اتفاق قشنگی که در محله رسالت افتاده است تشکیل هیئتی خاص دهه نودیهاست که خیلیها برای شکل گیری آن آستین بالا زدند: اعضای شورای اجتماعی محله رسالت، بانیان مسجد المهدی و معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری و حتی اعضای شورای شهر.
از فروردین و با آغاز ماه مبارک رمضان، هیئت «نسل ظهور» زیر نظر کانون فرهنگی تبلیغی شهید علی لندی فعالیت خود را رسمیت بخشید و جمع چهارصدنفره پرشوری را در محله شکل دادند که در بسیاری از برنامههای فرهنگی و تفریحی شهر اجرا داشته است.
بخشی از محدودهای که امروز محله رسالت نامیده میشود، پیش از انقلاب اسلامی روستا یا قلعه صحرایی نام داشته است. این روستا پیشترها چهار قلعه به نامهای خُردو، کرمانیها، کاشانیها، قاینیها (یا کل برات) داشته و در آن صد خانوار زندگی میکردند. آنها در دو صحرا و ۹۰ هکتار زمین آن زراعت میکردند.

کیانا طاهری از کودکی صدای رسایی داشته است. معاون پرورشی دبستان ناظرزاده این ویژگی او را کشف میکند و از کیانا میخواهد در مسابقات نقالی جشنواره شاهنامه جابربنحیان شرکت کند. دو سال پیاپی در کلاس پنجم و ششم ابتدایی مقام نخست نقالی را در این جشنواره به دست میآورد بدون اینکه آموزشی دیده باشد. این موضوع علاقه او را به این حوزه بیشتر میکند. کیانا که تبحر خاصی در نقالی دارد، ابتدای صحبت با ما، اشعار فردوسی را باصلابت میخواند.
محمود سالاری سابقه ۲ سال تحصیل در حوزه علمیه داشت و پیش از شهادت خیاط بود. شهید به روایت دوستانش برای اینکه جزو مدافعان حریم حضرت زینب (س) شود، مجبور شد از مدارک شناسایی برادری افغانستانی کمک بگیرد. شهید سالاری به هیچکدام از افراد خانوادهاش نگفته بود که به سوریه اعزام میشود. اما به گفته پدرش، ورزش را مدتی بود که بهطورجدی پیگیری میکرد.
از همان پنجسالگی که پای تماشای مسابقات فوتبال خارجی مینشست، عاشق فوتبال و مهارتهای کریستیانو رونالدو شد. رونالدو خیلی زود به الگوی ورزشی امیرحسین پارسانسب تبدیل شد و زمینهساز ورودش به رشته فوتبال و بعدها فوتسال شد. بازیکنی که در سالهای نخست مدرسه و حالا در لیگ برتر فوتسال در فلنک راست میدرخشد. توپزدن در تیم فرشآرای مشهد آن هم در نوزدهسالگی فقط شانس نیست و نتیجه تلاش شبانهروزی اوست.
شروع حرکت از مسجد حضرت ابوالفضل در طبرسی58 واقع در محله رسالت است. در بین راه خیلی های دیگر به جمعیت می پیوندند. از مسجدهای مختلف المهدی، قبا، بلال، خمسه طیبه، ابوذر، چهارده معصوم(ع) و فقیه سبزواری. جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می شود و تعدادشان به بیش از هزار نفر می رسد. نمی شود گفت همه بومی همین محله هستند. حاج آقا برغمدی و یساقی پرچم دار هستند و جلودار و پیشاپیش همه می روند. دو سال است ایام کرونا کاروان تعطیل بوده است. و حالا دوباره فعال شده است.
در میان همه نامها و کوچهها و خیابانهای شهر مشهد، «راهآهن» جای خودش را دارد. اینجا ایستگاه رسیدن است؛ لحظه ورود به مشهد. آدم در خیابانهای نزدیک به حرم کیفور میشود. راهآهن چند چهارراه و خیابان بزرگ تا حرم فاصله دارد و حتما این فضا بر آثار هنری این منطقه هم تأثیرگذار است.بین همه المانهای نوروزی ریزودرشتی که در سالهای قبل آمدند و رفتند، «یادمان وداع» با سلامهای بیپایان مادر و فرزند، پدر و دختر و... گره خورده بود، اما این المان دائم نبود.
محمدحسن حسنی، متولد روستای «حسن آباد بلهر» در میانجلگه نیشابور است و بعد از کلاس ششم به مشهد آمده و شروع به خواندن دروس طلبگی کرده است. او در مدرسهای تحصیل میکرده که برخی از استادانش از مخالفان رژیم پهلوی بودهاند و در حاشیه درسهای رسمی نکاتی مطرح میکردند تا طلاب جوان را ترغیب به مبارزه کنند... ماجرا آنقدر پیش میرود که طلبه تازه آمده از روستا به دام مأموران ساواک میافتد و به بهانه نوشتن نامهای به طلبهای دیگر که او هم از نظر دستگاه، «سابقهدار و ناراحت» تلقی میشد به زندان میافتد. جمله طلایی این گفتگو آنجاست که وقتی انگیزهاش را میپرسم یک کلمه پاسخ میدهد: جهانبینی؛ یعنی که جهانبینی خاصم باعث شده بود که از حاکمان دیکتاتور زمانهام نترسم و پای کار بمانم.