مبینا محمدزاده یازده سال دارد و داستان کوتاهش در کتاب «پرواز بادبادکها» چاپ شده است. با آنکه یازده سال دارد بسیار روان صحبت میکند و دایره واژگانش فراتر از بسیاری از همسن و سالانش است. در صحبتهایش اشاره میکند که کتابخانهای با 150کتاب داستان دارد که همه آنها را بارها خوانده است. خودش معتقد است کتاب خواندن سبب شده تا او از سایر همسن و سالهایش یک سر و گردن بالاتر باشد.نوشتن را از کلاس سوم دبستان شروع کرده و حالا بیش از 80داستان کوتاه در زمینههای مختلف دارد. علاقه زیادش به خواندن او را به سمت نوشتن هدایت کرده است.
میگوید: عاشق قصه ساختن و نوشتن بودم. تمام دوران کودکیام را یا خاکبازی میکردم و برای خودم ساختوسازهای گلی راه میانداختم یا بزرگترها برایم کتاب میخواندند. مادربزرگها و پدربزرگهایم با طنین نماز و عطر غذایشان اولین کسانی بودند که در داستانهای من نقش گرفتند و دنیای کودکیام را پر از رؤیا کردند. وقتی میخواستم به مدرسه بروم کلمات را از روی قصهها یاد گرفته بودم و زودتر از همسن و سالهایم میتوانستم بخوانم.
اولین روزهای کارم در روزنامه خراسان بود و قرار بود در سرویس فرهنگی و اجتماعی کار کنم، یعنی خودم علاقه داشتم که در این دو گروه باشم. صفحه حوادث نیز در همین گروه بود و سرویس مستقلی نداشت. خبرنگار و نویسنده صفحه حوادث هم آقای توپریز بود، مردی نازنین دوستداشتنی و کاربلد. به من گفت که میخواهم بروم دادگاه تو هم میآیی؟ گفتم: بله برویم. برای اولین بار دادگاه را از نزدیک میدیدم آن هم دادگاهی که پروندهای مربوط به قتل را بررسی میکرد. قاتل و خانواده مقتول و داستانهای روحآزاری که در این دادگاهها هست مرا که آدم صلحجو و دلنازکی بودم بهشدت تحت تأثیر قرار داد.
امیرحسین متولد تیرماه 1387 و ساکن محله گاز است. او در مدرسه شاهد شهید نظرنژاد درس میخواند. عاشق دنیای کلمات است و بیشتر از آن حوزه نویسندگی. میخواهد در رشته علوم انسانی ادامه تحصیل دهد. به علاوه، دوست دارد قاضی شود.
امیرحسین روایت تخیلی داستان «سفری به قلعه پتروس» را نوشته است و به دنبال یک ناشر برای چاپ اثرش میگردد. این اثر رتبه دوم را در مسابقه داستاننویسی شاهنامه ویژه دانشآموزان مشهد به دست آورده است.
در هنر گذر عمر را نمیفهمی. هر روزت تازه است. این یعنی گریز از تکرار. آنچه آدم را نابود میکند پدیده تکرار است. این هنر پله روبه جلو است. هر کاری که ارائه میدهی کاملتر از قبلی است. هر اثر جزئی از هنرمند است چون زمانی از عمرش را در آن سپری کرده است. با همه این اوصاف اگر صدبار دیگر به دنیا بیایم باز همین راه را پیش میگیرم چون دنیایی را جذابتر از دنیای هنر نمیشناسم.
از همان کودکی به بازیگری علاقه داشت اما غم از دست دادن خواهر و مادرش که در نه و یازدهسالگی رقم خورد، حس و حالی برایش نگذاشت. در مقابل احساس میکرد باید بنویسد تا غمش سبکتر شود و در حال حاضر جزو نمایشنامهنویسان است.
حدیثه عدالتجو اکنون در آستانه بیستوهشتسالگی با افتخار در عرصه معلمی فعالیت دارد و همزمان در فعالیتهای هنری مشغول است. او فیلم کوتاه «روشنتر از خاموشی» را کارگردانی کرده است.
از سال90 دور ایران راه افتادم و کلی کار کردم. سال98 سکتهای کردم. آن موقع معاون روابط عمومی سازمان کتابخانهها، موزههاو مرکز اسناد آستان قدس رضوی بودم. گفتم در سازمان کهنهتر و بااطلاعتر از من نیست. این همه اطلاعات را کسی ندارد پول که نمیخواهم حداقل هوایم را داشته باشید و اطلاعات و تجربیاتم را برای خودتان نگه دارید. اما کملطفی کردند و من هم شش ماه زودتر خودم را بازنشست کردم. سال99 هم یک سکته دیگر. این اتفاق همسرم را پیر کرد.