امیرارسلان پسر واقعی مهربانو نیست، او با مهربانی این بچه را به فرزندی قبول کرده است. تقدیر برای امیرارسلان ششماهه چنین رقم زده بود که در دامان زنی بزرگ شود که مادر ی را بلد باشد و زندگیاش را وقف طفلی کند که کسی امیدی به زندهماندنش نداشت.
سیدهاقدس حقانیموسوی، مادر ی با سه فرزند است؛ دو پسرِ معلول ذهنی و یک دختر. او نهتنها از پا نیفتاده است، بلکه درکنار مراقبتهای روزانه از فرزندانش، فعالیتهای مذهبی و فرهنگیاش را در پایینخیابان ادامه میدهد.
شیرینخانم مصطفایی بیش از چهاردهه است که زندگیاش را وقف دو فرزند معلولش کرده است. این خانه کوچک برای شیرینخانم، سنگری است که سالها عشق، دلنگرانی، سختی و ایستادگی را در خودش جای داده است.
خانم رحمانی برای مادر شهید بودنش تا به امروز نه امکانات دریافت کرده و نه وضعیت زندگیاش تغییر کردهاست. او هنوز خانه ۵۰ سال قبلش را در محله رسالت مشهد دارد. حالا در این خانه تنها او مانده با یکی از دخترانش که مشکل ذهنی دارد.
اشک پدر شهید جعفر کارگر راضی زودتر از دل سوختهاش، دلم را تکان میدهد. زجر ۳۰ سال دوری از فرزندش هنوز در کلامش پیداست، میگوید: ما جعفر را برای خدا دادیم، ۳۰ سال است که برای پسرم سالگرد میگیرم.
روحانگیز بصیرنژاد مادر بزرگ محله آب وبرق است که خیلیها او را با روایت ضرب المثلهای ایرانی میشناسند. کتاب ضرب المثلهای مادر بزرگ نوشته اوست که طرفداران زیادی دارد و سال ۱۳۸۹ منتشر شد.
این گروه کارشان این است که بگردند توی محله و مشکلات را حل کنند؛ انگار اولویت زندگیشان همین شده است که گرههای زندگی دیگران را با همان کموزیادی که خودشان دارند، باز کنند؛ از تهیه جهیزیه تا جمعوجور کردن دورریختنیها.






