یک روز که خانه برادرش مهمان بودند، معصومه به مرغ عشقها نگاه میکند و صمیمانه و خودمانی به همسرش میگوید که برای روز مادر یک جفت مرغ عشق برایش بخرد. همان یک جفت مرغ عشق کار خودش را میکند و او درگیر دنیای پرندهها میشود.
قاسم غلامپور میگوید: آرایشگر خیلی مواقع سنگ صبور است و درددل مشتریها را گوش میکند، اما بعضی موقعها هم نصحیت میکنم یا راهنمایی. خودم هم درددل کم ندارم، اما گوشی نیست.
آن زمان مردم کمتر برای گل هزینه میکردند و بیشتر کار ما مربوطبه ماشین عروس و آمادهکردن دستهگل برای بدرقه مسافر و مناسبتهای خاص بود، اما اکنون فرهنگ مردم تغییر کرده است و هزینه بیشتری برای گل میپردازند.
اوایل انقلاب ازطریق اتحادیه و تعاونی شیشه را میخریدیم. مصالح ساختمانی بهسختی پیدا میشد. وقتی میخواستی حواله شیشه بگیری، بازرس میآمد و از خانه بازدید میکرد؛ اگر 10متر شیشه نیاز داشتی، برای هفتمتر حواله میداد و بقیه آن را باید آزاد میخریدیم.
جایی در حوالی خیابان بهار میتوان مغازهای پانزدهمتری را دید که به طور ویژه در آن کرسی میسازند. بیرون مغازه یک کرسی خیلی قدیمی گذاشتهاند که خودشان آن را شناسنامه مغازهشان میدانند. کرسی از چوب گردوست و از روستایی از اطراف دامغان به نام«تویهدروار»آمده است که اصالت صاحب مغازه به آنجا برمیگردد.
در شانزدهسالگی به مغازه داییاش رفت و درکنار او برقکشی ساختمان را آموخت. سیدمحمود حاجیان متولد1350 بهصورت تجربی این حرفه را آموخته و اکنون بعداز گذشت 35سال، استاد کار شده است؛ بهطوریکه علاوهبر تعمیرات برق ساختمانهای محله، برقکشی آپارتمانهای نوساز را نیز قبول میکند. روی گشاده و انصاف این کسبه محله پروین اعتصامی سبب شد با او گفتوگو کنیم
حاجعلیاکبر برپا میگوید: مرگ بغل گوشمان است، منتها ما آن را نمیبینیم. البته این دیوار برای من مرگ را تداعی نمیکند؛ هم خاطرات این آدمها را برایم زنده میکند، هم درس عبرت است برایم و اینکه بدانم یک روز عکس من هم کنار همین عکسها میآید.او تکتک این آدمها را میشناسد. بعضیها دوست و فامیل مشتری و آشنای نزدیک هستند. با بعضی هم یکیدوکلام بیشتر همکلام نشده است؛