شادی شاملو| مهمان یکی از بنیانگذاران مدرسه در مشهد میشویم. مدرسهای با نام «روش نو» که در مدت زمان کوتاه حضورش، یعنی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۶۱، یکی ازبهترینها و الگوی بسیاری از مدارس در مشهد بود.
علی ظریفیان یکی از بنیانگذاران این مدرسه که دبیر بازنشسته و گوینده سابق رادیو نیز هست، حالا در ۸۳ سالگی به گنجی سخنگو میماند تا برایمان از تاریخ مدارس در مشهد بگوید. این قرار با همراهی گروه مشهدگردی چهارباغ صورت میگیرد.
با این گروه، به منزل ایشان که در محله سجاد واقع شده، وارد میشویم. حیاطی غرق در گلهای رنگارنگ؛ از پیچ امینالدوله گرفته تا شاهپسندهای نارنجی و قرمز و رزهای رنگ به رنگ. دل آدم باز میشود با دیدن گلها و خانواده آقای ظریفیان که با خوشرویی و محبت هرچه بیشتر به استقبالمان میآیند.
وقتی همه دورتادور آقای ظریفیان مینشینیم، چشممان به دستگاههای مختلف ضبط و صوتی میافتد که قدیمیترینش به گفته ایشان به دهه ۱۳۳۰ برمیگردد. درست مربوط به زمانی که گوینده رادیو بودند و البته این داستان دیگری است. اما حضور این جمع، امروز درباره شنیدن از مدرسه شیوه نوست. چون نشستن پای حرفهای این گوینده قدیمی خود داستانهای فراوانی به دنبال دارد.
شهروند محله سجاد خود را اینگونه معرفی میکند: من علی ظریفیان هستم. متولد سال ۱۳۱۲. لیسانس تاریخ و جغرافیا دارم و دبیر بازنشسته آموزش و پرورش. از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ نیز گوینده رادیو بودم. البته شغل اول من گویندگی رادیو بود و البته تنها گوینده رادیو بودم. اما سال ۱۳۴۳، از رادیو جدا شدم و همین مدرسه روش نو را بنیان گذاشتیم.
یادم است استادی داشتم به نام دکتر سعیدی که ایشان به من سفارشی کردند. گفتند شما که معلم هستید، بیایید کار فرهنگی هم انجام بدهید. چون ما گروهی بودیم که پولهایمان را ذخیره میکردیم و سالی یکبار سفر میرفتیم؛ چه داخل و چه خارج از کشور.
جرقه تاسیس مدرسه روش نو از همینجا شروع میشود. ظریفیان در ادامه میگوید: بله، نطفه تاسیس مدرسه بسته شد و شرکت کوچکی تشکیل دادیم. سهام را تقسیم و کار را شروع کردیم. برای مکان مدرسه، خانهای نزدیک گنبد سبز، کنار مسجد بهمن پیدا کردیم که هنوز هم هست.
این ساختمان دو در داشت. معماری ساختمان روسی بود. پنجرههای دوقاب، راهروی وسط و اتاقهایی در دوطرف.نفسی تازه میکند و ادامه میدهد: اتاقهای مدرسه سهمترونیم ارتفاع داشت و همین موضوع یکی از نگرانیهای ما درباره تنفس راحت دانشآموزان در ۵۰ دقیقه حضورشان در کلاسها بود. درهرصورت، با تغییر و تبدیلها، این مدرسه اول مهر سال ۱۳۴۶، آماده بهرهبرداری شد.
روش نو؛ دومین مدرسه ملی مشهد
اما این دبیر بازنشسته درباره نام مدرسه نیز میگوید: نام «روش نو» جذاب و گیرا بود. آنزمان در مشهد، مدرسهای ملی به نام «ضیا» وجود داشت که در کوچه چهارباغ بود و مدیرش پدر دکتر علی شریعتی. اما مدرسه روش نو، دومین مدرسه ملی مشهد بود که در آن علاوه بر درسهای تعریفشده آموزش و پرورش، هنرهای مستظرفه همچون هنرهای تجسمی و موسیقی تدریس میشد.
