کد خبر: ۱۰۸۵۶
۲۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

کشف قصه آدم‌ها از دل شهر در عکس‌های نسترن فرجادپزشک

سترن فرجادپزشک، عکاسی است که خیابان برای او بستر جذاب تولید اثر بوده و در این حوزه بالغ بر ۱۰ سال تجربه دارد. آثار او نیز در فستیوال‌ها و رویداد‌های مختلف عکاسی دیده شده است.

ریحانه موسوی| نشست و نمایش پروژه‌های نسترن فرجادپزشک، عکاس مشهدی، با عنوان «نگاه پرسه‌زن» که شامل مجموعه عکس‌هایی با ویژگی‌های متنوع و متفاوت است. در پنجمین شنبه «خانه عکاسی» فرهنگ‌سرای جهاد دانشگاهی مشهد، با حضور حمیدرضا گیلانی‌فر، کیارنگ علایی و جمعی از اساتید و هنرجویان رشته عکاسی در تالار فردوسی جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد.

نسترن فرجادپزشک، عکاسی است که خیابان برای او بستر جذاب تولید اثر بوده و در این حوزه بالغ بر ۱۰ سال تجربه دارد. آثار او نیز در فستیوال‌ها و رویداد‌های مختلف عکاسی دیده شده است. تبدیل دو پروژه بسیار جذاب به فتوبوک از دیگر اقدامات او به شمار می‌رود.

 

کشف قصه آدم‌ها از دل شهر در عکس‌های نسترن فرجادپزشک


شروع عکاسی به اصرار یک دوست

نسترن فرجادپزشک، نشست را با این جمله که «همیشه اولین چیز‌ها برای من بسیار ارزشمند است.» شروع کرد و گفت: ۱۰ سال پیش به اصرار دوستم برای اولین‌بار به فرهنگ‌سرای جهاد دانشگاهی مشهد آمدم تا در کلاس عکاسی ثبت‌نام کنم.

اولین استادم حمیدرضا گیلانی‌فر بود که فکر می‌کنم اگر عکاسی را با شخص دیگری به جز او شروع می‌کردم، قطعا آن را ادامه نمی‌دادم، زیرا فارغ‌التحصیل رشته مهندسی برق در مقطع کارشناسی‌ارشد هستم و عکاسی از دنیای من بسیار دور بود. استاد گیلانی‌فر امید چندانی به من نداشت، اما در ترم دوم در کلاس‌های کیارنگ علایی ثبت‌نام کردم. در این کلاس فهمیدم که چقدر عکاسی را دوست دارم.

وی با اشاره به اینکه فعالیت‌های عکاسی را از ۱۰ سال پیش در اینستاگرام پیش گرفته است، افزود: دو جشنواره‌ای که برای من نقطه عطف بزرگی به‌شمار می‌رفت، جشنواره «خانه دوست» و «فیروزه تبریز» بود. در نمایشگاه‌های گروهی زیادی شرکت کردم، اما اولین نمایشگاه گروهی‌ام «مساحت پنهان» و آخرین آن نیز «ترند» بود.

تمام این اتفاقات از سال۱۳۹۸ قطع شد و من دیگر در هیچ نمایشگاه و جشنواره‌ای شرکت نکردم. از دانشگاه هم بیرون آمدم و مسیر دیگری را در پیش گرفتم. در سال ۲۰۱۳ میلادی که از صبح تا شب در دانشگاه بودم، با یک موبایل «سونی اریکسون» عکاسی می‌کردم. روز دانشجو بود که متوجه شدم علاقه زیادی به عکاسی دارم.

آن‌زمان چند گلدان داخل حیاط دانشگاه گذاشته بودند و من سر کلاس بودم، اما از پشت پنجره آرزو می‌کردم تا کلاسم تمام شود و بتوانم یک عکس از آنها بگیرم و در اینستاگرام منتشر کنم، زیرا هیچ مدیای دیگری نداشتم.

شاید اولین و جدی‌ترین عکسی که در آن‌زمان گرفتم همین بود. بعد از مدتی فهمیدم که عکاسی موبایلی برایم بسیار جالب است؛ شاید اگر یک دوربین خوب داشتم عکاسی موبایلی آنچنان جذابیتی نداشت. اما این‌کار از همان زمان برایم بسیار جدی شد، دلیل آن هم همراه بودن همیشگی موبایل با من بود. هرچند با دوربین هم برای نمایشگاه عکاسی می‌کردم، اما همّ و غم من ارتقای موبایلم به جای ارتقای دوربین بود.

این هنرمند، جرئت امروز خود برای فعالیت با دوربین را، استفاده از موبایل در گذشته بیان کرد و گفت: بعد از مدتی متوجه شدم که قبل از آنکه عکاسی کنم، هیچ چیزی نمی‌دیدم و متوجه فصل‌ها نمی‌شدم. متوجه شدم چقدر شهر را دوست دارم. آدم‌ها برایم دوست‌داشتنی هستند. گم‌شدن در شهر را حس کردم و برای من تبدیل به تنها جایی شد که می‌توانم قصه آدم‌ها را کشف کنم.

