شهید

یادگارهای «وارسته» از فتح‌المبین
جیره غذایی ما یکسان بود، یعنی اگر به ما یک عدد تن ماهی با یک نان می‌دادند، اسیران عراقی هم همین غذا را می‌خوردند، از تشنگی اسیران عراقی خبری نبود، اگر بی‌سواد بودند، به آن‌ها سواد می‌آموختند، اگر شیعه بودند به زیارت بقاع متبرکه اهل تشیع مشرف می‌شدند. درحقیقت فرماندهان ایرانی بیشتر سعی می‌کردند اسیران عراقی را از کرده‌شان متنبه و پشیمان کنند. بعضی از آن‌ها به قدری نادم و پشیمان بودند که زار زار گریه می‌کردند و فریاد «دخیل یا خمینی» سر می‌دادند. این بخشی از روایت مسعود وارسته از سال‌های دفاع مقدس است.
خلبان شهید محمدرضا قربانی‌فر، با بال‌های سوخته پرکشید
سرتیپ دوم خلبان محمدرضا قربانی‌فر همیشه آماده رزم بود و به همین خاطر دوستانش به او لقب «رضا کیف به دست» را داده بودند. رضا دوست داشت در عملیات پاک‌سازی اشرار شرق کشور در مقابل افرادی که جوانان را هدف قرار داده‌اند و می‌خواستند همه را آلوده کنند، بایستد. سهیلا نوریان، همسر شهید می‌گوید: یک‌بار استاندار وقت کرمان یک دستگاه تلویزیون تماشا به او هدیه داد. آن موقع‌ها تلویزیون تماشا بسیار باارزش بود و تنها دل‌خوشی ما در سایت هوانیروز کرمان محسوب می‌شد، اما رضا از پذیرفتن این هدیه طفره رفت و گفت: «افراد بسیاری در انجام موفق این مأموریت‌ها به من کمک می‌کنند، یا همه را تشویق کنید یا من هدیه شما را نمی‌پذیرم». عاقبت استاندار به خاطر رضا تمامی گروه انجام مأموریت را تشویق کرد و به همه یک تلویزیون تماشا هدیه داد.
بالاخره بابا حسین آمد
نهم دی، آرزوی پنج‌ساله طاهره برآورده می‌شود. پاره‌استخوان‌های بقچه‌پیچ‌شده پدر را در آغوش می‌گیرد و با او درددل می‌کند. می‌گوید: بعد از سال‌ها بی‌خبری پدرم را دیدم. سهم من از قامت استوارش چندتکه استخوان کوچک بود. شبیه نوزاد قنداق‌پیچ‌شده معصومی بود. به آغوشش کشیدم و این‌بار من برایش لالایی خواندم. همان لالایی‌هایی که در کودکی برایم می‌خواند. حسین نظری، فرزند محمد، ٢١تیر١٣٥٦ در افغانستان متولد شد و ١٦ اردیبهشت ١٣٩٥ در منطقه خان‌طومان سوریه به مقام رفیع شهادت رسید، اما نام و نشانی از او باقی نماند. پس از پنج‌سال چشم‌انتظاری همسر و دو فرزندش، سرانجام نهم دی امسال خبر تفحص پیکر او به گوش خانواده‌اش رسید.
عروسی که بعد از شهادت همسر، مادرشوهر را تنها نگذاشت
بانو طیبه محمدی شاندیز مادر شهید ان حسن و حسین خزان گلاری است که در محله جاهدشهر سکونت دارد. این دو شهید بزرگوار ۵ سال با هم اختلاف سنی داشتند، یعنی حسین ۵ سال از حسن بزرگ‌تر بود، اما همیشه در کنار هم و یار و یاور یکدیگر بودند. با هم در مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران در مقابل رژیم پهلوی حضور داشتند و بعد‌ها هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده و برای دفاع از عزت، ناموس و شرف مردم ایران جان خود را فدا کردند. حسین در زمان شهادت متاهل بود و با بانو عزت نادری زندگی می‌کرد. همسر شهید حسین خزان گلاری بعد از شهادت همسر، سال‌های متمادی را با مادر همسرش زندگی کرده و او را هیچ‌گاه تنها نگذاشته است.
تردد خانواده شهدا در ابوذرغفاری
خیابان ابوذر غفاری 7/ 37 به نام شهید هادی اسلامی مزین شده است تا چندی پیش به نام خیابان شهید اسدی31 بود. به‌همین خاطر است که هنوز برخی این معبر را به نام قدیمی‌اش می‌شناسند. این خیابان از یک‌سو به بوستان کوهسنگی و مجتمع مهر و از سمت دیگر به خیابان ناصرخسرو23منتهی می‌شود.
دیدار با سردار در جمعه رؤیایی
خدیجه خانم مثل خیلی دیگر از خانواده‌های شهدا و مثل خیلی دیگر از مردم، مدت زیادی نبود که حاج قاسم را می‌شناخت. از زمانی او را شناخت که حاج قاسم شروع به سر زدن از خانواده شهدای مدافع حرم کرده بود. در واقع از بعد از شهادت پسرها. می‌دید و می‌شنید که یک نفر هست که درد خانواده شهدا را می‌فهمد، بهشان سر می‌زند، برایشان دلسوزی می‌کند، پدر بچه‌های شهید می‌شود و آن‌ها را روی زانوی خودش می‌نشاند.‌ از همان موقع بود که شیفته حاج قاسم شده بود و دوست داشت او سری به خانه آن‌ها هم بزند. اما هیچ‌وقت این آرزویش را به آن‌ها که می‌دانست حرفشان برو دارد، نگفت.
جمعیت میلیونی عاشقان سردار در خیابان امام رضا(ع)
راهپیمایی و تظاهرات‌های زیادی از بحبوحه انقلاب تا به امروز در خیابان امام رضا(ع) انجام شده است. همچنین گروه‌های مختلف مردم و هیئت‌های مذهبی در مناسبت‌های مختلف مانند تاسوعا، عاشورا و شهادت امام رضا(ع) در این مسیر حرکت کرده‌اند. اما سیل جمعیتی که در روز تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در این خیابان دیده شد، چیز دیگری بود.