سال 1359مردم در این کوچه ساکن شدند. سالها پیش از حضور مردم یک درخت توت در آن، جا خوش کرده بود و کوچه به درخت قدیمیاش شهرت داشت. چیزی نگذشت که با شروع جنگ، جوانهای محله راهی جبهه شدند. در کوچه درخت توت نیز 2جوان شهید شدند. نام یکی از آنها روی این کوچه گذاشته شد. شهید هادی چوپان بین 5برادرش به جبهه رفت و در 17سالگی به شهادت رسید.
حاجی حسینزاده اولین شعبه نفت را در انتهاییترین نقطه پنجتن راهاندازی کرد. شعبهای که هنوز هم هست، اما کاربرد آن سالها را ندارد. فضا به همان شکل و شمایل مانده است؛ محوطهای بزرگ که بخشی از آن شنی است و کنارش مخازنی برای نگهداری سوخت گذاشته بودند و نفتها را داخل آن خالی میکردند. منبعی بزرگ وسط محوط بود که داخلش سوخت ذخیره میشد و کنارش کسانی بودند که نفت را به دست متقاضیان میدادند.
خیابان شاهنامه18، از معابر اصلی و پرتردد محله کلاتهبرفی است. این معبر شهری از سالها پیش میزبان هموطنان ما از استان سیستان و بلوچستان است و بیش از 5هزار شهروند بلوچ در کنار ساکنان قدیمی این خیابان روزگار میگذرانند. انتهای این معبر شهری که «آریا» نامگذاری شده است مرکز ساخت باغویلاها شده است که مشکلات بسیاری از جمله ترافیک زیاد و افزایش تصادفات را برای ساکنان محله به وجود آورده است.
کوچه آیتالله شیرازی3 در گذر زمان دچار تغییرات زیادی شده و دیگر خبری از خانههای مسکونی و مغازههای قدیمی درآن نیست، تنها بازمانده این کوچه مسجدی است که در ضلع شمالی آن قرار دارد و همه کسبه و اهالی قدیمی، کوچه را به نام امامجماعت آن «ملاهاشم» که فرد خیری بود می شناسند.
اسم ماشاءالله رضایی به میان آمد، مردی که هرجا در توانش بود همراه مرادش بود تا بیاموزد و همراهی کند. رمضان زاده، پارچه فروش کاشمری، بارها و بارها در سفرهایش به مشهد او را دیده بود. او می گفت: «همه کارهای حاج آقا را در مشهد ایشان انجام می داد. خودش و خانمش در خدمت شیخ واله بودند. از نظافت منزل تا شست وشوی لباس هایشان را انجام می دادند. شاید 10 سال یا بیشتر آب خوردن را از یکی از قنات های دهات سمت فردوسی برای ایشان می آورد. خیلی ارادت داشت به حاج آقا.» این رفتارها برای ما حرف است ولی رضایی آن را زندگی کرده است!
حدود سال 50 خانواده امینیان هم به مشهد مهاجرت می کنند تا دعای شب های جمعه شان از کاشمر به مشهد منتقل شود: «ما بیشتر ایشان را در جلسات می دیدیم. حاج آقا دوست داشتنی بود. اهل تعارف نبود ولی اهل مراعات بود. کتابخانه ای داشت که گوشه شیشه اش شکسته بود. یک پرنده بالای کتاب ها لانه کرده بود. بچه ها تصمیم داشتند شیشه را عوض کنند ولی چون راه پرنده مسدود می شد حاج آقا گفت حق ندارید دست بزنید. او عالمی بود که عظمت خلقت را در آن پرنده می دید و حیات را حق او می دانست.»
شیخ محمد واله از خطیبان و محدثان بزرگ معاصر حوزه علمیه مشهد محسوب می شود و دروس و جلسات درس اخلاق او در مدرسه سعادت و سلیمانیه و برخی منازل مؤمنان مشهد مثال زدنی بود و در آن یاد علمای بزرگ شیعه را مانند آیات عظام میرزا جواد آقا تهرانی خوانساری یا کوهستانی و مانندشان را گرامی می داشت و از محاسن اخلاقشان سخن ها داشت.