فکر می‌کنم هر کسی یک شیوه را برای نزدیک‌شدن به آدم‌ها بلد است، برای من تماس چشمی و لبخندزدن به آنها همیشه جوابگو بود. زمانی با خودم فکر می‌کردم که به‌جز شهر کجا می‌توانم یک دختر پانزده ساله را پیدا کنم که در حال ازدواج‌کردن است و چه جایی می‌توانم به این فرهنگ نزدیک شوم. بسیاری اوقات با خود فکر می‌کردم تمام چیز‌هایی که یاد گرفته‌ام از شهر است.

وی یادآور شد: برای من آدم‌ها کمیت نیستند، بلکه کیفیت دارند. شخصیت داستانی و صدا دارند. گاهی اوقات در خیابان احساس می‌کنم که فقط باید یک زائر باشم، نگاه کنم، عبور کنم و بعضی وقت‌ها نیز یک کودک بازیگوش باشم.

 

کشف قصه آدم‌ها از دل شهر در عکس‌های نسترن فرجادپزشک

 

انتخاب آثار توسط اینستاگرام و شرکت «اپل»

فرجادپزشک، از اتفاقات بسیار خوبی که در روند کار عکاسی موبایلی و خیابانی در دوران فعالیتش پیش آمده گفت: اولین‌بار در سال ۲۰۱۶ میلادی، اینستاگرام عکس مرا انتخاب کرد و در آن‌زمان یک شعار داشت که «هر کس داستانی دارد، ما به دنبال آشکارشدن آن داستان هستیم.» قطعا عکس‌های من نیز داستانی داشت و برای آنها جذاب بود که انتخاب می‌شد. در سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ میلادی نیز دو عکس دیگر از آثارم انتخاب شد و پس از آن، شعار‌ها و پروتکل‌های اینستاگرام تغییر کرد.

این هنرمند، یکی دیگر از اتفاقات جذابی را که برای عکس‌های موبایلی او رخ داده است، انتخاب آثارش در سال۲۰۱۷ میلادی توسط شرکت «اپل» بیان کرد و افزود: نکته جالب آن مقایسه روند انتخاب اینستاگرام و اپل بود. اینستاگرام به‌دنبال روایت بود، اما اپل فقط یک‌سری عکس‌های آیفونیک می‌خواست. این شرکت در سال گذشته چند نمونه از عکس‌هایم را برایم فرستاد و موافقت مرا برای انتخاب آنها جویا شد.

یکی از عکس‌ها تصویر زنی را نشان می‌داد که در مقابل او گل زعفران ریخته بود. اپل به من پیغام داد تا آن زن را پیدا کنم و از او برای انتشار تصویرش رضایت بگیرم و رضایت‌نامه را برای آنها ارسال کنم. من گفتم این عکس پوستری بوده که بر روی زمین افتاده و من نمی‌دانم این زن چه کسی است. این روند برایم بسیار جالب بود. در سال ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ میلادی نیز دو عکس دیگر مرا انتخاب کردند.

فرجاد پزشک ادامه داد: «اپل» انتهای هر سال ۱۰ عکس برتر را انتخاب و آنها را با یک مبلغ ناچیز خریداری می‌کند. در سال۲۰۱۷ یکی از عکس‌های مرا انتخاب کرد تا جزو عکس‌های برتر سال باشد و برای استفاده عکس‌ها از من اجازه گرفت. پس از پیچ‌وخم‌های فراوان یک نامه بلندبالا برایم ارسال شد که به‌دلیل ایرانی بودنم نمی‌توانند هزینه آن را واریز کنند و گفتند اگر مخالف باشم از عکسم استفاده نمی‌کنند، اما من موافقت کردم. در آن‌زمان برای هر عکس ۲۵۰دلار پرداخت می‌کردند که بسیار ناچیز بود.

 

کشف قصه آدم‌ها از دل شهر در عکس‌های نسترن فرجادپزشک


حضور در گالری «Ag»

وی افزود: اتفاق دیگری که برای عکس‌های موبایلی من رخ داد، فراخوان استعدادیابی گالری «Ag» بود که در آن، بخشی از گالری را به هر استعدادی که شناسایی می‌کرد اختصاص می‌داد و آنجا می‌توانستیم یک هفته نمایشگاه برگزار کنیم. من ترجیح دادم عکس‌های موبایلی خود را ارسال کنم که پذیرفته شد. اما خطاب به همه کسانی که فکر می‌کنند، تهران بسیار جذاب است می‌گویم اصلا تجربه خوبی نبود، اما به هر حال بخشی از مسیر من بود.

