ردپای ساعتهای حرم را اگر در دل تاریخ دنبال کنید، به دوره صفویه میرسید. این زمانی است که صنعت ساعت در ایران رواج یافته بود؛ دورانی که تاجران اروپایی ساعتهای ساخت قاره سبز را بهعنوان کالای لوکس به ایران وارد میکردند. حرم مطهر که نقطه آغاز بسیاری از نمودهای تمدن نو در مشهد بوده، در صنعت ساعت هم پیشتازی کرده است.
صدای ساعت آستان حضرت رضا(ع) زنگ خاطرات بسیاری از مشهدیهای کهنسال را روشن میکند. اکنون حرم دو ساعت بزرگ کهن در صحن انقلاب و آزادی دارد که هر کدام سرنوشت خاص خودشان را دارند و در همه رواقها و صحنها ساعتهای دیجیتالی جای ساعتهای عقربهای و مکانیکی را گرفته است.
نمیدانم نخستین ساعتساز حرم که بوده است؛ این را هیچکس نمیداند. در منابع مکتوب و شفاهی اثری از نام کسی که نخستینبار موظف شد مراقبِ تداوم ثبت وقت در حرم باشد، نیست. در میان اسناد، بیشتر از نام افراد، انگار جایگاه ساعتسازی در حرم مطهر مطرح بوده است. بااینحال، اگر از امروز شروع کنیم و به عقب بازگردیم، به سه نام وحیدی، عنبرانی و درودگر میرسیم که در چند دهه گذشته نگهبانِ زمان در حرم بودهاند.
کوچه ثبت یا همان خیابان امام خمینی(ره)28 یکی از خیابانهای قدیمی مشهد و منتهی به گنبد سبز است. وجود بانک ملی مرکزی در ابتدای این خیابان و بانک کارگشا و اداره ثبت اسناد در آن سبب تردد بسیاری در این خیابان شده که با ترافیک همراه است. نام خیابان برگرفته از ساختمان ثبت اسناد است که با بیش از یک قرن قدمت در این معبر برپاست و هنوز هم نمای قدیمیاش را حفظ کرده است.
حدود 150سال قبل وقف بزرگی در حرممطهر ثبت شد که واقفش مردی بهنام آقبابا بود. کسی که در کوچه و بازار مردم او را با نام «حاجآقاجان» میشناختند. او که معمارباشی بود و صحن آزادی را به دستور علینقیمیرزا، پسر فتحعلیشاه، ساخت، درست در مجاورت همین بنا در پشت باغ رضوان چندهزار متر زمینش را هم وقف امامرضا(ع) کرد.
اینجا در دل یکی از فرعیهای محله پایینخیابان، کلکسیون ضبط و رادیو احمد عطایی نوشین قرار دارد و خودش میگوید «اگر از روی شناسنامه بخواهید بدانید، 72سالم است، اما خودم فکر میکنم 10سال جوانترم!» عطایی کسی است که کار جمعآوری کلکسیون ضبط و رادیو را از 40سال پیش و با دستفروشی شروع کرده است و حالا هم از عشقش به دستگاههای صوتی قدیمی میگوید.
ورودی غربی حرم امامرضا(ع)، درست نقطهای که باید با گذر از بازار فرش قدیمی به آن رسید، با مسجدی زینت یافته که هرکسی آن را به یک نام میشناسد؛ یکی «شاه» مینامد و دیگری «هفتادودوتن». در حقیقت این مکان قبل از مسجد شدن، آرامگاه «امیر غیاثالدین ملکشاه» بوده و گویا سالها بعد از فوت و دفنش در سرداب مقبره، تبدیل به مسجد شده و از زمان ساخت محراب کج داخل آن (برای تبدیل شدن به مسجد) نام «شاه» -برگرفته از لقب خود امیر غیاثالدین- گرفته است.
«زائر غلام هزاری» هنرمند بینشان و بیادعایی که این روزها برای احیا و زنده نگه داشتن تار و موسیقی ایرانی، سازش را بغل میگیرد و در کوچه و خیابانها بدون انتظار از مردم و چشمداشت مالی آهنگهای موسیقی اصیل ایرانی - اسلامی و سنتی مینوازد.
وقتی 13 سالش بود، تار را به عشق نواختن آن برای همراهی با صدای مادرش با یک پیت پنجکیلویی حلبی و سیم ترمز ساخت. اهل تربتجام است اما سالهاست که به مشهد آمده و درکوچهی باغ حسن خان در نزدیکی حرم مطهر زندگی میکند.