
حرفهای پدر را مرور که میکنم، مقابلم نشسته و از قصه کمرنگشدن مرام پهلوانی توی این دوره و روزگار میگوید. انگاری که همه از یادرفتههای ورزش باستانی، پهلوانی و زورخانهای را موبهمو بلد باشد.
وقتی خوب یادش هست که این مرام را تنها در کسانی میتوانستی پیدا کنی که خُلق خویش با آسایش خَلق منظم میکردهاند.
مثل همین مردی که اسمش را توی سطرهای مصاحبه احمد جلالی، ۷۴ ساله، اهل محله جلال آل احمد در محله آزادشهر مشهد نوشتهام.
قدوبالایش نشان ۱۰ سالگیاش را یدک میکشیده که دست توی دست پدرش حاج صفرکوچهپسکوچههای محله سرشورِ قدیم را قدم میگیرد سمتِ زورخانه عیدگاه و همین میشود که احمد ۱۰ ساله آن روزگار، پا جای پای پدر میگذارد و میشود پهلوان.
«اوقات فراغتش میل میزد، اما پیشه اصلیاش بنّایی بود. این هنر را از پدرش داشت و من هم قرار بود یکی از دانههای این زنجیر باشم و برای همین از همان دوران وردست پدرم، شدم بنّا.»
نفس پشت نفس میاندازد که «این از آدابِ مردم قدیم بود که پسر را بعد از مکتبخانه بفرستند پیِکار.
بیشتر هم پیشه پدرشان را برمیداشتند و در واقع هر پسری شاگرد پدرش بود. بعدها از بنّایی و اوستامعماری رسیدم به ساختوساز.
حالا هم یک دفتر مشاور املاک دارم و به همین سرگرمم. یعنی خودم را توی کار باز نشسته کردهام، اما ورزش، نه.»
این حرفها یعنی ۶۴ سالی میشود که بدون حتی هفتهای وقفه و دل نا دلی، رفیقِ ضرب و زنگ و سوز یا «علی مدد» گفتنِ مرشد است.
به قول خودش «ورزش زورخانهای آمیخته شدن با دین و مذهب است. ورزشی که با نام امیرالمومنین (ع) آغاز و به این نام هم ختم میشود، آنقدر که همه شیعیان به وجود این ورزش اصیل و ایرانی افتخار میکنند.»
پهلوان قدیمی محله ما آنقدر به ضرب اسم مبارک «علی» معتقد است که دعای مرسوم همه باستانیکاران مثل خودش را توی کلمه میریزد که «ما این دعا را همیشه روی لب داشتیم که بارالهی، ما را به ولای علی (ع) زنده بدار به ولای علی (ع) بمیران و به ولای علی (ع) برانگیزان.»
حرف توی حرف که بیاوری میبینی میلانداز بوده و حالا توی این سن و سال یکی از سه میلانداز قدیمی مشهد است که از نقش و نگار این ورزش بگیر تا آیین و مسلکش خاطرههای زیادی دارد که این روزها سر طاقچههای فراموشی خاک میخورد.
«ورزش زورخانهای ورزشی ملی و مذهبی است و همه باید آن را یاد بگیرند، مانند کشورهای چین و ژاپن که هر کدام ورزشی مخصوص به خود را برجسته کردهاند.»
از شکل و شمایل زورخانه که بپرسی یادش هست «زورخانه جایی شبیه دالان کاروانسراهای قدیم یا مثل معابد یا مساجد با سقف ضربی شکل و تقریبا تاریک و کمنور با سفره و غرفههای مختلف بود.
گود زورخانه هم مانند حوض شش ضلعی و هشت ضلعی است که از قدیم تا هنوز به همین شیوه هست و توی بعضی زورخانهها به صورت مدور ساخته میشد، اما مهمترین آن شش ضلعی است که حکایت از شش گوشه قبر امام حسین (ع) دارد.»گفتن از اینکه «زورخانه کجاست؟»
برای او که کاربلد این حرفه است، فرصت تعریف را طولانی میکند که «گودیِ گود زورخانه از سطح زمین تقریبا یک متر است.
