کد خبر: ۱۰۰۰۱
۲۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۰
کانون پرورش فکری، محمدرضا را کتابخوان کرد

کانون پرورش فکری، محمدرضا را کتابخوان کرد

محمدرضا پودینه کتاب‌خوان برتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال‌های ۹۱ و ۹۲ است و از برگزیدگان سومین جشنواره رضوی در بخش نشریه‌نگاری (سال ۹۱) به شمار می‌آید.

در خیابان دانش شرقی ۱۴ و انتهای بوستان میرزاکوچک‌خان، ساختمانی قدیمی است که روزی نخستین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در استان خراسان رضوی بوده است.

این ساختمان فرسوده، حدود پنج‌دهه پذیرای کودکان و نوجوانانی بوده که فعالیت‌هایی همچون خواندن کتاب، سرودن شعر، نوشتن داستان، کشیدن نقاشی، ساختن سفال و‌... را برای نخستین‌بار در آن تجربه کرده و به موفقیت‌های خوبی دست یافته‌اند.

سری به این کانون پرسابقه واقع‌در محله عنصری زدیم و با یکی از نوجوانان ادبیاتی فعال آنجا درباره علاقه‌شان به دنیای شعر و داستان، گپ‌و‌گفتی دوستانه داشتیم.

 

موفق در رشته خوشنویسی و ادبیات

عاطفه رنگ‌آمیز، یکی از مربیان کانون، نوجوانی را به ما معرفی می‌کند که در رشته‌های ادبیات و خوش‌نویسی از بهترین‌های این مرکز است و رتبه‌هایی نیز در رشته‌های نمایش‌خوانی، تئاتر و نقاشی دارد. 

در فاصله‌ای که نگاهی به قفسه‌های کتاب می‌اندازیم و از پنجره‌های قدیمی سالن به فضای مفرح و سرسبز بوستان نگاه می‌کنیم، محمدرضا از راه می‌رسد. او محصل پایه نهم متوسطه دوره اول است و اوقات فراغتش را با کتاب خواندن پر می‌کند.

آشنایی او با کانون از سال ۸۸ شروع شد؛ همان‌سالی که پدرش در جستجوی مکانی مناسب بود تا پسرش اوقات فراغتش را در آنجا سپری کند.

محمدرضا می‌گوید: کتاب‌های متنوع و کلاس‌های ادبی، نقاشی، سُفال و‌... چیز‌هایی بود که مرا جذب این محیط کرد. من بیشتر فعالیت‌ها و کلاس‌های اینجا را دوست دارم و موفقیت‌هایی در رشته‌های ادبی و خوش‌نویسی هم کسب کرده‌ام.

 

کتاب‌خوان برتر

یکی از سوابق درج‌شده در پرونده محمدرضا، کتاب‌خوان برتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است که درباره‌اش توضیح می‌دهد: پیش از ثبت‌نام در کانون، به مطالعه علاقه داشتم و کتاب‌های داستان می‌خواندم.

بعد‌از ورودم به کانون ساعت‌های مطالعه‌ام زیاد شد تا اینکه سال‌های ۹۱ و ۹۲، کتاب‌خوان برتر شناخته شدم

بعد‌از ورودم به این مرکز، با کتاب‌های بیشتری آشنا شدم و ساعت‌های مطالعه‌ام افزایش پیدا کرد تا اینکه دو سال پیاپی، سال‌های‌۹۱ و ۹۲، کتاب‌خوان برتر شناخته شدم. از مزایای این عنوان، دریافت دو جلد از تولیدات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان در هر ماه است.

 

دنیای بی‌پایان ادبیات

این نوجوان به کتابخانه شخصی‌اش که بیش‌از ۲۰۰ جلد کتاب دارد، اشاره می‌کند و می‌گوید: دنیای ادبیات خیلی شیرین است و چیز‌های جدیدی دارد. نمی‌توان گفت ادبیات، پایان دارد یا همه داستان‌های دنیا نوشته شده است و دیگر کتاب یا داستان جدیدی به وجود نمی‌آید. این ویژگی، یکی از جذابیت‌های ادبیات برای من است که باعث می‌شود روزانه یکی‌دو ساعت از وقتم را با کتاب بگذرانم.

