کد خبر: ۱۰۱۷۹
۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
از محله نوغان تا وزارت دادگستری

از محله نوغان تا وزارت دادگستری

مرتضی بختیاری وزیر سابق دادگستری از بچه‏‌های قدیم نوغان درباره دوره نوجوانی‌اش می‌گوید: با سفارش مرحوم والدم که امام جماعت مسجد علی‏ اکبری‏‌ها بود، در نانوایی ‏ای که جزو موقافات مسجد بود، کار می ‏کردم.

برایش کاری که در سطح محلات می‌کنیم، جالب است. برای همین با روی باز پاسخ همه سوالات را می‏ دهد. برای من هم برخورد وزیر دادگستری خیلی جالب است. برای گزارشم فقط یک شماره تلفن از «مرتضی بختیاری» داشتم و بعید می‏‌دانستم حتی یکی از معاونان یا مسئولان دفترش جواب بدهد.در هر حال شماره را گرفتم.

همان بار اول صدای گرمی آن ‏طرف خط گفت: «بفرمایید» بنا بر سابقه مصاحبه‌هایی که با مسئولان داشتم، برای آن صدای گرم توضیح دادم که «برای شهرآرامحله منطقه ثامن می ‏خواستیم با جناب بختیاری قدمی در محله قدیمش بزنیم.»خواستم وقتی را برای من مشخص کنند تا بتوانم با آقای بختیاری گفت‌و‌گو کنم و صدا پاسخ داد: «وقت نمی‏ خواد، خودم هستم.» برایم جالب بود که شخصا تلفنش را جواب داده است.

گفتم: «ما برای صحبت با مسئولان معمولا با چهار پنج نفری هماهنگ می‏ کنیم تا تازه سوالات را برایشان بفرستیم و یکی از معاونان شان پاسخ دهد.» گفتم: «آقا شما ...» خندید، گفت: «اونا که جواب نمی‏دن مشهدی نیستن.»

 

اونا که جواب نمی‏دن مشهـدی نیستن!

 

مدرک ششمم قانونی نبود

۲۳ آذر ۱۳۳۱ در کوچه تکیه علی ‏اکبری‌ها در محله نوغان به دنیا آمده است، خودش می‏ گوید: قبل از اینکه به مدرسه بروم، در مکتبی که در همان محله خودمان بود، پیش خانمی قرآن را آموختم. بعد هم به دبستان «جوادیه» رفتم از مجموعه مدارس ابتدایی که مرحوم عابدزاده دایر کرده بود و معلمان متدین و بسیار خوبی داشت.

اسم مرحوم عابدزاده که می‌‏آید، بختیاری حرف را از کودکی خود می‏‌گیرد و به بزرگی این مرد می‌‏دهد: حاجی عابدزاده از خیرین مقبول مشهد بود. هم درس طلبگی خوانده بود و هم انسان فرهیخته‌ای بود، طوری ‏که متدینان وی را قبول داشتند. در کار خودش هم بسیار ساعی بود. یادم نمی‌‏رود هفته‌‏ای یکی دوبار اتفاق می‌‏افتاد که به دبستان جوادیه می‌‏آمد، می‌‏نشست روی پله‏‌ها و بچه‌‏ها را نگاه و از نزدیک مراقبت می‏‌کرد.

او از علاقه بچه‌ها هم می‏‌گوید: مرحوم عابدزاده خودش درس نمی‏ داد، اما به نوعی معلم اخلاق همه بود. بچه‏ ها دوستش داشتند. مثل یک پدر فداکار و مهربان بود. معلمانی را هم که به ‏کار می‏ گرفت، اغلب باسواد و با‏انگیزه بودند.  

او ادامه می‌دهد: تا ششم در همین مدرسه بودم، اما مدرکم قانونی نبود، چون مدارس حاجی عابدزاده از اداره فرهنگ آن زمان مجوز نداشتند. برای همین مجبور شدم برای قانونی کردن مدرکم پس از کلاس ششم به مدرسه شبانه ‏ای در طبرسی بروم، چون روز‌ها درس طلبگی می‏‌خواندم. مدرسه ‏ای بود در کوچه آب ‏میرزا که الان دیگر نیست. البته، چون مثل بیشتر بچه‏ های مدرسه جوادیه پایه علمی خوبی داشتم، لازم نبود کلاس بروم.

 

کلاً بچه آرامی بودم!

شروع تابستان آقای وزیر را به یاد تابستان‏ های کودکی‌‏اش می‌‏اندازد و اضافه می‌کند: خیلی بیرون نمی‌آمدیم. شرایط خانواده به گونه‏ ای بود که ما فقط در وقت نماز یا شرکت در دیگر مراسم در مسجد یا حسینیه بیرون می‏ آمدیم. مرحوم پدرم محدودیت‌هایی برایمان قائل بود تا وقتمان به بطالت نگذرد و همین محدودیت‌ها نمی‌گذاشت خیلی به کوچه بیاییم.

بعد تاکید می‌‏کند که بچگی آرامی داشتم و اضافه می‌کند: کمتر بیرون می‏‌آمدم و برای همین شیطنت و شکایتی احتمالی از جانب دیگران هم نداشتم. در دوره راهنمایی، اما شرایط فرق می‌کرد. خیلی فعال شده بودیم و بیشتر جلسات محل و مسجد را ما می‏‌گردانیدیم، اما این دوره هم شیطنت خاصی نداشتیم و می‌شود گفت که من کلاً بچه آرامی بودم.

