صبح یکی از روزهای نخستین پاییز، قدم گرفته ایم سمت پایانه معراج، در بولوار توس مشهد. معراج شهدا درست در حاشیه خیابان با دری نرده دار هنوز باقی است. حیاطش با پرچم و ماشین های جنگی و جعبه های مهمات شبیه یک موزه کوچک است که مانده تا خاطره بزرگ مردانش را در سینه به یادگار نگه دارد.
تاریخ جان گرفتن مشهد از یک باغ شروع می شود؛ باغی که پیکر مطهر حضرت رضا(ع) را در آن دفن می کنند تا پس از آن، خاک خراسان با عطری بهشتی در هم آمیزد. تاریخ نگاران وسعت باغ «حمیدبن قحطبه» را در حدود یک میل در یک میل نوشته اند که «عزیزالله عطاردی» آن را از «فلکه حضرت» امروز بزرگ تر توصیف می کند. پیکر حضرت در سردابی که درون همین باغ بوده است و دهانهاش را آب قنات سناباد تر میکرده، شسته می شود.
در اصطلاح عامه، چرک کف دست است اما دنیا روزگار درازی است از کوچکترین تا بزرگترین مبادلات و معیارهایش را بر میزان آن سنجیده است؛ پول، که به هر دو صورت فلزی و کاغذیاش دارای ارزش است، تاریخی خواندنی دارد. در سطرهای بعدی بهمناسبت طرح چاپ اسکناسهای جمهوری اسلامی که در 8آبان1358 به تصویب رسیده است، نقبی زدهایم به تاریخ چاپ اسکناس در ایران و مشهد. البته در این میان اشارهای نیز کردهایم به دارالضرب مشهد و ضرب سکههایی با نام مبارک امامرضا(ع)در این دیار.
آسفالت خیابانها نخستین راهکار برای این پوستاندازی کالبدی است. اسناد مکتوب برجایمانده، تاریخ تصویب طرح آسفالتریزی خیابانهای ارض اقدس را تا روزهای آبان سال1313 خورشیدی به عقب میبرند. البته این طرح به دلایلی در این سال اجرا نمیشود و با چند سال تأخیر به سرانجام میرسد اما درنهایت این اتفاق پنجسال بعد به سرانجامی خوش ختم میشود.
خراسانی بودن، دل به قصه های کویر دادن و به طبع آن، خو گرفتن، سبب شده است گذرگاه داستان ها، روایتها و اتفاقهای بی شماری باشد که هر کدامشان، نشانه ای از خود بر جای گذاشته اندکه در قالب آداب، رسوم و فرهنگ اقوام مختلف ساکن در آن است. قشنگترین این روایت ها که قرن هاست نَقلش دهان به دهان گشته اما قندِ نُقلش هنوز پا برجاست، حکایت نماز باران خواندن امام رضا(ع) است که دیرگاهی است به یکی از سنتهای مردم آفتاب نشین خطه خراسان تبدیل شده و راهش را به دیگر شهرها و آبادی ها هم باز کرده است.
فریده پسیان، تنها بازمانده خاندان پسیان در مشهد، نوه برادر کلنل محمدتقیخان پسیان است که ۲۷ سال پس از شهادت عموی پدرش بهدنیا آمده، اما ازآنجاکه همیشه پایِ ثابتِ خاطرهگویی بزرگان فامیل بوده است، این روزها با اینکه حدود یک قرن از شهادت کلنل پسیان میگذرد، میتواند زبان خاندانش در بیان شرح حالشان باشد. او پسیان را «سیاوش خراسان» توصیف میکند و میگوید: عموی بزرگم، محمدتقی، دومین فرزند یاور محمدباقر عنایتالسلطان، بود که مثل خیلی از مردان خاندان پسیان وارد نظام شد. او تا سال ۱۲۹۶ در ایران بود، اما پس از این تاریخ ازآنجاکه در یکی از درگیریهایش با قوای روس مجروح شده بود، برای معالجه راهی آلمان شد.
بعضی آدم ها، اسمشان آیینه سیرتشان است و «احمد کمال پور» معروف به «احمدکمال» یکی از آن هاست. شاعر ساده زیست و باستانی کار خوش نویسی که هرگز زبان به مجیزگویی کسی نچرخاند و در روزگاری که می توانست نان به نرخ روز بخورد و از قِبَل استعداد شعری و حرمتی که در گود زورخانه داشت، مالی به هم برساند، کنج حجره کفاشی اش نشست و گره و درفش بر چرم انداخت تا پشت به خدمت هیچ کس دوتا نکند. همین مسلک پوریایی و خصلت درویشی اش هم بود که سبب شد تا مقام معظم رهبری دریکی از کنگره هایی که به مناسبت بزرگداشتش برگزار شده بود، او را «کمال ما» خطاب کنند.
بنای نهایی هلال احمر مشهد را مردم تا سالها به عنوان «ساختمان شیر و خورشید» میشناختهاند، ولی سینما بودن ساختمان شیر و خورشید آن هم در خیابان ارگ، گویا به همه فعالیتهای دیگرش میچربیده که اینطور در حافظه مردم باقیمانده است.
ساخت ساختمان هلال احمر از سال ۱۳۰۲ خورشیدی یعنی همان اوایل ایجاد سازمان در مشهد کلید میخورد. «کریم طاهرزاده» معمار نامدار، سفارش طراحی و ساخت این بنا را از محمود جم که در آن زمان سِمت والیگری خراسان را بر عهده داشته، میگیرد.