اگر در جنگ اسیر شوم، شرافت سربازی وطن را پاسداری خواهم کرد. اگر اسیر شوم، هیچ رازی از کشورم را بازگو نخواهم کرد. اینها فقط شعار نبود، بلکه در تمام سالهای دفاع مقدس ، با پوست و گوشت و استخوانمان عجینشان کردیم و هرگز ازشان دست نکشیدیم. در عملیات فتح خرمشهر، فرمانده گروهان یکم گردان 110 لشکر 77 بودم و از یکم تا سوم خرداد، 3 شبانهروز بیدار بودیم؛ این بخشی از روایت مرد سالهای جنگ، سرهنگ قاسم کریمی، است که در سال 85 از نیروی زمینی ارتش لشکر 77 خراسان بازنشسته شد و از آن سال به بعد به خاطره نگاری از سالهای جنگ ایران و عراق مشغول شده است
در علمیاتی پلاکم گم شد.به تعاون مراجعه کردم و دوباره پلاک گرفتم و مسئول تعاون روی اسمم خط کشید و در آخر دفتر یادداشت کرد که دوباره پلاک گرفتهام. هنگامی که پدرم شهید میشود، دفتر را نگاه میکنند و میگویند خبری از بهدگانی نداریم، روی اسمش خط قرمز کشیده شده. این خبر را به مادرم میدهند. آنها هم تصور میکنند که شهید یا مفقودالأثر شدهام.
پدرش بهدلیل فعالیتهای انقلابیای که داشتند برایشان دوربین خریده بود و عباس و برادرش از هر چیزی که میدیدند عکس میگرفتند. آنها به دنبال ثبت و ضبط خاطرات و وقایع اطراف بودند.عباس در آن زمان 17ساله بود، اما بهتبع آنچه از خانوادهاش آموخته بود حضور فعالی در راهپیماییها و برنامههای انقلابی داشت.
تا چشم کار میکند در این اتاق کوچک سماور دیده میشود، از هر جنس و نوع و مدلی که فکرش را بکنید. سماورهای قدیمی هر کدام خاطرهای را برای رجبعلی درباری، سماورساز قدیمی خیابان چهنو، زنده میکنند. البته او حالا مدتهاست به دلیل کهولت سن دیگر از سماورسازی دست کشیده است. روزها در مغازه کوچکش مینشیند و سماور و کتری همسایهها را تعمیر میکند.
«محسن خانچی» شاعر و معلم قدیمی شهرک پردیس و شهید بهشتی است. او پنج دفتر شعر دارد و در هر قالبی که بگویید هم شعر سروده است.
بالگرد برای حمل تعدادی از مجروحان در آن هوای سرد روی زمین نشست، مجروحان را سوار کردند و آماده پرواز شدند. او تمام این صداها را میشنید؛ نه حس حرکت داشت و نه توان صحبت، چشمانش هم که باز نمیشد. چرا میگویند او شهید است، اگر شهید است نباید صدایی بشنود، خودش را برای شهادت آماده کرد و به خدا سپرد. ناگهان یک نفر فریاد زد «صبر کنید، صبر کنید، یکی زنده است».
من رفتم کف پای شهید را بوسیدم. پوتین نداشت. گفتند چون خط شکن بوده با پای برهنه بوده است. بعدها پوتینهایش را همراه ساکش برایمان آوردند. پیکرش سر نداشت. خمپاره سرش را برده و دستش را قطع کرده بود. یادم هست روز تشییع در بلندگو اعلام کردند امروز یک شهید داریم که به تبعیت از امام حسین(ع) سر در بدن ندارد و به تبعیت از حضرت عباس(ع) دست در بدن ندارد و به نشان حضرت قاسم ابن الحسن(ع) دستهایش را حنا بسته است.