سال 1258 کارخانه برق کوچکی به وسیله «میرزا علی خان امینالدوله» که آن موقع «امینالملک» لقب داشته در مجمعالصنایع جنب خیابان باب همایون تأسیس میشود و ناصرالدینشاه در رمضان همین سال با روشن کردن چراغی آن کارخانه را افتتاح میکند. او چندی بعد در محرم چشم عزاداران تکیه دولت را با این برق روشنی میبخشد تا بر شکوه مراسم شبیهخوانی شهیدان دشت کربلا بیفزاید. مدتی پس از این هم کاخ گلستان را چراغ برقی نور میدهد، اما یکی از نخستین مکانهایی که در ایران به صورت رسمی، برقکشی میشود، آستان مبارک خورشید هشتم است.
بزرگان ادب ایران، نخستین دلیلِ شهرت انجمن فرخ را منش خود او و جذبه و گیرایی کلامش میدانند. دانشمندمردی که اگرچه به شاعری شهره است، اما جنبههای شخصیتی دیگری هم داشته که کمتر به آن پرداخته شده است. نقش او در برقکشی مشهد، تأسیس دانشکده ادبیات و احیای سبک خراسانی در شعر معاصر از آن جمله است. او همچنین نخستین استاد افتخاری دانشگاه فردوسی مشهد نیز بوده است.
گرم شدن تن و پافروبردن در حوضچه آب سرد، ساعتها نشستن روی صفه و وسط بخار، خربزه لاکی خوردن، نرم کردن استخوان زیر مشت دلاکی و پیرِ هرچه مرض را درآوردن، کشیدن قلیان و خبر شمال تا جنوب شهر را شنفتن و این میان، با آواز یکی دهان گرم و رسا نفس کیفور شدن، فقط بخشی از آداب ورسوم استحمام ایرانی است که برابر مکتوبات تاریخی برای مسافر و گردشگران غربی هم بسیار شگفت انگیز و لذت بخش بوده است.
درواقع حمام کردن سنتی دیرینه در ایران پیش و پس از اسلام بوده که همه کاربری اش در تن شستن خلاصه نمیشده است؛ گرمابهها درواقع پاتوق تودههای مردم و محلیها برای گفتگو درباره مسائل روز و در جریان اخبار قرارگرفتن، خوش وبش کردن یا عقد قراردادهای مهم بوده و با رسومی مانند پسندیدن دخترهای دم بخت، تولد نوزاد، نوروز و دیگر جشنها پیوند داشته است.
درست چسبیده به خانه قدیمی حاج حسین آقا ملک در خیابان امام خمینی مشهد، زیر آفتاب چله تابستان، جایی که درخت های توت چتر واکرده اند، خاطرات ناگفته بسیاری هست که دهان حاج باقر صاحبکار طوسی وقـت نقلشان شیرین می شود. او که این روزها دهه80 زندگیاش را پشت سر می گذارد، روزگاری منشی و کارگزار حاج حسین ملک و از نزدیکان او بوده است؛ با این همه پس از گذشت 5 دهه از فوت ملک، همچنان وقتی می خواهد اسم او را بیاورد، به احترامش تنها از لفظ «آقا» استفاده می کند و در تمام طول مصاحبه حتی برای یک بار اسم کوچکش را به زبان نمی آورد. «آقا»یی که در ذهن حاج باقر صاحبکار ماندگار شده، مردی است که همه عمرش را صرف احسان و نیکی به خلق کرده است.
آقامهدی ملک التجار اصالتا تبریزی و مجتهد زاده بود اما برخلاف پدربزرگ خود، ملاآقا بابامجتهد تبریزی، به کسوت روحانیت درنیامد و راه تجارت در پیش گرفت. او با اینکه در جنگ های ایران و روس، خدمات بسزایی انجام داد، بعد از شکست ایران از روس ها، از خدمت دولت کناره گرفت و به کار تجارت مشغول شد. چندی بعد آقامهدی در زمان محمدشاه قاجار در سال۱۲۵۳ قمری، نشان سرخ را از شاه دریافت کرد و به سمت ملک التجاری ممالک محروسه منصوب شد و از همان زمان به بعد، لقب «مَلِک» بر روی این خاندان ماند اما آن که توانست نام این خاندان را پس از حاج کاظم ملک التجار(پسر آقامهدی ملک التجار) با وقف های بی شمارش به شهرت برساند، پسرش «حسین آقا ملک» بود.
دیوار به دیوار مشهد به سنت هرساله محرم سیاهپوش است. دستههای عزادار یکی پس از دیگری از راههای دور و نزدیک رسیدهاند تا نمازظهر علم به علم روبهروی پنجره فولاد بایستند و «السلام علیک یا ضامن آهو» را زمزمه کنند. شهر در بوی دودِ اسپند و صدایِ طبل و سنچ دارد میرود تا عصر عاشورا را به ماتم بنشیند، بیخبر از آنکه تیک تاک بمبی که مقدار زیادی ماده منفجره تیانتی را در خود جای داده، منتظر است تا دقایقی بعد، عاشورا را در مشهدالرضا(ع) دوباره از دل تاریخ بیرون آورد و به سال1373 خورشیدی بکشاند.
سطرهای پیشرو، روایت افسری عراقی است که در روزهای نخستین جنگ، برای اینکه مسلمانکُشی نکند، خانواده و پنجفرزند قدونیمقدش را در عراق رها کرد و به ارتش ایران پناهنده شد. حمیدالهاشمی دستازجانشستهای است که بههمراه ٢٩نفر دیگر از دوستانش، هفتسال تمام برای ایران جنگید و در تمام عملیاتها حکم پیشقراول و جانفدا را ایفا کرد. بعداز پایان جنگ با زخمهای زیادی که از جانبازی روی تن داشت، در ایران ماند و تا زمان اعدام صدام دیگر به عراق بازنگشت.
محمد رضایی پیش از اینکه «شیخ شهید» باشد، جوانی افغانستانی است که کودکیاش را در کوچههای گلشهر قد کشیده است. مثل همه همسن و سالهای خودش با کفشهای کتانی آدیداس ارزان قیمت در کوچه و خیابان دویده و فوتبال بازی کرده، از دیوار بالا رفته، شیشه شکسته، حتی توی دعواهای خیابانی یقه پاره کرده اما از یک جایی به بعد آرام و سر به کتاب شده است.