سالها پیش اینجا تا چشم کار میکرده باغترههای سرسبز بوده است. کشاورزها از روستا به این محدوده میآمدند، چند ماهی از سال را در خانههای کوچک زندگی میکردند و کارشان که تمام میشد به زادگاهشان برمیگشتند. مدتی بعد عدهای از این کشاورزها در این محدوده ماندنی شدند و ساخت و ساز بیشتری شد. حالا بیش از 30سال است که از آن روزها میگذرد. دیگر خبری از زمین کشاورزی نیست، این کوچه مدتهاست که آسفالت شده و به یکی از شلوغترین و پررفت و آمدترین کوچههای منطقه تبدیل شده است.
«محمدحسین پارسایی دامن سبز» متولد ۱۳۰۲ در زابل بود و هرچند که سه چهارم عمرش را در آن خطه گذرانده بود، اما چارک آخرش را ساکن شهرک ابوذر شده بود تا لقب کهنسالترین ساکن این شهرک را در اختیار گیرد. بارها از طرف افراد مختلف پیشنهاد گفتگو با وی داده شده بود، اما هر بار به دلیلی یا دستور سردبیر برای پرداخت به سوژهای زماندار یا تنظیم نشدن زمان وی با کارهای من و در این اواخر بیماری چندین و چند ماهه او این دیدار وگفتوگو محقق نشد تا اکنون مجبور شوم برای دانستن درباره اویی که لقب کهنسالترین فرد ساکن شهرک ابوذر و همچنین آخرین بازمانده قیام «یاعلی» سیستان را در اختیار داشت، در مراسم ختمش به سراغ خانوادهاش بروم.
در قدیم امنیت و حفاظت از اموال عمومی و خصوصی، اقتضا میکرد اطراف شهر برج و بارو داشته باشد و تردد تنها از معابر مشخصی انجام شود. این معابر همان دروازههای شهر بودند. مشهد قدیم در دوره افشار، 8 دروازه داشت؛ تقریبا برای هر محله، یک یا دو دروازه تعبیه شده بود و همه این دروازهها محل آمد و شد بودند، به جز یکی!
دانشجو، نام یکی از محلههای ناحیه 2 منطقه 11 است که قدمت چندانی ندارد اما به عنوان یک محله برخوردار شناخته میشود. در اینجا میخواهیم مروری داشته باشیم بر هویت این محله از قدیم تا به امروز و اینکه چگونه تشکیل شده است.
غفاری، یکی از معتمدان محله که کوچک و بزرگ او را میشناسند، میگوید: اوایل انقلاب بود که شوروی سابق به افغانستان حمله کرد و سبب بروز درگیری و ناامنی در این کشور شد. آن زمان افغانستانیهای زیادی به مشهد مهاجرت کردند و در جای جای آن ساکن شدند. یکی از آن مکانها، همین محله بود، که از سوی چند خانوار افغانستانی به روستای دیگری در توس تبدیل شد.توس یکی از قدیمیترین مناطق شهری مشهد است که در امتداد جاده قدیم قوچان واقع شده است.
غلامحسین مولایی که بیش از نیمقرن از سالهای عمرش را در سیمتری دوم احمدآباد ساکن بوده و روایتهای بسیاری از دهه30 و 40 این محله دارد، میگوید: در حاشیه خیابان احمدآباد از خیابان پاستور بهسمت تقیآباد مکانی بود برای تربیت اسبهای ارتش و شاه که به آن «بخش سیلمی» میگفتند. بیمارستان قائم(عج) هم در آنزمان که ما به این محله آمدیم هنوز وجود نداشت و یکی دو سال بعد گودبرداری شد. وقتی آن را ساختند اول نامش شهناز بود، سپس فرح، مصدق و بعد هم قائم(عج) نام گرفت.
مردمی که حالا در واحدهای آپارتمانی فرسوده و رنگورورفته این بخش کویِ شهر ساکن هستند به یاد نمیآورند ساخت «شهرک ابوذر» گسترش شهر در بخش جنوب و به سمت نیشابور بوده است. اما چه حاجت به دانستن این موضوع یا اینکه نخستین ساکنان این شهرِ خُرد چه کسانی بودند آنهم وقتی هنوز مجموعهای مسکونی و کمابیش بزرگ شبیه به یک جنگل پُردرخت در داخل یک کلان شهر داریم.