منطقه ۳ 

منطقه ۳ 

روستاهای دیروز، محله‌های امروز

منطقه ۳ به‌لحاظ تاریخی سابقه روستایی دارد. یعنی بسیاری از محله‌های امروز آن، در گذشته‌ای نه چندان دور روستا‌ بوده و حالا جزئی از شهر شده است. براین‌اساس، بخش زیادی از اراضی این محدوده را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌داده که به‌مرور زمان و با توسعه شهر، به کاربری‌های شهری تغییر یافته‌ است. محدوده منفصل قرقی که اسفند ۹۱ به محدوده شهری پیوست، یکی از جدیدترین الحاقات به این منطقه است. استقرار فضا‌های مهمی مانند ایستگاه راه‌آهن و سیلوی گندم از حدود سال ۱۳۴۰ را می‌توان نقطه عطف این منطقه برای تبدیل پهنه‌های روستایی به بافت شهری و افزایش جمعیت آن دانست. پس از انقلاب به‌دلیل شکل‌گیری شریان‌های مهم منطقه مانند محور گاز، رسالت، طبرسی و مجلسی، تحولات منطقه سرعت گرفت. آرامگاه و باغ‌موزه نادری و آرامگاه خواجه‌ربیع ازجمله مکان‌های هویتی و تاریخی منطقه ۳ است که جمع زیادی از گردشگران و زائران را راهی این منطقه می‌کند. در مساحت ۳۳۰۷ هکتاری شهرداری منطقه ۳ حدود ۴۱۷ هزار نفر زندگی می‌کنند.

 

