طاهره دررودی| صدای نواختن دف از دور به گوش میرسد. همانطور که پلاکهای یکی از فرعیهای بولوار جلال آلاحمد را مرور میکنم تا به منزل موردنظر برسم صدای کفزدن هم به صدای دف اضافه میشود و فضای کوچه را پر میکند.
حالا روبهروی درِ منزلی ایستادهام که در آنجا یک مجلس عروسی برپاست. باورم نمیشود که اینبار برای تهیه گزارش از یک مجلس عروسی آمده باشم؛ اما نه، این مجلس با مجالس عروسی که تا به حال به آنها دعوت شدهام فرق دارد.
اینجا مجلس عروسی خوبان است، خوبانی از جنس عشق، ایثار، بلوغ، آگاهی و ازخودگذشتگی. خصلتی که این روزها بیشتر از همیشه در گوشه گوشه شهر و میان مردم خوبمان موج میزند و تو میتوانی با چشم دل آن را ببینی.
اینجا قطعهای از بهشت است بر روی زمین خاکی و من امروز به جمع این فرشتگان زمینی دعوت شدهام تا روایتگر مراسم بزمشان باشم، مراسمی که با شور و شوق معرفت برپا شده است.
صاحبخانه در هنگام ورود به استقبالم میآید. او به گفته خودش از سال۶۷ تاکنون ساکن محله آزاد شهر مشهد شده است. مجید سالاری که روحیهای وصفناپذیر دارد از من میخواهد قبل از آنکه مصاحبه را شروع کنم اول از خودم پذیرایی کنم.
سالاری که ۶۰سالی از خدا عمر گرفته است آنقدر مهربان و خوشحال به نظر میرسد که همان اول او را با پدر عروس اشتباه میگیرم، اما خودش میگوید: فرقی نمیکند عروس هم مثل دختر من است و خانه من در اختیار همه نوعروسان است.
امروز فرشتگان زمینی اینجا گردهم آمدهاند تا برای نوعروسی که خانواده خود و همسرش وضع مالی مناسبی ندارند مجلس انسی برپا کنند تا او هم مانند نوعروسان دیگر این شهر لحظاتی خود را در لباس سفید عروسی ببیند و پوشیدن این لباس مقدس را تجربه کند.
سالاری رشته افکارم را پاره میکند و ادامه میدهد: چند سالی است که بهواسطه شغل همسرم که فرهنگی است در این کار خیر شرکت میکنم. هر کس به اندازه توانش در کار خیر شرکت میکند و ما نیز با در اختیار گذاشتن منزلمان برای برگزاری مراسم نمادین عروسی به دختران و پسران دمبخت بیبضاعت کمک میکنیم.
او میگوید: البته برای تهیه جهیزیه عروس و دامادها هم در سالهای گذشته فعالیتهای زیادی داشتیم و اگر توفیق داشته باشیم در آینده نیز در این راه قدم برخواهیم داشت.
حالا مهمانان یکی یکی اضافه میشوند و یک سر به طبقه بالا میروند.
مهمانان پذیرایی میشوند، درآخر اگر دوست داشته باشند کادویی به عروس خانم میدهند و میروند
وقتی از سالاری میپرسم که مهمانان را خودتان دعوت میکنید در پاسخ میگوید: بعضیها را خودمان خبر میکنیم و بعضی دیگر را همسایهها خبر میکنند.
مهمانان میآیند، چند ساعتی مینشینند و پذیرایی میشوند و دست آخر اگر دوست داشته باشند کادویی هم به عروس خانم میدهند و میروند.
خوشبختانه کسانی که میآیند اهل دل هستند و بدون دادن کادو از این مجلس بیرون نمیروند.
او ادامه میدهد: البته ما از کسی انتظار کمک نداریم همین که در این مراسم شرکت میکنند و مجلس ما را گرم میکنند برایمان کافی است، اما هدفمان این است که مردم با این فرهنگ آشنا شوند.
گاهی هم این مراسم را در منزل دوستانمان و در محلات دیگر شهر برپا میکنیم تا آنها هم از برکات این محافل فیض ببرند.
حالا دوباره صدای دف با مراسم مولودیخوانی همراه میشود. سالاری در توصیف حس و حالش میگوید: نمیدانید چه حس خوبی دارد، راستش را بخواهید بعد از هر کار خیری که انجام میدهم احساس آرامش میکنم زیرا احساس میکنم دل خانوادهای را شاد کردهام.
