بعد از عمل جراحی و بیرون کشیدن تیرها، محمد محمدی متوجه میشود که برای همیشه ویلچر نشین شده است. این جانباز سرافراز محله رضاشهر از سال 64وارد آسایشگاه میشود اما ابتدا افسردگی داشته و خود را جامانده از غافله شهدا میدانسته است. او تصور میکرد دیگر رسالتش تمام شده، اما فردی به او میگوید: تو حالا باید روایتگر آنچه دیدی باشی. محمدی با این حرف از کنج عزلتش بیرون میآید. دریافت بیش از 20مدال رنگارنگ جهانی و 150مدال شنا کشوری، تدریس قرآن و نوشتن کتاب «شناگر هور» از جمله اتفاقات بعد از این حرف است.
رضاشهر از محلات قدیمی و اصیل مشهد است که صاحبان اولیه زمینهایش، کارکنان آستانقدسرضوی بودند. آنها بر اساس طرح موظف شدند خانههایشان را ویلایی و حداکثر در دوطبقه با دیوارهایکوتاه بنا کنند. کسی حق نداشت این الگوی ساختوساز را نادیده بگیرد. طراحی رضاشهر الهامگرفته از شهرکهای حومه پاریس بود.
روستایی که او در زمان کودکیاش در آن متولد و بزرگ شده کمترین امکانات مانند مدرسه را هم نداشته است. روستایی با 15خانوار جمعیت به نام علی زنگی در خراسان جنوبی. او برای اینکه بتواند درس بخواند مجبور بوده از روستایشان تا روستای دیگر را پیاده برود و برگردد.تا سال چهارم پیاده میرود اما بعد از آن فاصله 10تا12کیلومتری خضری و دشت بیاض برای پاهای کوچک او توانفرسا میشود. حسن کوچک سختی زندگی تنهایی را به جان میخرد و در اتاق کوچکی بدون امکانات اولیه ساکن میشود تا بتواند درسش را ادامه دهد و روزی پزشک شود.
در این خانه کتاب که نبش خیابان خاقانی 17 واقع شده است کتابهایی با طبقهبندیهای متفاوت وجود دارد تا کارگران بتوانند برای خود و خانوادههایشان از آنها استفاده کنند. جالب اینجاست که برخلاف دیگر کتابخانهها که از اعضا برای امانت کتاب ودیعه گرفته میشود، در این کتابخانه هیچ هزینهای دریافت نمیشود. زیرا هدف ارتقای فرهنگ است.
پارسا مجیدی 8ساله درباره تأثیر شاهنامه در زندگیاش بیان میکند: داستانهای شاهنامه برایم درسهای بزرگی دارد به عنوان مثال میدانم کارهای نیک حالم را خوب میکند و دیوها انسانها را به انجام کارهای بد تشویق میکنند. از هنگامی که این موضوع را متوجه شدم در مقابل دیوها مقاومت میکنم.
از میان کافیشاپها و قهوهخانههای فراوان و درجه یکی که در منطقه ما هستند به یک قهوهفروشی تخصصی در محله رضاشهر میروم که دو خواهر جوان از یک خانواده قهوهدوست آن را اداره میکنند. پگاه و مرجان کاشانی از 13سال قبل با ورود برادرشان به کار قهوه با این صنعت آشنا شدند و با حمایت پدر خانواده همگی در همین حرفه مشغول هستند.
منیره امیریوسفی سال56 قدم به دنیا میگذارد و از همان کودکی به هنر علاقهمند میشود. ریشه این عشق و علاقه را میتوان در خانواده هنرمندش جستوجو کرد. خانوادهای که از یک طراح، یک نوازنده گیتار و جواهرساز، یک خیاط و یک هنرمند تئاتر تشکیل میشود.
کمتر کسی است که در زمینه ورزش پرورش اندام کار کرده باشد و نام «سهراب سرابی» به گوشش نخورده باشد. سرابی هنگامی که این ورزش را شروع کرده، در شهرمان فقط یک باشگاه پرورش اندام وجود داشته و آنقدر این ورزش شناخته شده نبوده، حتی دورهای فعالیت در آن ممنوع هم بوده است. اما او سالها برای شناختهشدن این ورزش تلاش کرده است.