مهاجر

فرزندانم بعد از سن بلوغ یکی یکی معلول شدند
نیکبخت میرزاپور نماد یک مادر فداکار است و عاشقانه خود را وقف نگهداری از بچه‌هایش کرده است. دل بزرگی دارد. این را می‌شود از تک تک جملاتش فهمید وقتی از ابتدا تا انتهای گفت‌وگو دائم به مادران دیگر توصیه می‌کند تا آزمایش ژنتیک را جدی بگیرند. چهار فرزند او مبتلا به بیماری آتاکسی فردریش هستند که روی مخچه اثر می‌گذارد. معلولیتی که ناگهان بعد از سن بلوغ یکی یکی گریبان محمد، مرضیه، جعفر و صدیقه را می‌گیرد.
 تدریس هنر در شانزده سالگی
فائزه حسینی هنوز 6سالش نشده بود که با تشویق اطرافیان متوجه شد که با دیگر هم سن وسال هایش فرق می کند. در یازده سالگی بی آنکه بداند نقاشی هنر است و می تواند حرفه محسوب شود، اولین سفارش طراحی را پذیرفت. پدرومادرش تبعه هستند و از کشور افغانستان، اما خودش متولد ایران است و بزرگ شده این خاک و بوم. شانزده ساله و ساکن محله طلاب است. او نقاشی را از کودکی شروع کرد. در همان شش هفت سالگی و زمانی که می خواست خواندن و نوشتن را یاد بگیرد، فهمید که چقدر در این زمینه مستعد است و می تواند پیشرفت کند.
شهید مدافع حرم، بی قرار رفتن بود
شهید محمد صدیق رضایی آذر ماه 92 خانواده را قانع می‌کند و به سوریه می‌رود. به بهانه زیارت حرم حضرت زینب(س) خانواده را راضی کرد و رفت. هر2 یا 3ماه رزمنده‌ها مرخصی داشتند و برای 15 روز به خانه برمی‌گشتند. بار اول که پدر آمد بعد از 11 روز ساکش را بست و رفت. بی‌قرار بود و طاقت ماندن در خانه را نداشت هرچه مادر می‌گفت تو قول داده بودی یک‌بار برای زیارت بروی پدر می‌گفت باید برود و از دیگر هم‌رزمانش عقب نماند. از مادر خواست مراقب خودش و بچه‌ها باشد.
چهارراه «زرینه» صد ساله شد
«زرینه» مردی که چهارراهی به نام اوست؛ فرش‌فروش با اخلاق مشهدی بود که منشش؛ نامش را برای همیشه در تاریخچه اسامی معابر مشهد ماندگار کرد، تا جایی که با گذشت ۶۳ سال از فوتش نامش بر روی یکی از چهارراه‌های اصلی شهرهمچنان پابرجاست. چهارراهی که در زمان حیات «حاج‌امین زرینه» به نامش می‌شود و حال با نداشتن تابلو و تغییر اسم آن در طول دوره‌های مختلف هنوز هم مشهدی‌ها و حتی زائران در نشانی دادن از نام قدیمی و اصلی آن یعنی «زرینه» استفاده می‌کنند.
مادر بودن برای کودکانی که بزرگ نمی‌شوند
بخشی از مشکلات این مادران مربوط به تهیه دارو بعد از تحریم‌ها، صادر نشدن دفترچه بیمه برای بیماران مهاجر ، هزینه‌های بالای درمان، نبود مرکز بهزیستی و کاردرمانی و فیزیوتراپی می‌شود. این بچه‌ها از تحصیل و درمان‌های مناسب محروم هستند و هیچ امکاناتی برای آن‌ها در نظرگرفته نشده است. تعدادی از آن‌ها آموزش‌پذیر هستند و تعدادی تربیت‌پذیر، ولی فضایی نیست که خانواده‌ها بتوانند فرزندانشان را به آنجا بفرستند. برخی از مراکز نیز که به خانواده‌ها معرفی می‌شود فاصله زیادی با گلشهر دارد و هزینه‌های آن بسیار سنگین است. از طرفی به مهاجر ان گواهی‌نامه نمی‌دهند تا کسانی که خودرو یا موتور دارند با وسیله نقلیه خودشان بچه‌ها را به مراکزدرمانی ببرند.
زندگی، جاری در خرمن جارو
همه چیز از پرکنی شروع می‌شود. البته این خوشه‌ها پیش از این سفر خود را آغاز کرده‌اند. سفری از دل دشت‌های وسیع استان آذربایجان شرقی. جایی که به قول جعفر شوریده قطب کشت گیاه جارو در ایران به حساب می‌آید و بهترین آب و هوا را برای پرورش این گیاه دارد. او چند بار در سال، چند تن بار سوار بر کامیون به این کارگاه می‌آورد. کارگاه که می‌گویم منظورم اتاقی کوچک با سقفی بلند در گوشه این حیاط چند وجبی است. اتاقکی که تا سقف پر شده از خرمن خرمن گیاه جارو.