سارا آنچنان بخشنده بود که همیشه آنچه داشت میبخشید. صفت بارز او مهربانی بود و نهتنها به انسانها بلکه با حیوانات نیز مهربان بود. او فعالیتهای خیرخواهانه بسیاری مانند کمک به کارتنخوابها و کودکان کورههای آجرپزی داشت. برای پسربچهای دستفروش در خیابان کتاب درسی و یک ترازو خریده بود و در درسهایش به او کمک میکرد. بعد از رفتن سارا به یک خیریه کمک کردیم و مسئول خیریه نام او را از ما پرسید. وقتی جواب دادیم بسیار ناراحت شده و اشک ریخت. او به ما گفت که سارا یکی از همیاران آنجا بوده است.
پرنیان بکائیان یکی از دانشآموزان موفق مدرسه حضرت زینب(س) مصلینژاد است که توانسته در المپیاد ریاضی سنگاپور مدال طلای مرحله اول مسابقات را به دست آورد. او از چهارسالگی، ساعتها روبه روی تلویزیون مینشست و برنامههای علمی را گوش میداد. اکنون نیز با یک سال جهشی خواندن در مقطع چهارم درس میخواند.
خانوادههای 3تن از دانشآموزان کلاس اول توانایی خرید گوشی تلفن همراه هوشمند را نداشتند و با ادامه این روند دانشآموزان از درس و مشق خود عقب میافتادند. آگاهی از این موضوع برایم به دغدغه فکری تبدیل شده بود، در نهایت از طریق فضای مجازی و گروه تلگرامی خانوادگی و دوستان اعلام کردم که برای تهیه سه گوشی اندروید برای دانشآموزان کلاسم نیازمند به کمک مالی هستیم. به دنبال این درخواست در مدت زمان اندکی مبلغ 10میلیون تومان فراهم شد.
کودکی که در سن کم ورزش میکند زمینه رشد بهتری هم دارد، ما میگوییم کودک تا سن 9سال فقط بازی کند اصلا بچه تا این سن آموزش ندارد و کودک باید در بازی کردن چیزهایی را یاد بگیرد. 9 تا 12سال هم بچهها ورزش میکنند، ولی باز هم به لحاظ علمی، نباید تخصصی ورزش کنند به حدی که فقط ورزش را تجربه کنند تا انتخاب رشتهای را که میخواهند با تجربه انتخاب کنند و تأثیر ورزش کردن از سن کم، هم بر رشد و تقویت هوش هیجانی و هم رشد قد مثبت است.
خیابان دانشسرای شمالی بخش کوچکی از محله سعدآباد است که در دل خیابانهای آبکوه و مجد قرار گرفته است. انبار کتاب آموزش و پرورش در خیابان دانشسرا قرار داشت. در دهه شصت که کتاب درسی کم بود دانش آموز ان مناطق حاشیه شهر، حواله کتاب به دست، به این خیابان میآمدند. پشت در انبار کتاب صفی از دانش آموز ان در هوای سرد پاییزی جمع میشد.
ما مردمی هستیم که آنقدر در طول تاریخ درد داشتهایم که به شعر پناه آوردیم. اگر شعر اینقدر در مردم ما قوی است به دلیل این است که زائیده دردهایمان است. اگر شعر این رسالت مرهمگونه و آرامشبخش را نداشته باشد به چه دردی میخورد؟ ما در کشوری هستیم که از بالاترین مقامش که رهبرش باشد شاعر است تا کارگر خیابان و تاکسیدارش زمزمههای شاعرانه دارند. پس همه شعر را میفهمند و شعر میتواند جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند.
به محض اینکه دست راستش قطع میشود، «اسماعیل» از دستگاه جدا شده و نجات پیدا میکند. دو نفر از حاضران در صحنه از حال میروند، اما شیرخانی که تازه از جبهه آمده و زخمیهای بدتر از او را دیده، خونسردیاش را حفظ میکند و اسماعیل را در وانت میگذارد و به بیمارستان میرساند. از بیمارستان تربت حیدریه او را به بیمارستان امدادی مشهد میآورند. در طول این مسیر «اسماعیل» به این موضوع فکر میکند که از این پس با یک دست چه کند؛ چطور زندگیاش را بگذراند.