سمیه سادات حسینی فرزند شهیدی است که شاید هیچ خاطره روشنی از پدرش در ذهن ندارد. اما حالا پیکر پدرش بعد از ۳۱ سال دوری به شهرش برگشته و در شهر دررود به خاک سپرده شده است.
امالبنین حسینی، همسر شهید مدافع حرم علیرضا توسلی یا همان «ابوحامد» است. او میگوید: «وقتی کنارش بودم انگار روی ابرها راه میرفتم سبکبار و فارغ از دنیا میشدم.»
کبری درجپورمقدم میگوید: رضا خیلی مهربان بود و این مهربانی فقط شامل حال فرزندانش نمیشد. اقوام و فامیل همه دوستش داشتند. وقتی شهید شد، وصیتش به دست من رسید.
هرکس به مغازهاش میآمد، احمدآقا میگفت: «چی میخوای دایی جان؟» به همین خاطر همه اهالی او را «دایی» صدا میکردهاند و شهید احمد رستگارمقدم به همین نام شهره بود.
فرصت شهادت در نوجوانی از سید محمد حسینی دریغ میشود؛ جاییکه او را در اتوبوس اعزام رزمندهها پیدا میکنند و مانع پیوستن به برادر شهیدش میشوند، اما درِ شهادت سالها بعد به رویش گشوده میشود.
حمیده پاینده، همسر شهید مرادعلی پاینده از نوروز و خاطرات روزهای تنهاییاش میگوید
بیبی فاطمه رضایی، ۲۵ سال از همسر جانبازش پرستاری کرد. علی اکبر جرات همسر فاطمه خانم دوماه پس از ازدواجشان در شلمچه شیمیایی شد.