همه، نسترن فرجادپزشک را با عکس‌های موبایلی می‌شناسند، اما کار او وجه دیگری نیز دارد که کمرنگ‌تر بوده، آن هم حضور این هنرمند در جشنواره‌هاست. وی در این‌باره توضیح داد: من جایزه‌های کمی از این جشنواره‌ها دریافت کردم، اما چیز‌های زیادی از آنها آموختم. بخش دیگر عکاسی من مربوط به پروژه‌هاست که هنوز هم ادامه دارد.

 

کشف قصه آدم‌ها از دل شهر در عکس‌های نسترن فرجادپزشک

 

تجربه عکاسی در حاشیه شهر

این عکاس درباره اولین تجربه حضور خود در حاشیه شهر گفت: اولین‌بار که به حومه شهر رفتم، گویی به نقطه جدیدی وارد شده‌ام. دنیای افرادی که در حاشیه به دنیا می‌آیند، زندگی می‌کنند و آنجا می‌مانند، برایم بسیار عجیب و تکان‌دهنده بود. من آنجا عکسی را برای نمایشگاه «مساحت پنهان» گرفتم، اما دوستم به من پیشنهاد داد تا این عکس را برای جشنواره فیلم و عکس تهران نیز ارسال کنم.

اولین جایزه‌ای که گرفتم مربوط به همین رویداد بود که برایم بسیار دوست‌داشتنی است، زیرا آن را از استاد سیف‌الله صمدیان دریافت کردم. داستان حومه همیشه پس ذهن من ماند و هر چند وقت یک‌بار به حاشیه شهر می‌روم. جذاب‌ترین شخصیت‌ها در آن نقطه، بچه‌ها هستند. این‌کار یک پروژه بلندمدت است که همچنان ادامه دارد.

وی یکی از نمایشگاه گروهی را که در آن حضور داشته است «ترند» عنوان کرد و درباره آن گفت: این نمایشگاه درباره مصرف‌گرایی بود. دید ما نسبت به این موضوع منفی است، اما من به این نتیجه رسیدم که خیلی بد نیست و گاهی اوقات بسیاری از مشکلاتمان با مصرف‌گرایی حل می‌شود.

 

عکاسی از یک میهمانی ویژه

فرجادپزشک در بخش دیگری از صحبت‌هایش به پروژه «شمال، جنوب، شرق و غرب» پرداخت و اظهار داشت: وقتی که از شهر خسته می‌شوم به این پروژه پناه می‌برم که عکاسی این مجموعه در شهر‌های مختلف انجام شده است. به عنوان نمونه می‌توانم به آتش‌سوزی جنگل‌ها و گلخانه‌های ایلام اشاره کنم. من در دوران شیوع ویروس کرونا عکاسی نکردم، زیرا مادربزرگی داشتم که بیماری ریوی داشت و تمام دغدغه من بود.

بعد از تیرماه سال ۱۴۰۰ که او را از دست دادم، دیگر هیچ چیز برایم مهم نبود و دوباره شروع به عکاسی کردم. به دلیل روحیه حساسی که دارم به آسایشگاه‌ها نمی‌روم و تصاویر جنگ را نیز نمی‌توانم ببینم.


نگاهی نو به آلبوم‌های عکس خانوادگی

وی در بخش دوم صحبت‌های خود که به آلبوم عکس‌های خانوادگی اختصاص داشت، گفت: آلبوم‌های خانوادگی، بخشی از فعالیت من است که من همیشه از آنها می‌ترسم و هیچ‌وقت دوست نداشته‌ام ببینم. حتی در پروژه پایان ترم استاد گیلانی‌فر که یک موضوع درباره آلبوم‌های خانوادگی بود، با اکراه به آن نزدیک شدم و از یک‌سری پوستر‌ها که پدرم در آلبوم‌هایش داشت، عکاسی کردم.

زیرا اصلا دوست نداشتم به خاطرات گذشته برگردم. تنها عکسی که از آلبوم‌های خانوادگی دارم عکس مادربزرگم است که بعد از فوت او، آن را بالای سرم نصب کردم و هر روز می‌بینم.

این عکاس ادامه داد: پدربزرگ من در هفتادودوسالگی از دنیا رفت و من یک دایی داشتم که در سال ۱۴۰۱، به هفتاد ودوسالگی می‌رسید. به همین دلیل تصمیم گرفتم به‌سراغ آلبوم‌های خانوادگی آنها بروم که چیزی در آن پیدا نکردم، زیرا همه اعضای خانواده و فامیل، عکس‌های مربوط به خود را از داخل آن برداشته بودند.

من به این فکر افتادم که برای تولد دایی خود یک‌سری کاغذها، پوستر‌ها و عکس‌های محدودی را که مادربزرگم نگهداری کرده بود، به شیوه کولاژ درست کنم و به او هدیه دهم که ماحصل آن به یکی از فتوبوک‌های من تبدیل شد.


* این گزارش سه‌شنبه ۲۹ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۶۴ روزنامه شهرآرا صفحه هنر چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44