اعلان فروش خانه تاریخی سالاری بر سردرِ این بنای 100 ساله -و البته ثبتی در پشت باغ نادری مشهد- نصب شده است و سایه تخریب بر سر یکی از خاص ترین بناهای تاریخی مشهد (از نظر نوع معماری سردر) سنگینی می کند و میراث دوستان مشهدی نگران اند که نکند این خانه هم به بلایی که بر سر خانه های حناساب و کوزه کنانی و سایر بناهای تاریخ آمد دچار شود.
ایستگاه و محله راهآهن روی سه مزرعه بزرگ مشهد قدیم به نامهای امینآباد، عشرتآباد و علیآباد قرار میگیرند. در این میان عشرتآباد مزرعهای بزرگ شبیه شهرچهای در شمال غرب باروی شهر مشهد بوده که بخشی از آن در داخل باره قرار داشته است. زمینهای مزرعه امینآباد نیز جزو موقوفه علیشاه افشار بوده است.
فخرالنظاره رضوی، دختر ارشد میرزای ناظر که به فامیلی شوهرش «صفوی»شهرت دارد، تصمیم میگیرد عمارت چندهزارمتری مسکونیاش را به محلی برای نگهداری دختران یتیم 7تا12سال تبدیل کند.
فریده پسیان، تنها بازمانده خاندان پسیان در مشهد، نوه برادر کلنل محمدتقیخان پسیان است که ۲۷ سال پس از شهادت عموی پدرش بهدنیا آمده، اما ازآنجاکه همیشه پایِ ثابتِ خاطرهگویی بزرگان فامیل بوده است، این روزها با اینکه حدود یک قرن از شهادت کلنل پسیان میگذرد، میتواند زبان خاندانش در بیان شرح حالشان باشد. او پسیان را «سیاوش خراسان» توصیف میکند و میگوید: عموی بزرگم، محمدتقی، دومین فرزند یاور محمدباقر عنایتالسلطان، بود که مثل خیلی از مردان خاندان پسیان وارد نظام شد. او تا سال ۱۲۹۶ در ایران بود، اما پس از این تاریخ ازآنجاکه در یکی از درگیریهایش با قوای روس مجروح شده بود، برای معالجه راهی آلمان شد.
اینکه آدم بتواند نان هنرش را بخورد، خیلی شیرین است. زیرا هنر دل میخواهد و کاری هم که از دل برآید، بر دل مینشیند. سیدحسین شریفی نیز سالهاست برای کارهایش از دل مایه میگذارد. او از یازدهسالگی پشت چرخ پرچمدوزی نشسته و آنقدر زحمت کشیده و خاک این کار را خورده است که حالا برای خودش نام و نشانی دارد. خیلیها به عشق اهلبیت و ائمه(ع) حتی از آن سر دنیا هم پرچم سفارش میدهند. پرچمهایی که ماههای محرم و صفر طرفدار بیشتری دارد و اگر دنبال دوخت و طراحش بگردیم، معمولا به سیدحسین و مغازه تولیدیاش در خیابان شهیدهاشمینژاد خواهیم رسید. مغازهای بزرگ که از 60سال قبل صدای چرخهایش برای تولید پرچم با نام ائمهاطهار(ع) بلند است.
پرسید تازه طلبه شدهای؟ گفتم بله و بعد از من سؤالی پرسید که میشود گفت مسیر زندگیام را روشن کرد؛ گفت: آمدهای حوزه نان بخوری یا برای اسلام کار کنی و مبارز باشی؟ حالا که آمدهای سعی کن مؤثر باشی نه این که تنها درس بخوانی، منبر بروی و نانی درآوری. مبارزه علیه ظلم را از یکجا شروع کن. این جملات، مرا سخت به فکر فرو برد تا سال ۴۹ که یک روز در مسجد روستایمان دعای ندبه برگزار میشد و من سخنران بودم. یکدفعه چشمم افتاد به عکس شاه که بالای منبر قرار گرفته بود؛ با خود گفتم از همین جا باید شروع کرد.
داستان چشمپوشیدن بر مال و ثروت و وقف آن حکایت یکبام و دوهوایی است که یکسر آن دلکندن و دلبریدن از اندوخته زندگی است و سر دیگر آن حال خوش انفاق که حلاوت دارد و حس خوبی به انسان میدهد. حالا فکر کنید میخواهید خانهای را که دارایی همه عمرتان حساب میشود ببخشید؛ باید روحی خیلی بزرگ و دریایی داشته باشید تا دستودلتان نلرزد. همان کاری که مرحوم حسن ملانصیر به پیشنهاد یکی از دوستانش در 40سال قبل کرد و با وقف خانه و محل زندگیاش باعث شد درمانگاه خیریه حضرترقیه(س) پا بگیرد.
هنوز هم بافت شیرین و دلچسبی دارد؛ محدودهای که در همسایگی حرم مطهر است. قدمزدن و راهرفتن کنار آدمهایش حس مطبوعی در رگهای آدم میدواند، حتی در گرمای تیز تیرماه؛ کوچههایی پر از قصههای واقعی ریز و درشت.روایت ما درباره کوچه شیرازی19 است که به کوچه ثبت معروف است و داستانهای جالبتر از این دارد. نقل است 3خاندان مشهور ساکن آن بودهاند؛ خاندانهای امیرعلی میرنقیب و عمید صفوی و تقی بینش، سرکشیک حرم که اسم و رسمی برای خودش داشت و همچنین نویسنده مقالات مجله دهه1300 با نام «فرهنگ خراسان» بود.