زهرا دختر بزرگ شهید جمعآور تعریف میکند: اربعین دو سال قبل وسایلم را بستم تا به کربلا بروم. زائر ان چهل و هشتم زیاد بودند و بچههای کارگروه در مشهد طرحی دادند. گفتند خانههایمان را در اختیار زائر ان امام رضا(ع) بگذاریم. حتی از خودروهایشان هم مراقبت کنیم تا با خیال راحت به حرم بروند و زیارت کنند. غذا و پخت وپز هم با خودمان. من خیلی ناراحت شدم و گفتم الان که من دارم میروم شما این طرح را گذاشتهاید. گفتند تو که از صفای کربلا بهره میبری. اما مشکلی پیش آمد و نشد که به کربلا بروم. ساک وسایلم تا چهل و هشتم همانطور بسته بود و امیدوار بودم که شرایط مهیا شود، اما نشد. قسمت بود بمانم و در طرح «میزبانی زائر » بچههای کارگروه مشارکت کنم.
امین شعبانی یکی از اعضای شورای اجتماعی محله مجیدیه است او میگوید: همزمان با پیگیریهای مردمی برای ساخت مسجد یا مکان فرهنگی در محله مجیدیه، شهرداری منطقه ساخت مکانی با کاربری نمازخانه یا مصلی را در جوار پارک آفرینش آغاز کرد. ساخت این بنا در سال96 پایان یافت و به عنوان نمازخانه پارک آفرینش افتتاح شد. به دلیل نبود مسجد در محله، شهروندان از شهرداری خواستند که این نمازخانه به عنوان مسجد در اختیار اهالی قرارگیرد و شهرداری نیز با این درخواست موافقت کرد.
در زمستان سال ۱۲۵۰ شمسی صدها تن از مردم مشهد در زاغهها، کلبهها و کوچهها جان سپردند. حتی کار به جایی رسید که اجساد مردگان که در سرمای هوا یخ زده بودند.
علی قلیپور، که متولد سال ۱۳۴۱ است، اولین بار در زمان حکومت صدام حسین، قاچاقی به کربلا میرود. داستان زیارت اولش شنیدنی است: بعد از اتمام خدمت و بازگشت از جبهه، یک نیسان باری خریدم و اسباب و اثاثیه مردم را جابهجا میکردم. روزی به پست یک عراقی خوردم که چندین سال بود در ایران زندگی میکرد. به من گفت: «مقداری بار دارم که میخواهم آن را تا مرز عراق برایم بیاورید و در قبالش پول خوبی به شما میدهم.» به آن شخص گفتم، پول خوب نمیخواهم، اگر میتوانی من را برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا ببر.
عبدالله خان وظیفه داشته هر روز به نیابت از شاه وقت، یعنی ناصرالدین شاه، به زیارت حرم مطهر رضوی برود و به جای شاه که در پایتخت بوده است، آستان حضرت رضا(ع) را بوسه دهد.
جملهای غریب و ناآشنا برای مشهدیها و زائر انی که برای سوغات به مغازهشان میروند را بزرگ، با خطخوش روی یک تکه مقوا نوشته و بالای سرش نصب کرده است؛ «جنس فروخته شده باکمال احترام و بارضایت پس گرفته میشود». جملهای که با شنیدههای ما از بسیاری کاسبان مغایرت دارد، اما اعتقاد قلبی سید عبدالکریم کاظمی و سجاد سجادیان همین است.
در آشپزخانهای که به نام سرای بلور در پشت صحنه در حال توزیع ۳۰۰۰ پرس غذای روزانه بین زائر ان پیاده حضرت رضا (ع) هستند، انتظار دارم یکی با کتوشلوار روی سر خدمه بایستد و راهبری کند. اما جهت نگاهها به سمت مردی میرود که روپوش آشپزخانه به تن دارد و در حال کشیدن برنج است. مردی که سادگی ظاهر و مهربانی چهرهاش را وقتی بیشتر میفهمی که با او همکلام میشوی. راننده وانت در سرای بلور است. هر سال اربعین راهی میشد تا اینکه گرانیها و مخارج زندگی زورش به اشتیاق او چربید تا دیگر نتواند قدم در این راه بگذارد.