او درباره برگزاری مراسم عروسی در خانهاش میگوید: واقعیت این است که وقتی عروس خانمها را میبینم احساس میکنم همه آنها دختر خودم هستند.
امروز وقتی عروس خانم وارد منزلمان شد و در طبقه پایین نشست تا مهمانان بیایند من برای او ناهار آوردم تا در خانه من احساس غریبی نکند.
سالاری که تنها آرزویش مشرف شدن به سفر حج است ادامه میدهد: من فقط یک فرزند پسر دارم که اکنون دانشجو است. او همانطور که برای فرزندش آرزوی خوشبختی میکند برای تمام جوانان این شهر هم آرزوی عاقبت بهخیری دارد.
سالاری بعد از خداحافظی با عجله منزل را ترک میکند تا بانوان در طبقه بالا راحت به برگزاری مراسمشان برسند. سری به طبقه بالا میزنم تا از نزدیک در این محفل حضور داشته باشم.
مهمانان یکییکی کادوهای خود را به عروس خانم میدهند و برای او آرزوی خوشبختی میکنند. مبلغ زیادی وجه نقد هم توسط بعضی از مهمانان جمعآوری شده است.
صدیقه رستگار را در حالیکه دارد از مهمانان با چای و شیرینی پذیرایی میکند پیدا میکنم. او در واقع بانی اصلی برگزاری این مراسم است و از ۲۴ سال پیش در این امور فعالیت دارد.
رستگار میگوید: درست ۲۴سال پیش که در مدرسهای در یکی از محلههای پایین شهر مشغول تدریس بودم فهمیدم خواهر یکی از شاگردانم چند سالی است که در دوران عقد به سر میبرد و خانواده داماد نمیتواند برای او مراسم عروسی برپا کند تا به منزلش برود.
از آنجایی که هر دو خانواده از اقشار کمدرآمد و محروم جامعه بودند از مدیر مدرسه خواستم تا در نمازخانه مدرسه برای آنها مراسم سادهای برگزار کنیم که خوشبختانه با همکاری و اجازه آموزشوپرورش این اتفاق افتاد و آن دختر به خانه بخت رفت.
البته این را هم بگویم که در آن زمان تمام معلمان حاضر در مدرسه نیز به این عروس و داماد کمک کردند و بعضی از لوازم زندگی آنها تامین شد.
رستگار ادامه میدهد: از آن سال به بعد من این راه را ادامه دادم، چون لذت بسیار زیادی داشت. او که به گفته خودش تاکنون بیش از هزار و ۳۶۵مراسم عروسی را به همین شکل برگزار کرده است، میگوید: خوشبختانه مردم ما بسیار مهربان و خوب هستند و به ما کمک میکنند.
رستگار که فضای این عروسیها را معنوی عنوان میکند ادامه میدهد: گاهی خانواده عروس از اینکه ما برای داماد مراسم گرفتیم خبر ندارد و گاهی هم خانواده داماد از اینکه ما برای عروس جهیزیه تهیه کردیم اطلاع ندارد.
راستش ما بیشتر به فکر حفظ آبروی نوعروس و دامادها هستیم و شأن خانوادههایشان را هم در نظر میگیریم.
رستگار ادامه میدهد: بیشتر مراسم را مردم برگزار میکنند. گاهی با اهدای پول، گاهی با خرید لوازم منزل، گاهی هم با در اختیار گذاشتن مکان برای برپایی مراسم عروسی و حتی پرداخت هزینههای آرایشگاه و میوه و شیرینی.
او در توصیف انجام امور خیر با توجه به سابقه کاری که دارد میگوید: این لحظات، لحظات خاصی است، باید خودتان در این مراسم حضور داشته باشید و ببینید که چگونه این مراسم در کمال سادگی و بیریایی برگزار میشود.
او با این جمله صحبتش را به پایان میرساند که:ای کاش بودید و آن لحظهای را که اشک عروسها از خوشحالی درمیآید را میدیدید. من همان لحظه از حضرت ابوالفضل (ع) میخواهم که باز هم به ما لطف کند تا نوعروسان محروم دیگری را به خانه بخت بفرستیم و قلب آنها را هم شاد کنیم.
* این گزارش پنج شنبه، ۲۲ فروردین ۹۳ در شماره ۴۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.