ما حتی از اطراف مشهد هم متقاضی داشتیم. به همین دلیل، چهارخودرو خریدیم. دو استیشنفولکس و دو استیشن کومر که سرویسهای مدرسه شدند. اداره راهنمایی و رانندگی هم دستور داد حتما این خودروها را باید نارنجی کنید و آرم مدرسه را کنار آن بکشید و باید چراغ گردون هم داشته باشد. ما هم برای هر خودرو، دستیار راننده گرفتیم که دانشآموزان را بگیرد و تحویل دهد.
بچهها یونیفرمهای آبیرنگ داشتند. چهارروز به اول مهر مانده، خودروها از سمت خیابان ارگ به سمت خیابان خسروی و از آنجا دور حرم و دور شهر رژه رفتند. همین موضوع باعث شد مراجعهکنندهگانمان چندبرابر شوند. شهریه روش نو، حدود ۱۸۰ تومان بود. یونیفرم مدرسه، کت زرشکی و شلوار خاکستری بود. روز اول مهر، جشن افتتاحییه صبحگاه داشتیم که با خواندن دعای خیر و برکت از سوی یکی از روحانیان آن دوران آقای محدث خراسانی که فرزندشان هم شاگرد مدرسه ما بودند، شروع شد.
ظریفیان درباره آموزگاران این مدرسه نیز میگوید: ما برای جذب آموزگار، تمام مدارس مشهد را بررسی کردیم و معلمانی را که شهرتی داشتند، دعوت کردیم. به آنها پیشنهاد دادیم، ماهیانه رقمی اضافه بر حقوق آموزش و پرورش پرداخت خواهیم کرد. یکی از معلمان کلاس اول ما، خانمی به نام شهپر بودند که در کارشان بسیار مسلط و متبحر بودند. ایشان بعد از دو سهسال کار با ما، مدرسهایی به اسم «دبستان شهپر» تأسیس کردند. جمعیت کلاسها هم حداکثر ۲۷ نفربود.
وی درباره دروسی که در مدرسه تدریس میشد نیز میگوید: همانطور که گفتم درکنار درسهای آموزش و پرورش، درسهای غیردرسی نیز برگزار میشد. مثلا آقای پیروزداد آکاردئون میزد و بچهها را برای اجرای سرود همراهی میکرد. ما برنامههای خاص دیگری هم داشتیم.
کتابخانهای در مدرسه تاسیس کردیم که حدود ۳۵۰ جلد کتاب داشت که بعدها با اهدای کتاب از سوی والدین، به ۲ هزار جلد هم رسید. با تمام سفارتهای کشورهای موجود در تهران مکاتبه کرده بودیم و از آنها کتاب، سری سکههای رایج آن کشور، نقشه و ... را درخواست کرده بودیم. مثلا از سفارت هلند، برای ما کفشهای چوبی و مجسمه آسیابهای بادی فرستاده بودند. در این میان، هرهفته پنجشنبهها ساعت ۱۱ بچهها را در کتابخانه جمع میکردیم تا اسبابهایی که از سفارتخانهها رسیده بازدید کنند. گردشهای علمی هم داشتیم و بچهها را به باغی در خین عرب میبردیم تا تعالیم مخصوص ببیند.
مدرسه روش نو، باوجود اینکه ملی است و شهریه میگیرد، بهسرعت معروف میشود. بنیانگذار این مدرسه در اینباره میگوید: دلیل اصلی، معلمان مدرسه و برنامههای خاص آن بود. خانوادهها هم آموختههای فرزندان خود را مدام ارزیابی میکردند و تفاوتها را متوجه میشدند. از طرفی بهما مدام تاکید میشد، میزان فضای لازم برای هر دانشآموز، سهمترمربع است و درکلاس هم باتوجه به ۵۰ دقیقه حضور آنها، دومترمربع فضا میخواهند.
