برای نشاندادن ارادت به اهل بیت (ع) خاصه به امام حسین (ع) و در ایام محرم هرکس به طریقی و در حد توان خود قدمی برمیدارد.
یکی علم عزا برپا میکند، یکی دیگ نذری میگذارد، یکی غذای گرم توزیع میکند و یکی هم که اهل محله ماست، هرسال برای نشاندادن ارادتش به مولا لباسهای زائران او را رایگان میشوید و اتو میکشد.
امیر یارحسنآبادی متولد سال ۵۷ و از اهالی قدیمی محله خوشسیما در شهرک شهید رجایی است که حدود ۱۰ سال پیش مغازه خشکشویی در محله راه انداخت.
از همان اولین روزی که در مغازه را باز کرد، خودش را با نیت خشکشویی رایگان لباس زائران کربلا و همچنین خشکشویی رایگان پیراهنهای مشکی اهالی محل در ماه محرم بیمه کرد.
۱۰ سالی هست که خودم مغازه زدهام. قبلا با برادرم کار میکردم، ولی بعد که خشکشویی سرکوچه تعطیل شد و جمع کرد، آمدم همینجا و کنار خانه خشکشویی زدم.
قبل از آن در کار نمایشگاه اتوبوس بودم که چندان راضی نبودم و به این فکر بودم کاری راهبیندازم که خودم استاد خودم باشم. همین شد که اینکار را برای خودم در کنار خانه ایجاد کردم.
روزی که آمدم اینجا مغازه باز کنم، گفتند نزن مشتری نمیآید. گفتم در را باز میکنم و باقی با خودش است و خودش روزیرسان است.
البته تا الان هم رسانده است. زندگیکردن با نان خشکشویی بستگی به خود آدم دارد، اگر قانع باشی درمیآید، اما اگر بلندپروازی کنی، نمیرسد. خرج امروز درمیآید و فردا را هم خدا میرساند.
البته در شروع کارم برای اینکه تبلیغ کرده باشم و اهالی را جذب کنم، لباسهای تمام فامیل را جمع کرده بودم و هرروز صبح بعد از نماز در مغازه را باز میکردم و شروع میکردم به کار؛ تا حدود ۷ صبح ادامه میدادم.
بعد در مغازه را میبستم و میرفتم تا ۸ شب که دوباره رفتوآمد بود و مردم از سرکار برمیگشتند؛ مغازه را باز میکردم.
همین باعث شده بود که فکر کنند کار زیاد دارم و سرم شلوغ است. این رویه را ادامه دادم تا مشتری پیدا شد. البته اکنون هم هرزمان مشتری بخواهد لباس را به دستش میرسانم از ۵ صبح گرفته تا ۲ شب.
حسن بزرگ خشکشویی، این است که کنار خانه است و هرکس هر وقت بیاید، میداند که دست خالی و بدون لباس برنمیگردد. هر ساعتی که فکرش را بکنید لباس تحویل دادهام.
با مشتریهایم هم زیاد راه میآیم. از نرخنامه کمتر میگیرم و حتی حساب دفتری هم داریم. بماند که بعضیها هم هستند که لباس را میبرند و پولش را هم نمیدهند، ولی میگویم اگر باز هم لباس داشتید بیاورید.
با خودم میگویم بالأخره یک روز میآورند. الحمدا... تا حالا هم کم نیاوردهام و خدا هوایم را دارد.
من در مغازه حتی لباسهایی دارم که حدود ۱۰ سال است آوردهاند و نیامدهاند ببرند، ولی لباس را نگهداشتهام و هرچند وقت یکبار آنها را خشکشویی میکنم و اتو میزنم که اگر یکوقت صاحبش آمد، لباس حاضر باشد.
من مشتری از راه دور مثل سیدرضی هم دارم که، چون قبلا اینجا ساکن بودهاند و کارم را دیدهاند، اینجا سفارش میدهند. البته خودم، هم میروم میآورم و هم برمیگردانم.
حتی اینجا مشتریهایی دارم که نوع نرمکننده و پودر را هم خودشان پیشنهاد میدهند و میگویند فلان نرمکننده را بزن.