در گذشته کف گود حالت فنریت داشت تا ورزشکاران هنگام کشتی گرفتن آسیب نبینند و مقداری آب نیز کف آن میپاشیدند تا هوا در هنگام ورزش آلوده نشود، بعد هم یکی را میگرفتند که هر سال یا هر چند سال یک بار بدنههای کف گود و خاک آن را عوض کند و بماند که این روزها کف گود را از سیمان، سنگفرش یا از چوب درست میکنند و روی آن را با موکت میپوشانند.»
از وسایل رایج توی هنرش هم که بخواهی بدانی توضیح میدهد که «وسایل این ورزش عبارتند از «کباده» که یادآور تیراندازان، «تخته شنا» یادآور شمشیر بران عیاران، «میل» یادآور گرز دلاوران ایران، «سنگ» سپر پهلوانان و گردان، «زنگ» نشانه پهلوانی و عیاری (در قدیم پهلوانان بزرگ بر کمر خود زنگ میبستند) و بستن بازوبند است که قاجاریان آن را به نشانه پهلوانی به بازوی پهلوانان میبستند.
«قدیمترها یعنی توی سالهای کودکیام مثلش را دیده بودم. همسایهمان بقچهای که توی آن پر از گلهای خشک شده محمدی بود را توی جمع مردان محل میچرخاند و برای یکی که میگفت مستحق است پولی به عنوان کمک جمع میکرد.
حرفهای احمدآقا پرتم کرده به آن روزها وقتی از آداب و رسوم هنرش اینطور یاد میکند «گلریزان جشنی بود که همه ساله در بیشتر زورخانهها برگزار میشد و آن به دلیلی بود که اگر مرشد زورخانه یا یکی از پیشکسوتان ورزش ورشکست میشد و به قول معروف زمین میخورد، بتواند از قِبَل آن دوباره خودش را سرپا کند.»
حالا خودش هم، رنگیِ خاطرههایش شده و دنباله کنار دنباله میگذارد؛ «گلریزان، به همت پهلوانان، ورزشکاران یا معتمدان محلی برگزار میشد و مهمانان را که معمولا تجار، کسبه و بزرگان تشکیل میدادند، برای رفتن به زورخانه وعده میگرفتند.
گاهی هم از آنجا که شهر کوچک بود همه مردم را دعوت میکردند و پس از انجام یکدست ورزش سنتی و کشتی، تقاضای کمک کرده و با جمع آوری اعانات مرشد، پیشکسوت موردنظر را مورد لطف قرار میدادند.»
البته گلریزان همیشه برای جمع خرده پولی برای مستحقی برگزار نمیشده و پهلوان قصه ما هم از آن خبر دارد؛ «گاهی گلریزان برای سرافرازی پهلوانی برگزار میشد، به این طریق که پهلوان موردنظر را به زورخانه دعوت کرده و جشنی میگرفتند و سردر زورخانه را چراغانی میکردند.»
ورزش باستانی هم مثل همه هنرها بایدها و نبایدهایی دارد مثل همینها که احمد جلالی میگوید؛ «در ورزش باستانی ابتدا احترام سرلوحه همه چیز است و سادات بیشترین و بالاترین احترام را در این ورزش دارا هستند (طوریکه ورزشکار تازهوارد باستانی چنانکه سید و سادات باشد در مقام بالایی بوده و زیر سردم میتواند ورزش کند).
به همه واجب است که به سادات احترام بگذارند، ورزش باستانی مانند غذای روح است.»
اصل احترام به جایگاه پیشکسوتان و سادات یکی دیگر از همین بایدها و نبایدهاست که حاج احمد جلالی برایمان میگوید «اصل رعایت ورود پیشکسوت به گود، دراین روزها، حتی اگر یک نوچه و نوخاسته از سلاله سادات بود، بر اهالی گود اعم از پیشکسوت، پهلوان و نوخاسته، فرض و واجب بود تا به جا آورند و اولاد پیامبر(ص) و علی(ع) بر اهالی گود برتری داشتند و آنان نیز رسم ادب و پهلوانی در رخصت طلبیدن را نیز به خوبی رعایت میکردند.»