تابستان‌های این دوره را با سفارش مرحوم والدم که امام جماعت مسجد و حسینیه تکیه علی‏ اکبری‏‌ها بود، در نانوایی ‏ای که جزو موقافات مسجد بود، کار می ‏کردم. این مسجد هیئت بسیار خوبی داشت و مراسم را به خوبی برگزار می‌کرد. یکی از ویژگی‌های این مسجد این بود که در آن سه وعده نماز جماعت برگزار می‏ شد.

بختیاری سری هم به کوچه قدیمی و هم ه‏محله‌ای‌های خود می‌‏زند و یادآوری می‏ کند: مردم نوغان متدین بودند و شخصیت‏ه ای بزرگی در اینجا زندگی می‏ کردند؛ مرحوم شیخ غلامحسین بادکوبه‌‏ای که من شخصا ندیدمش از علمای بزرگی بود که در کوچه کنار مسجد زندگی می ‏کرد. مرحوم آیت ‏الله شیخ مجتبی قزوینی و مرحوم حجت ‏الاسلام ابطحی پدر خانم شهید هاشمی ‏نژاد.

 

اونا که جواب نمی‏دن مشهـدی نیستن!


بیشتر جوان‌های محله مقلد امام بودند

وزیر دادگستری در جای دیگری از حرف‏‌هایش یاد بچه‏ محل‏‌هایش را زنده می‏‌کند و ادامه می‌‏دهد: برخی همکلاسی‌هایم الان از مداحان معروف مشهد هستند؛ من با آقای حداد و خوش‏ چهره همکلاسی بودم. آقای سخاوتی هم بود که پدر بزرگوارش از سادات و خیرین مشهد بود و به‏ عنوان بازوی حاجی عابدزاده مدارس را اداره می‏ کرد.

او اضافه می ‏کند: مرحوم آیت ‏ا... مهابی در محله ما حضور داشت که نماینده حضرت امام (ره) در خراسان بزرگ بود. جوان‏ ها بیشتر مقلد امام (ره) بودند. در مسجد کتابخانه ‏ای راه انداخته بودیم که کار‌های ارزشمندی صورت می ‏داد.

دوره‏ های قرآن داشتیم و از منبری‏ هایی دعوت می ‏کردیم که همه سرشناس بودند و طرفدار امام (ره)، مثل آقای فرزانه که الان امام جمعه موقت مشهد و رئیس دانشگاه علوم جامع رضوی است.

بختیاری معتقد است: بیداری ‏ای که در محله اتفاق افتاده بود، همه را به سمت رهبر کبیر انقلاب متمایل کرده بود. او ادامه می‏ دهد: خیلی‏ ها رساله امام (ره) را داشتند که در آن زمان اگر از کسی می ‏گرفتند، زندانی می‌شد. برای همین در مجالسی مثل روضه‏ خوانی خانه پدرم و خانه مرحوم‏ آیت‏ ا... مهابی از منبری‏ های طرفدار امام استفاده می‏ شد. شیخ جواد حافظی از منبری‌های معروف مشهد بود که همیشه در مسجد ما حضور داشت.

هم محله‌‏ای‏‌ها، هیچ‌گاه فراموشتان نمی‏‌کنم!

الان اگرچه در تهران زندگی می‏ کند، اما تعلق خودش را به محله نوغان محکم توصیف می‌کند و با افتخار می‌گوید: هربار که می‌آیم حتما سری به محله‌‏مان می‌‏زنم، مگر اینکه سرم خیلی شلوغ باشد؛ و بعد از هم‌محله‌ای‏‌های امروزش در پایتخت می‏ گوید: هم ‏محله‌‏ای‌های امروزم را اگرچه می‏ شناسم، اما از آنجا که صبح زود می ‏روم بیرون و شب برمی‏‌گردم، خیلی فرصت ارتباط پیدا نمی‏ کنم. مگر اینکه مراسم خاصی باشد.

رو برمی‏‌گرداند به سمت کسانی که نوغان را نمی‌‏شناسند می‏‌گوید: محله نوغان یک محله تاریخی است. همه می‌‏دانیم که بخش عمده‌‏ای از جمعیتی که برای تشییع پیکر حضرت آمدند، از زنان نوغان بودند. این پیشینه باعث شده است که این محله جوانان بسیار خوب و ارزشمندی داشته باشد.

بعد رو به اهالی امروز محله کودکی‌اش می‏ گوید: هیچ‌گاه فراموشتان نمی‏ کنم! چه آن‏هایی را که مثل حاج ‏آقای کفاش (پدر شهید)، آقایان عبدی، دانشور، حاج حبیب‏ آقا نانوا در قید حیات هستند و چه آن‏ هایی که رفته‏ اند مثل شیخ هاشم طوسی، علم‏شاهی، کربلایی محمدحسین و آقا سیدحسن طوسی که همه هیئتی بودند.

یکی دیگر از عزیزانی هم که در مسجد خیلی فعال بود، کسی بود به نام محمد حمامی که هنوز هم در قید حیات است، حمام «دریادل» دست این عزیز بود. برادرم حجت ‏الاسلام جواد بختیاری هم اینجا بود، حجت ‏الاسلام شیخ حسن کمیلی که پدر دو شهید بود؛ برادر گرامی‏شان شیخ حسین و ...
 یادشان به‌خیر...


* این گزارش پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱ در شماره ۱۰ شهرآرا محله منطقه ثامن چاپ شده است.

 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44