زمین مسجد علی اصغر(ع) سال۱۳42 توسط مرحوم آقای «احمدی» وقف و به همت ساکنان محله در یک طبقه با زیربنای 120متر بهشکل شیروانی ساخته شد. نیمطبقهای هم در زیرشیروانی بود که برای خواهران استفاده میشد. سال1385 به همت هیئت امنای مسجد و کمک مردم همین محله مسجد بازسازی و در 4طبقه ساخته شد که هر طبقه آن 180متر زیربنا دارد.
اولین کتاب جواد نعیمی، سال 56 در بیستویکسالگی با نام «آوایی در سکوت» چاپ شده است. نعیمی سالها مشتری پروپاقرص کتاب فروشیهای مشهد بود و وقتی کتاب ش چاپ شد بسیاری از آنها او را میشناختند. سال 57 یکی از کتاب فروشیهای انتشارات طوس مشهد که نعیمی همیشه مجلههای مسابقه را از آنجا میخریده به او پیشنهاد همکاری میدهد. این نویسنده تعریف میکند: به پیشنهاد ناشر قرار شد یک مجموعه کتاب کودک کار کنم.
پرنیکا توکلینسب در برنامه «آبنبات چوبی» که از شبکه خراسان پخش میشود کتاب ش را معرفی کرده است. او سال گذشته رتبه اول قصهگویی را در ناحیه6 آموزش و پرورش مشهد به دست آورده و شب یلدای امسال برای یک مؤسسه فرهنگی هنری در همدان اجرای آنلاین شاهنامهخوانی داشته است. همچنین در دو تیزر تبلیغاتی و یک فیلم کوتاه مستند داستانی به کارگردانی جواد علیزاده با موضوع جانباز بازی کرده که از شبکه خراسان رضوی پخش شده است.
محمدباقر(حمید) جهانگیر فیض آبادی یکی از آن رفیق های ناب روزگار است که بعد از شهادت همسایه دوران کودکی، دوست، همکلاسی و هم رزمش، شهید سید محمدرضا شعاعی آستانه، به دنبال چاپ خاطره های دوستش شده است. کتاب «ستاره کلاشین» که توسط «سمیه جوادی» و «محدثه دبستانی» نوشته شد به خاطره ها و معرفی شهید محمدرضا شعاعی پرداخته که روزگاری ساکن محله امام خمینی(ره) بوده است.
مؤسسه خانه تاریخ مشهد، مؤسسهای تکمنظوره و غیرتجاری است که درباره هویت شهر مشهد کار میکند. این مؤسسه یکی از پتانسیلهای منطقه ماست که در محله بهشتی قرار دارد. ابتدای ورود به خانه تاریخ مشهد اتاقی را میبینید که دور تا دورش قفسههای کتاب با کتاب هایی مرتبط با تاریخ مشهد است. اتاقی ساده با یک میز جلسه و ششعدد صندلی در اطرافش که محل برگزاری کارگروههای تخصصی اعضاست.
یکبار شهید عبدالکریم هاشمینژاد برای سخنرانی به مسجد فیل(واقع در پایینخیابان) آمده بود. من در جلسه سخنرانی بودم که دیدم در انتهای مسجد چند مرد کتوشلواری و اتوکشیده، نشستهاند. آنها مدام در حین سخنرانی، صلوات میفرستادند و میخواستند که در سخنرانی اختلال ایجاد کنند. مسجد کمی شلوغ شد. من به اتفاق چند نفر به نزد شهید هاشمینژاد رفتم و گفتم که ساواکیها قصد دارند شما را بگیرند. او را بدون عمامه فراری دادیم و عمامه او را بر سر یک نمازگزار گذاشتیم.
به اعتقاد استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، کتاب فروشی باستان در مشهد قدیم -که ناشر هم بود- این امتیاز را بر تمام کتاب فروشیهای مشهد داشت که زیر بار خرج کتاب های سنگین و پرخرج و دیرفروش میرفت.