من هم تابهحال کمکاری نکردهام و سعی کردهام بهترین کار را دست مردم بدهم حتی پتوهای سفارشی هر خانوادهای را جدا میشویم. از کار مردم نمیزنم؛ هوای مردم را دارم و خدا هم هوای من را دارد و خیلی از گرفتاریها را در زندگیام ندارم.
روزی که در مغازه را باز کردم برای اینکه بتوانم کاری کرده باشم، نیت کردم لباس زائران امام حسین (ع) را مجانی خشکشویی و اتو کنم. البته در ماه محرم پیراهن مشکیهای اهالی محل را هم رایگان خشکشویی و اتو میزنم.
به هر حال هرکسی به طریقی خودش را بیمه میکند و من هم اینگونه خودم را بیمه کردهام و لباسهای کربلاییها را از یکی گرفته تا ۱۰۰ میشویم و اتو میزنم.
در کارت مغازه و در بنر داخل مغازه ثبت شده و اهالی محل میدانند که شستوشو و اتوی لباس زائران عتبات رایگان است، ولی باز هم یک عده میآیند رویشان نمیشود بگویند لباس زائر کربلاست و من از روی لباس و رفتارهایشان متوجه میشوم.
حتی بعضیها هم وقتی لباس را میگیرند، میگویند که برایت در حرم نماز میخوانیم و زیارت میکنیم که من قبول نمیکنم و میگویم راضی نیستم برای اینکار مزدی به من بدهید.
خانوادهام هم هیچوقت با اینکارم مخالفت نکرده و تشویقم هم کردهاند. روزی که یک لباس برای زائران امام حسین (ع) اتو میزنم حالم و حسم خیلی بهتر از روزی است که درآمد بیشتری کسب کردهام.
راضی هستم و حتی اگر یک روز کار هم نکرده باشم و از نظر مالی ضعیف باشم، ولی باز هم اینکار را خواهم کرد و ادامه خواهم داد.
خودم هم تا به حال ۵ بار کربلا رفتهام و از اولینباری که رفتم کاظمین، خاطره عجیبی دارم. آن سال قبل از اینکه بروم کربلا رفتم حرم امام رضا (ع) و خواستم زیارت خوب و بامعرفتی قسمتم کند.
وقتی میخواستیم به کاظمین برویم یک بنده خدای راهبلدی گفت که اول بروید در سرداب جای خواب بگیرید.
وقتی ما رفتیم، سرداب بزرگی را دیدیم که خالی بود. با خودمان گفتیم آن بنده خدا حتما اشتباه کرده، اما یکی دو ساعت که گذشت، آنقدر شلوغ شد که به اندازه یک شانه خوابیدن هم جا نبود.
به هرحال جایی پیدا کردیم و پتو گرفتیم و گفتیم تا نماز صبح میخوابیم و بعد که خلوت شد زیارت میرویم. ساعت حدود ۱۱ شب بود که خوابیدیم و همین که چشمهایم گرم شد یکی از بچهها گفت نزدیک اذان شده است و بیدارمان کرد.
رفتیم داخل صحن و دیدیم ساعت هنوز ۱۲ شب است. حسابی طفلی را دعوا کردیم و دیگر جایی برای دوباره خوابیدن نداشتیم. وضو گرفتیم که برویم داخل، دیدیم که در را بستهاند. حسابی ناراحت شدم و توی دلم به امام رضا (ع) شاکی شدم.
همین که این نیت از دلم گذشت ناگهان یکی از خادمان به ما اشاره کرد و گفت زیارت؟ و ما هم که منتظر بودیم، بلهای گفتیم و ما را که حدود ۱۰ نفر بودیم به داخل راه داد. زیارت دلچسبی کردیم و از همانجا از امام رضا (ع) تشکر کردم که انگار با اینکار شرایط یک زیارت ویژه را فراهم کرد.
البته از دل آن دوستم هم که اشتباهی بیدارمان کرده بود؛ درآوردیم. اینها همه به نظرم برکات خدمت به مردم و زائران آقاست که امیدوارم لیاقت تداوم آن را داشته باشم.
* این گزارش دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ در شماره ۳۱۲ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.