دورتادور مدرسه خالی بود. محوطه بازی، فضای سبز و ساختمان کتابخانه هم که داشتیم. درهرصورت برنامههای گوناگون آنقدر زیاد شده بود که مرا بهشدت گرفتار کرده بود و تا ساعت ۱۰ شب درمدرسه حضور داشتم.وی ادامه میدهد: مدرسه ما بهقدری متقاضی داشت که از فروردین سال بعد به فکر تاسیس شعبه دیگر مدرسه افتادیم. ساختمانی را در خیابان احمدآباد نبش عدالت پیدا کردیم. آن را بازسازی و برای مهرماه آماده کردیم.
برای تدریس دو پروژکتور داشتیم.یکی برای فیلم دیگری برای نمایش اسلاید.اسلایدها آموزشی بود
علی ظریفیان با یادآوری روزهای گذشته، به زیبایی خاطرهای را تعریف میکند: در پایان سال اول تحصیلی، به فکر افتادیم جشن بگیریم. دوست داشتیم جشنی سنتی برپا کنیم؛ بنابراین به شیوه قهوهخانهای به نام قنبر در تهران که شبیه قهوهخانه داش آقا در مشهد بود، (قهوهخانه داشآقا پاتوق اهالی فرهنگ، شعر و ادب بود) جشن را برپا کردیم.
روی دیواری پوست پلنگ، کشکول و تبرزین آویختیم. چندتا قفس قناری هم گذاشتیم و دیگ آش رشته هم برپا بود. والدین با فرزندانشان در ابتدای ورود، با چای و شربت و آش رشته پذیرایی میشدند. زنگی هم آویخته بودیم که با ورود هر شخص، فردی که مسئول زنگ بود، میگفت نازِ قدمت.
آن زمان مردم، کشته مرده فرهنگ غرب بودند و این کارها برایشان کاملا متفاوت و جالب بود. ما در تمام اعیاد و جشنهای ملی و مذهبی کارت خاصی چاپ میکردیم که مبتکرش آقای جواهرقلم صاحب چاپخانه پارت در کوچه ارگ بود. کارتها هر کدام یک رنگ و طرح بود و بچهها به پدر و مادرهایشان هدیه میکردند.
او ادامه میدهد: درواقع ما میخواستیم محیطی شاد بهوجود بیاوریم. چون مدرسه بچهها را عبوس میکند. بیشتر آنها وقتی پا به مدرسه میگذاشتند، دست و دلشان میلرزید. بنابراین، ما میخواستیم خیال بچهها آسوده باشد. اتفاق خوب دیگر این بود که آنها از معلمهایشان نمیترسیدند و باهم دوست و رفیق بودند. معلمها هم با انواع چراغها و شرشره و کاغذهای رنگی و نقاشیها کلاسها را تزیین کرده بودند. خوب، بچهها به هر سمتی نگاه میکردند، طرح یا چیزی زیبا، توجهشان را جلب میکرد.
اما مدرسه شیوه نو امتیاز دیگری هم داشته. شیوه تدریس این مدرسه هم ویژه بوده است. این دبیر بازنشسته در اینباره هم میگوید: ما برای تدریس دوپروژکتور داشتیم. یکی برای فیلم و دیگری برای نمایش اسلاید. اسلایدها آموزشی بود و آنها را از تهران تهیه کرده بودیم و برای تمام درسها، معلمان براساس نیاز، اسلاید نمایش میدادند و گاهی هم فیلم.
در عیدهای مذهبی و ملی هم دانشآموزان باید برای والدینشان درباره آن مناسبت مقاله مینوشتند. این اتفاق آگاهی بچهها را بالا میبرد و نشانهاش هم تحصیلات بالای دانشآموزان مدرسه ما بود. من شاگردانی دارم که میبینم بعد از سالیان طولانی، سراغم را میگیرند؛ حتی از خارج کشور به دیدنم میآیند.
خاطرات علی آقا تمامی ندارد و بیانش آنقدر گرم و شیواست که خستگی را حس نمیکنی. همین بیانی که باعث شده زمانی هم گوینده باشد. هرچند با خنده میگوید: صدایم خش پیدا کرده و دیگر قابل شنیدن نیست. صحبتهای این شهروند قدیمی تمام میشود و اعضای گروه چهارباغ برای گرفتن عکسهای یادگاری دور ایشان جمع میشوند.
* این گزارش شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵ شماره ۲۱۷در شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.