فضای‌مجازی بهترین راه برای خروج از مشکلات کسب‌وکار در زمان کرونا است
جواد محمودی از افرادی است که برای مشاغل آسیب‌دیده از کرونا حرف‌های خوبی دارد. او ساکن محله گاز و 22سال است ورزش‌های رزمی را آموزش می‌دهد و هنوز هم با عشق پای این حرفه ایستاده است. علاوه بر کرونا، اتفاقی مسیر زندگی جواد محمودی را تغییر داده که مجبور است بیشتر وقتش را در منزل بگذراند. او می‌گوید: «همسرم که بیمار شد، مجبور شدم وقت بیشتری برای خانواده بگذارم. متأسفانه همسرم را خیلی زود از دست دادم و مجبورم کنار 2فرزندم باشم. به همین دلیل در همین شرایط کرونایی از طریق فضای‌مجازی مربیگری هم می‌کنم و خوشبختانه استقبال هم خیلی زیاد است.»
کتابخانه آقای میوه فروش
برای روزگاری که در آن زندگی می‌کنیم نام‌های مختلفی انتخاب کرده‌اند، اما پیشنهاد من این است که عنوان «دوران ترکیبی» را انتخاب کنیم. پیش‌ از این دیده و شنیده بودیم که کافه سراها، کتاب عرضه می‌کنند و کافه کتاب‌ها در جای‌جای مشهد طی یک دهه اخیر گسترش پیدا کرده است، اما نه دیده بودیم و نه شنیده بودیم که میوه‌فروشی‌ در منطقه‌ای کم برخوردار بخواهد همراه میوه به مشتریانش کتاب بدهد؛ آن‌هم به‌صورت رایگان.
زنان نامرئی؛ روایت 5 بانوی دارای مشاغل خُرد که از کمترین حمایت و حقوقی بی‌بهره‌اند
هیچ‌کس رنج‌های ناخواسته این زنان را از شب‌بیداری‌ها، درد بی‌امان پا، گردن و کمر، و غم و غصه‌ای که در دل پنهان می‌کنند نمی‌بیند. آن‌ها مشاغل خردی را که انجام می‌دهند در مقایسه با بیکاری، نعمت می‌دانند، مشاغلی که شامل هیچ‌گونه حمایتی نمی‌شود و اگر صاحب‌کار سر قولش برای پرداخت بماند، همیشه کمترین درآمد ممکن نصیبشان می‌شود. شست‌وشو و آماده کردن‌ بسته‌بندی‌های سبزی و دبه‌های ترشی، پخت غذا در خانه، نخ‌کشی تسبیح، راسته‌دوزی و صدها شغل دیگری که اسمی از آن هم نمی‌شنویم را این زنان بدون بیمه و حتی بدون درآمد قانون کار انجام می‌دهند، اما عزت‌نفسی که دارند آن‌ها را از هر پول بادآورده‌ای بی‌نیاز می‌کند.
شهید رجبعلی دلدار، شبانه به جبهه رفت
شهید رجبعلی دلدار سال 1348 در روستای بهار از توابع مشهد مقدس متولد می‌شود. دوره کودکی و نوجوانی‌اش را در کنار پدرش مشغول کشاورزی می‌شود. در بحبوحه روزهای پس از پیروزی انقلاب، رجبعلی و دوستانش، یک گروه مردمی تشکیل می‌دهند و شب‌ها از خانه بیرون می‌روند و دورتادور روستا گشت‌زنی می‌کردند تا کسی به مزارع کشاورزان روستا آسیب و خسارتی وارد نکند. جنگ شروع می‌شود. رجبعلی حدود 13 سال سن دارد، دلش می‌خواهد مثل روزهای انقلاب وارد میدان شود و از کشور دفاع کند ولی سن و سالش اجازه نمی‌دهد و سماجت‌هایش هم اثری ندارد.
گشتی در کوچه شهیدکشمیری17
کوچه شهیدکشمیری17 در محله قرقی مثل کوچه‌های دیگر آن می‌ماند؛ نه مرکز فرهنگی دارد، نه خانه بهداشت نه پارک و فضای سبز. به‌جای آن، زمین‌های رهاشده و پردردسری دارد که ساکنان کم‌ادعا آن را با گلایه‌ای کوچک مطرح می‌کنند: «اگر کاری از دستتان ساخته است، کوتاهی نکنید.» پایین‌تر از این کوچه محدوده‌ای با نام قلعه قصر است و از قدیم به سه‌راه قصر معروف بوده، برخلاف ساخت‌وسازهای جدید امروزی، تقریبا خانه‌های این کوچه یک طبقه است.
نوجوان نقاش محله گاز از کودکی برای رسیدن به آرزوهایش کار کرده است
از همان کودکی متوجه شد که در هنر نقاشی استعداد دارد و این علاقه روزبه‌روز پررنگ‌تر شد. در دوره‌ای مجبور شد برای گذراندن برخی دوره‌های هنری دست‌فروشی وشاگردی هم بکند، اما با اشتیاق دل به قلم و بوم می‌داد. امروز فعالیتش را در مسجد محل سکونتش متمرکز کرده است و به هم‌محلی‌های ساکن محله گاز علاقه‌مندش آموزش می‌دهد. رضا جلیلیان، هنرمند نوجوان ‌‌متولد 1383، با اینکه سن‌و‌سالی ندارد، در کنار 8ساعت کار روزانه و آموزش هنرجویان نقاشی، در فعالیت‌های فرهنگی مسجد محله هم کم نمی‌گذارد.
کوره‌هایی که کور شد
کوره مغازه علی‌محمد عباسی در محله گاز چندماه خاموش بود و بعد هم جمع شد و یکی‌دو ماه می‌شود که جای کوره را پر کرده‌اند و انگار نه انگار که سال‌ها بوی تند تیزاب و قلعش تا بیرون مغازه هم می‌رفته است. هیچ‌کس نام فامیلی‌ او را نمی‌شناسد و همه حاج‌عباس مسگر صدایش می‌کنند. از سر عادت هرروز در مغازه‌ای را باز می‌کند که هیچ رونقی از گذشته برایش نمانده است و به قول خودش بعضی از روزها حتی هزار تومان هم دشت نمی‌کند. حاج‌عباس هنوز وقتی حرف می‌زند، گهگاه تک‌سرفه‌ای همراهش است. سرفه‌ها و درد عضلانی دست و پایش برمی‌گردد به سال‌ها کارکردن با تیزاب و قلع.