زکیه رحمانزاده تعریف میکند: برخی روزها همسایهها مهمانی دارند و حجم زیادی غذا اضافه آمده است. غذا را در ظروف یکبار مصرف میریزند و میآورند.
حاجآقارمضانی این روزها که امام جماعت مسجد امامحسنعسکری (ع) در محله رده است، هر آنچه را دارد، مدیون تشویقهای بابا میداند، وقتی با «شیخاوغلوم» گفتنهایش، محمدحسن را به طلبهشدن تشویق میکرد.
حدود ۶۰ نفر از اهالی محله چهاربرج هر جمعه دور هم جمع میشدند تا مسجد «علیبنابیطالب (ع)» را برای ماه محرم آماده کنند، از پسر بچه ۸ ساله تا پیرمرد ۸۰ ساله.
قاسم آخری میگوید: آخرین ارباب روستا ابوالقاسم سیدی بود. زمانیکه ما به اینجا آمدیم، مسجد را ساخته بودند، اما کوچک بود. زمین داشتیم، اما پول کافی برای بزرگکردن مسجد نداشتیم. مردم بهمرور پول میدادند و حاجیمعمار خدابیامرز ساختوساز مسجد را ادامه میداد.
تا نام محسن غلامی میآید، اهالی یاد اسکان رایگان زائر میافتند. او کسی است که تلاش میکند در روزهای اوج سفر به مشهد، هیچ زائری بدون جا و مکان نماند. همین قدمهای خیرش سبب شد روزی که خانوادهاش در شهر غریب بدون جا بودند، دست یاری بهسوی آنها دراز شود.
قرار بود گزارش خانه سلحشوران با تیتر «این خانه سیاه است» چاپ شود، اما در کمتر از دو هفته همه چیز تغییر کرد و این مکان جایش را به حسینیهای داد که اهالی نامش را «بیتالمهدی» گذاشتهاند.
احمدرضا احمدیان میگوید هرچه تا الان در زندگی دارد، از همین مسجد عباسی است. او سی سال از عمرش را در همین مکان گذرانده و اینگونه شد که تصمیم گرفت کتابی درباره مسجد عباسی بنویسد.