش شهید ابوالقاسم میرزاخانی که در اسفند سال ۶۴ در عملیات فاو، به گفته پدر دقیقا یک سال پس‌از شهادت برادرش شهید شده است.

 پدر برای ما از پسر کوچک‌تر می‌گوید: قاسم ۱۶ سال بیشتر نداشت. زمانی که می‌خواست رضایت‌نامه را برای رفتن به جبهه بگیرد، مادرش شهرستان بود.

به همین دلیل به او گفتم پسر جان یک سال بیشتر از شهادت محمد نگذشته است، مادرت بی‌قراری می‌کند ولی او در جواب گفت: شما راضی باش، مادر هم راضی می‌شود. امضا را گرفت و رفت برای شهادت... و سرانجام پس‌از ۱۴ سال انتظار پیکر قاسم را به مشهد آوردند.

 

از خان خوشم نمی‌آمد

از پیش‌نماز سابق مسجد صاحب‌الزمان (عج) درباره نام خانوادگی‌اش می‌پرسیم و اینکه او را به «طاهری» می‌شناسند، اما نام شهیدانشان «میرزاخانی» است که می‌گوید: سال ۴۸ زمانی که از روستایمان خوجانِ نیشابور برای زندگی به مشهد آمدم، در خیاط‌خانه‌ای به نام طاهری واقع‌در خیابان خرمشهر، نزدیک به میدان امام‌خمینی (ره) مشغول به کار شدم.

ازآنجایی‌که از کلمه «خان» خوشم نمی‌آمد، همان زمان به خواست خودم به طاهری معروف شدم، اما نام خانوادگی‌ام در شناسنامه همچنان میرزاخانی است.

 

«حاج‌آقا طاهری» ۳۲ سال امام جماعت مسجد صاحب‌الزمان (عج) خیابان عرفانی بود

 

برای مردم در زادگاهم حمام ساختم

حاج‌آقا طاهری از خاطراتی که دوست  دارد  و آنچه در ذهنش ماندگارتر است، سخن می‌گوید. چندین‌بار بین صحبت‌هایش به ساخت حمامی در زادگاهش، روستای خوجان اشاره می‌کند و دوست دارد از آن زمان بگوید.

در سال‌های جوانی و قبل‌از انقلاب که حاج‌آقا طلبه بوده، مردم در خانه‌هایشان حمام نداشتند و برای استحمام مجبور بودند به روستا‌های اطراف بروند.

حاج‌آقا به‌همراه روستایی‌ها و محمد، پسر بزرگ‌ترش، بنا به تاکیدی که اسلام بر پاکی و طهارت دارد، مشغول به ساخت حمام می‌شود و حمامی به سبک همان زمان خزینه‌دار برای خانم‌ها و آقایان به‌طور جدا در روستایشان می‌سازد.

از حاج‌آقا می‌پرسیم: حمامی که ساختید، هنوز در روستا وجود دارد که می‌گوید: نه؛ به‌مرور زمان، مردم در خانه‌هایشان حمام ساختند و آن حمام را که با دیگ بخار گرم می‌شد و کلی برای ساختش زحمت کشیدیم، از بین بردند.

محمد به دست منافقین شهید شد و ابوالقاسم، یک سال بعدش در عملیات فاو

کره الاغی فروختم و به مشهد آمدم

او از زمان آمدنش به مشهد می‌گوید که گویا برای ادامه تحصیل در حوزه بوده است.

حاج‌آقا درباره مهاجرتش از روستا به شهر می‌گوید: یکی از دوستان طلبه‌ام بسیار کمک کرد. الاغی داشتم که آن را فروختم و به‌همراه پس‌اندازم به ارزش شاید هزارتومان در شهر خانه‌ای خریدم و مشهدی شدم.

مادرم از آمدنم به شهر ناراضی بود، می‌گفت با رفتن تو تنها می‌شوم. ولی او را قانع کردم و آمدم. خدا را شکر پنج‌فرزندی که دارم، مذهبی و باایمان هستند، البته لطف خدا و همت مادر تاثیر فراوانی در تربیت فرزندانم داشته است.

 

* این گزارش سه شنبه، ۱۹ اسفند ۹۳ در شماره ۱۳۷ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44