نوبتی هم که باشد میرسد به گفتن از شبهای احیا «ضرب و زنگ، در شبهای احیا، قدر و ضربت خوردن و شهادت حضرتعلی (ع) کاملا از صدا میافتاد و به جای آن زمزمه «منم، منم گدای تو، علی، علی، علی، علی» به عرش اعلی میرسید و این قسمتی از آداب و رسوم قدیم بود.»
میگوید: «این ورزش دارای سابقهای طولانی است، مثلا در بم زورخانهای با قدمت ۲۵۰۰ سال قبل از اسلام وجود دارد که میتوان به طولانیبودن قدمت این ورزش و اصالت آن پی برد، اما دریغ و درد که این روزها تنها خاطرهای شده تا هر ازگاهی به بهانهای مثل تقویم حرفش سر زبانها بیفتد، اما این برای زنده نگاه داشتن میراثی به این بزرگی کافی نیست.»
حالا که حرف به اینجا کشیده اگر دنبال راهکاری باشی که «خب حالا چه کنیم؟» خود پهلوان جلالی معتقد است «ابتدا باید ورزش را همراه با معنویت به مردم شناساند، در واقع نفس ورزش مهم است.»
بعد خودش نقلقول قشنگی را توی دهان میچرخاند که «در ورزش باستانی، ورزشکاران باید پهلوان درون خود باشند، چراکه بزرگترین درس ورزش باستانی پرهیزگاری و تقوا و جوانمردی است.»
توی این سطرها سحرگاه روز مسابقه، توی کتاب دوم دبیرستان میریزد توی سرم. پوریای ولی دارد از پشت دیوار صدای گریه مادرِپهلوان هندی را میشنود وقتی به خدا میگوید: کاری کن پسرم برنده شود.
این قصه را همه ما بارها و بارها شنیدهایم و حالا قبل از اینکه بپرسم «مانند چه کسی؟» انگار که دستم را از قبل خوانده باشد جوابم را میدهد؛ «مثل پوریای ولی. پوریای ولی درس جوانمردی و گذشت را به دیگران آموخت. ورزشکاران باید به حقیقت بر علی (ع) اقتدا کنند.»
از حرفهایش معلوم است که نگران بیتوجهی جوانان امروزی به این ورزش اصیل ایرانی است؛ «بازنده کردن و گرامی داشتن بیش از پیش این ورزش، میتوان نهتنها سلامت جسم بلکه توجه به روح را نیز در بین جوانان گسترش داد.»
میگوید؛ «با توجه به کرامت و اصالت ورزش باستانی هدف این ورزش فقط زورمندی تن نیست، بلکه پرورش روح نیز در این ورزش مورد توجه است. امروز جای کشتی پهلوانی در گود زورخانه خالی است.
تجربه نشان داده افرادی که در ورزشهای زورخانهای توانا هستند، حتی در میادین کشتی عالیتر و قویتر عمل کرده و تواناتر خودی نشان دادهاند.»
همیشه گذشت سرلوحه و البته خصلت مردان عالم بوده و هست و چیزی که در بین باستانیکاران مرسوم است، این است که دهد مهر علی ارزش به ورزش / که بی مهرش ندارد هیچ ارزش.
با ۷۴ سال هنوز سالمم و راز سلامتیام همین ورزش است.
ایمان، مردمداری و وطن دوستی از جمله مرامهای پهلوانی در ورزش باستانی است.ورزش باستانی تنها ورزش نیست، بلکه تاریخ و فرهنگ کهن ایرانی است.
این ورزش برای رشد سنتها و خصلتهای ویژه پهلوانی، همان دیانت و جوانمردی است.
امروز باید از زورخانهها حفاظت کرد و آنها را با حضور بیشتر و تشویق جوانان تقویت ساخت، زیرا ورزش باستانی ریشه در خون ما دارد و احترام به پیشکسوت نیز از آموزههای واجبات این ورزش است.
جوانمرد باشی، دو گیتی تو راستدو گیتی بود بر جوانمرد راستجوانمرد اگر راست خواهی ولی استکرم پیشه شاه مردان علی است.
* این گزارش پنج شنبه، ۷ شهریور ۹۲ در شماره ۶۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.