دفتر شعر مرتضی شبانی ما را به مشهد و بهویژه چهاربرج ۶۰سال پیش میبرد و برایمان از «دامن همت به کمر زدن»، «گریبان چاک دادن»، «بُخو»، «فرنگ» و... میگوید.
میترا نوایی، دانش آموز کتابخوان و دکلمهنویس محله فرهنگیان است که بزرگترین تفریحش در کودکی، داشتن و خواندن کتابهای شعر و البته شاعری بوده است.
مسیح مسعودکیا که کارگری ساده است حین رواننویسی، وزن و قافیه هم به نوشتهها میداد. این شد که کل کتاب نهجالبلاغه را به نظم درآورد.
نویسندگی برای سمیرا ثابتیمقدم، شبیه زندگی است. فضای ذهنش را به جای روزمرگیها، برای خواندن و نوشتن خالی نگه میدارد تا کلمات منفصل را جوری کنار هم قرار بدهد که از دلش داستانِ زندگی بیرون بیاید.
سیدحسن ایزانلو میگوید: فیلمساز اگر بخواهد در حوزه اجتماعی کار کند، باید ارتباط نزدیکی با مردم کوچه و خیابان داشته باشد. او بیتردید اثر این تلاش را در خروجی کارش خواهد دید.
داستاننویس مشهدی میگوید: عیدگاه نمونهای از یک شهر کوچک بود که چند قهوهخانه خیلی خاص داشت. یکی از آنها، قهوهخانه «دربانها» بود که پاتوق آدمهای درستوحسابیتر بود.
حسین لعلبذری ید طولایی در داستان نویسی دارد. او فارغالتحصیل رشته ادبیات و برگزیده چندین جشنواره کشوری، داور و مدرس داستان و عضو شورای مشورتی نویسندگان خراسان رضوی است.