محمدرضا طوری از کتاب صحبت می‌کند که از نوجوانی پانزده‌ساله کمتر توقع شنیدن آنها را داریم. او می‌گوید: در هفته کمتر از نیم‌ساعت بازی رایانه‌ای می‌کنم و بیشتر کتاب می‌خوانم؛ زیرا جذابیت کتاب برای من بیشتر است. بازی‌های رایانه‌ای باعث خشونت و کتاب باعث آرامش روح می‌شود.

 

«نه» به گوشی، «بله» به کتاب

او روی خواندن کتاب خیلی تاکید دارد و برای هم‌سن‌و‌سالان خودش فقط یک توصیه دارد: کتاب، کتاب، کتاب. همچنین از دوستان نوجوانش می‌خواهد به‌جای اینکه وقتشان را با گوشی بگذرانند، کتاب بخوانند. می‌گوید: با کتاب‌خواندن اطلاعات کسب می‌کنیم و در جامعه حرفی برای گفتن داریم. به‌علاوه کتاب در کیفیت روابط ما با دوستان و بزرگ‌تر‌ها تاثیرگذار است.

محمدرضا کتاب‌های مورد علاقه‌اش را چندبار می‌خواند و همین باعث می‌شود که آن کتاب برایش ویژه و خاص نماند. در همین‌رابطه به چند کتاب اشاره و بیان می‌کند: کتاب‌های گُردان قاطرچی‌ها، لافکادیو و الاکلنگ کودکی، ماشین هاچی‌کوچی از‌جمله کتاب‌های ویژه‌ای بودند که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خواندمشان ولی به‌دلیل اینکه چند‌بار مطالعه‌شان کردم، حالا دیگر برایم ویژه نیستند!

این کتاب‌خوان فعال، نگاه حرفه‌ای در انتخاب کتاب‌ها دارد و عنوان می‌کند: در درجه نخست طرح جلد کتاب مرا به‌سمت خودش می‌کشاند؛ بعد داستان‌های آن و در آخر هم فونت خوب و سفیدخوانی کافی. به‌نظر من کتاب لافکادیو همه این ویژگی‌ها را دارد.

 

کتاب برای محمدرضا جذاب‌تر از بازی رایانه‌ای است

 

داستان فرشته و فرفره

او علاوه‌بر علاقه به مطالعه، دست به قلم است و داستان می‌نویسد و شعر می‌سراید. نخستین متن او در دومین سال حضورش در کانون، در کتاب آفتاب‌مهتاب به چاپ رسید که درباره‌اش می‌گوید: داستان کوتاهی نوشتم درباره فرشته‌ای که به زمین آمده بود.

شرط بازگشت دوباره این فرشته به آسمان، فروختن فرفره هایش است، اما یکی از آنها را باید برای خودش نگه‌دارد. نوبت به آخرین فرفره که می‌رسد، کودکی پیش فرشته می‌آید و می‌خواهد آن را به او بفروشد. فرشته که فقط یک راه برای شاد‌کردن کودک دارد، فرفره را به او می‌دهد و برای همیشه روی زمین می‌ماند.

در‌حالی‌که با شادمانی، چکیده داستانش را تعریف می‌کند، می‌افزاید: این روز‌ها ترجیح می‌دهم شعر بسرایم. شعر‌ها را با کمک مربی و برحسب کلماتی که می‌دهد و در قالب‌های نو و غزل می‌سرایم.

از او می‌خواهیم یکی از شعرهایش را بخواند که خودکار به دست می‌گیرد و هم‌زمان که می‌خواند با خطی خوش، «نسیم عشق» را روی کاغذ هم می‌نویسد. محمدرضا در‌کنار علاقه‌ای که به ادبیات دارد، می‌خواهد در رشته ریاضی‌فیزیک ادامه تحصیل بدهد و در آینده مهندس عمران یا برق شود.

 

قدردانی از پدر و مادر و نخستین مربی

مادر محمدرضا، فرهنگی است و پدرش شغل آزاد دارد. او پدرومادرش را مشوق‌های خودش می‌داند و از آن‌ها تشکر می‌کند. همچنین از هانیه سلامی‌راد که ادبیات را با او در کانون پرورش فکری شروع کرده یاد می‌کند و می‌گوید: این مربی دوست‌داشتنی و مهربان را هرگز فراموش نمی‌کنم.



* این گزارش سه شنبه، ۱۵ تیر ۹۵ در شماره ۲۰۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44