
خانه ساده او با دوتار آویزان به دیوار، عکسهای جشنوارهها و لوحهای تقدیر گوشه کمد، دلنشین شده است. در همان نگاه اول میتوان فهمید دل صاحبخانه با شعر و موسیقی گرهخورده است.
عظمت نجاتی در خیابان شهیددرکی در محله شهیدباهنر زندگی میکند، جایی که به هنرمندان خواننده و نوازندهاش معروف است. مهاجران تربتجامی و سرخسی، ساز و آوازشان را هم با خود به این نقطه آورده و از این میراث آبا و اجدادیشان دست نکشیدهاند. هنرمندان اینسوی شهر، عشق و علاقه و تفریحشان حالا همین موسیقی سنتی است.
کمسخن و درونگراست. سؤالهایم را کوتاه پاسخ میدهد و اگر خودت چیزی نپرسی، سکوت میکند. حق دارد؛ زیرا کلمات او، نغمهها هستند. همه حرفهایش را موسیقی و شعر به بهترین شکل بیان میکنند. وقتی زیر آواز میزند انگار همهچیز تغییر میکند. تمام احساس، عواطف و حرفهای نگفتهاش را در صدایش میریزد.
عظمت نجاتی متولد سال۱۳۵۵، خواننده گروه «ساریکا» است. دستی هم در دوتارنوازی دارد، اما تکخوان گروه محسوب میشود و صدای جادوییاش هر شنوندهای را مسحور میکند. خانوادهاش اصالتا اهل تربتجام هستند و او البته از سالهای کودکی با این هنر آشناست.
از چندسال اول کودکیاش روایت میکند. از سالهایی که آواز خوش پدر و مادرش را میشنید و لذت میبرد. او تعریف میکند: پدرم سر زمین کشاورزی شعرهای محلی تربتجامی میخواند. ما بچهها هم موقع کار گوش میدادیم و کیف میکردیم. مادرم هم گاهی در خانه میزد زیر آواز و صدای خوشی داشت.
از زمانیکه به یاد دارد، خودش هم آواز میخواند. چندسال بعد هم که به شهر مهاجرت میکنند، علاقه به خواندن او را رها نمیکند. خاطراتی محو از زمان مدرسه دارد؛ اینکه همیشه در جشنها او را صدا میزدند، میکروفون را به دستش میدادند تا برای بچهها آواز بخواند. گاهی هدایایی هم به او میدادند. در دوران سربازی هم این استعداد و علاقه به کارش میآید.
در مراسم گوناگون از او بهعنوان نوازنده استفاده میکردند و بعد مرخصی بیشتری به او میدادند. عظمت دوره سربازیاش را تمام میکند و درگیر کار و زندگی و ازدواج میشود. در حال حاضر بنّایی شغل اصلی اوست. اما همین شغل باعث شد که دوباره جدیتر از قبل پی موسیقی را بگیرد.
او از ارتباط بنّایی و موسیقیاش تعریف میکند و میگوید: این محله پر از استاد نوازنده و خواننده است. من استاد سرکوهی دوتارنواز را از قبل میشناختم. او، اما چندان از استعداد من اطلاعی نداشت. یک روز که مشغول بنّایی در خانه او بودم، زیر آواز زدم. استاد بسیار تعجب کرده بود. همان روز از من دعوت کرد که در گروه ساریکا بهعنوان تکخوان عضو شوم.
از آن روز به بعد، تمرینهای تخصصی او زیرنظر سعید احمد سرکوهی آغاز میشود؛ «صدا داشتم، اما تکنیک بلد نبودم. استاد سرکوهی باعث شد صدایم و نقاط قوت و ضعفم را بیشتر بشناسم.»
زندگی عظمت نجاتی از همان سال۹۰ که با استادش آشنا شد، تغییر پیدا کرد. آنها هر شب بعداز کار در خانه استاد دور هم جمع میشوند و تمرین میکنند. به گفته عظمت این لحظات از عمر او محسوب نمیشوند؛ ساعتهایی که بدون هیچ فکر و دغدغهای دور هم مینوازند و میخوانند. او دوتارنوازی هم میآموزد، ولی تمام تمرکزش را روی خواندن گذاشته است.
از اولین برنامهای که بهعنوان تکخوان گروه ساریکا در آن شرکت کرده است، روایت میکند و میگوید: یک هفته بعداز عضویتم در گروه، به تهران رفتیم و به مناسبت تولد امامرضا (ع) در شبکه۵ سیما برنامه اجرا کردیم. پیش از برنامه بهشدت استرس داشتم و دست و پایم میلرزید، اما بهمحض اینکه شروع به خواندن کردم، استرسم از بین رفت.
حالا پساز سالها حساب برنامهها و اجراهایی که داشتهاند، از دستش دررفته است، اما این اجراها بهترین خاطرههای زندگی او را تشکیل میدهند. در اکثرشان هم مقامی کسب کردهاند؛ در جشنواره ملی و کشوری «بیت و حیران»، جشنواره موسیقی «آوای ارادت» در تربتجام، اجرا در شبکههای تلویزیونی صداوسیما و.... اما مهمترین اجرا بهزعم او اجرای چندسال پیش در کشور هندوستان بوده است.
آن موقع از طرف نماینده شهرستان به سازمان فرهنگی و ارتباطات اسلامی در تهران معرفی شدند. برای نمونه چندقطعه اجرا کردند و برای این سفر انتخاب شدند. یک هفته در هندوستان در سهشهر بمبئی، پونا و بنگلور خواندند و تار زدند.
مردم هندوستان هم از موسیقی تربتجامی استقبال خوبی کردند. درست است که متن را متوجه نمیشدند، اما ریتمها برایشان جدید و جالب بود و با موسیقی همراهی میکردند. خانوادههای ایرانی ساکن هندوستان هم در اجراها حضور داشتند و آنها را تشویق میکردند.
شعرهایی که عظمت میخواند، اغلب شعر شاعران قدیمی خراسانی است؛ شعرهای پرسوزوگدازی که اغلب اجداد او هم زمزمه میکردند. او میگوید که حالا هم تمام عشق و علاقهاش در زندگی، موسیقی است. او با همین سازوآواز زنده است. دو پسر کوچک او هم حالا دستی در خواندن دارند، در شبنشینیهای خانه استاد سرکوهی شرکت میکنند و کنار پدرشان آواز میخوانند. هدف نجاتی این است که این هنر ارزشمند را به پسرهایش هم منتقل کند.
* این گزارش دوشنبه ۸ بهمنماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۱۰ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.