حاج عباس حاجیزاده، میگوید: میدانم بیشتر مشتریانم که کفشهایشان را برای تعمیر میآورند اوضاع مالیشان خوب نیست، اگر خوب میبود حتما کفش نو میخریدند. هر مشتری هر قدر دلش بخواهد میدهد.
در دل مجتمع محمدیه زنانی زندگی میکنند که با وجود دشواریهای زندگی، دست از مهربانی نکشیدهاند؛ همسایههایی که همدلاند، همراهاند و بیهیاهو و ستونهای محله خود شدهاند.
مسعود رسولی، نوجوانی است که با وجود سن کمش، کارنامهای پُر از مدال و افتخار در رشته کیکبوکسینگ دارد. میگوید: در سه سال گذشته، شش بار قهرمان استان شدم. یک بار هم در مسابقات کشوری دوم شدم. دوتا کمربند طلایی گرفتم.
دستمزد برای عباسعلی کاریزی اولویت ندارد؛ همین باعث شده که نیازمندان هم مشتری ثابت آرایشگاه او شوند. میگوید: مشتریهایم هرچه بدهند میگیرم. همین پول کم هم برکت دارد. دهپانزدهنفر هستند که ماهیانه میآیند و رایگان اصلاحشان میکنم.
آروین الله یاری، پسر نهساله محله بلال، با کمربند مشکیاش نهتنها در مسابقات، بلکه در دل آرزوهایش حسابی میجنگد؛ آرزوی ساختن باشگاهی بزرگ، برای پرورش قهرمانهای کوچکی مثل خودش.
محمدحسین ایزدی میگوید: پدرم زندگی سادهای داشت. اهل تجملات نبود. در دوران حیاتش بارها به ما توصیه کرده بود برایش مراسم نگیریم و حتی سنگ قبر هم برایش نگذاریم و برای مردم مظلوم غزه کمک کنیم.
خانم حلمی میگوید: شناسایی نیازمندان بخشی از کار گروه جهادی ماست. خانهبهخانه سر میزنیم و پساز شناسایی نیازها مثل تأمین دارو، جهیزیه، سیسمونی و... با خیران ارتباط میگیریم و لوازم موردنیازشان را تهیه میکنیم.
فرهاد امیری میگوید: اینجا همسایهها هوای هم را دارند که نعمت بزرگی است. من، جوادآقا و علیآقا سعی میکنیم با انصاف و خوشخلقی با مردم، اوضاع کسبوکارمان را گرم کنیم.
حسین مرصعی ۳۰ سال است در ورزشهای صبحگاهی بوستان بهشت به عنوان مربی فعالیت دارد و همان ابتدای کار اسم گروه خود را گروه فرهنگی- ورزشی شفق نامگذاری میکند.