حجتالاسلاموالمسلمین حاج سیدمحمدحسن طباطبایی شیرازی، از استادان باسابقه حوزه علمیه مشهد و مدیر مدرسه علمیه الحجه(عج)، 31 تیر 99 دار فانی را وداع گفت. او از مبارزان صاحبنام قبل از انقلاب علیه رژیم ستمشاهی بود و این مبارزه را از دوران حضور در نجفاشرف شروع کرد و از خطیبان، استادان اخلاق و مدیران موفق حوزه علمیه مشهد بوده است.
کوچه هجرت در محله ارشاد از سمت شمال به خیابان ارشاد، از جنوب به خیابان دستغیب، از شرق به خیابان شهید صادقی و از غرب نیز به خیام جنوبی راه دارد. همجواری با این خیابانها و مدارس موجود در آن سبب شده است تردد بیشتری در هجرت نسبت به سایر کوچهها برقرار شود. شرکت سهامی آب منطقهای خراسان رضوی نیز در این کوچه وجود دارد.
گرم شدن تن و پافروبردن در حوضچه آب سرد، ساعتها نشستن روی صفه و وسط بخار، خربزه لاکی خوردن، نرم کردن استخوان زیر مشت دلاکی و پیرِ هرچه مرض را درآوردن، کشیدن قلیان و خبر شمال تا جنوب شهر را شنفتن و این میان، با آواز یکی دهان گرم و رسا نفس کیفور شدن، فقط بخشی از آداب ورسوم استحمام ایرانی است که برابر مکتوبات تاریخی برای مسافر و گردشگران غربی هم بسیار شگفت انگیز و لذت بخش بوده است.
درواقع حمام کردن سنتی دیرینه در ایران پیش و پس از اسلام بوده که همه کاربری اش در تن شستن خلاصه نمیشده است؛ گرمابهها درواقع پاتوق تودههای مردم و محلیها برای گفتگو درباره مسائل روز و در جریان اخبار قرارگرفتن، خوش وبش کردن یا عقد قراردادهای مهم بوده و با رسومی مانند پسندیدن دخترهای دم بخت، تولد نوزاد، نوروز و دیگر جشنها پیوند داشته است.
یوسفیه 9 محوریترین کوچه راسته یوسفیه است. قدیمیهای اینجا که برای بزرگ مالکان محدوده قاسمآباد زراعت میکردند هنوز باغ های میوه و قنات قدیمی قاسم آباد را به یاد دارند. بعدها، تعاونی نهضت سوادآموزی زمینها را به قطعات 200 متری تقسیم و هر قطعه را به ۲نفر واگذار کرد. با افزایش تقاضا، تقسیم زمینها به واحدهای کوچکتر تا آنجا پیش رفت که واحدهایی با متراژ حتی 30 متر هم در این محله ساخته شد.
زیبایی ساخت این مسجد بهدلیل همدلیای است که در میان اهالی ایجاد شده است. اگر این مسجد نبود شاید ما سالها هممحلهای بودیم اما وفاق و همدلی و ارتباط محکمی بینمان به وجود نمیآمد. این همدلی به واسطه مسجد به وجود آمده است. وقتی این ارتباطات باشد گره از مشکل خلق باز میشود. ساخت مسجد که شروع شد خودمان هم آستین همت بالا زدیم تا هر قدر که امکان دارد از هزینههای اضافی کم کنیم و کار را سرعت ببخشیم. یکی از کارهایی که تصمیم گرفتیم خودمان انجام دهیم این بود که به جای پرداخت هزینه کارگر هر روز صبح هر کدام از اهالی هر اندازه که میتوانند وقت بگذارند و پای کار بیایند.
حمام ساعت نداشت و خیلیها بدون اینکه برایشان اهمیتی داشته باشد تمام ساعات روز را در حمام میماندند، اما سالها بعد وقتی پدرم به رحمت خدا رفته بود، بعضی آمدند و گفتند از ما راضی باشید که گاهی آب بیشتری استفاده کردیم و حواسمان نبوده که هزینه آن را پرداخت کنیم.
اگر ارباب میدید زمین زراعیاش محصول خوبی داده است، دهقانش را تشویق میکرد و در بیشتر مواقع یک کت و شلوار به او پاداش میداد یا اگر ارباب در روستا دور میزد و میدید تعداد آفتابنشینها زیاد است، عصبانی میشد، به ویژه که اگر جوانها بین آفتابنشینها بودند حتما صدایش در میآمد و میپرسید فلانی چرا بیکاری و سرکار نرفتهای؟ اگر بهانه میآورد که حتما ارباب تنبیهش میکرد، اما دیده بودم که جوان بیکار میگفت بیمارم و نتوانستهام سرکار بروم. ارباب میگفت چرا نگفتی کدخدا تو را دکتر ببرد. فوری دستور میداد جوان را به شهر ببرند و حتما به بیماریاش رسیدگی شود.