کمبود آب در مشهد ایجاد سقاخانه و شغل سقایی را در سدههای گذشته بیشتر در معرض توجه قرار داده بود. سابقه وجود سقاخانه و سنگاب در حرم مطهر رضوی به پیش از دوره صفویه برمیگردد. در موزه آستان قدس رضوی، سنگاب خوارزمشاهی وجود دارد که گفته میشود پیش از این در راهرو سقاخانه نصب بوده و آب آشامیدنی زوار را تأمین میکرده است.
اعظم سالاری متولد سال60 و کارشناس رشته مکانیک است. اقدامات فرهنگیاش بهخصوص در حوزه حجاب و عفاف را از دانشگاه آغاز کرده است. او درباره اینکه چطور از یک مهندس مکانیک به فعال فرهنگی تبدیل شده است، میگوید: رفتن به دانشگاه همیشه برای من آرزو بود، اما متأسفانه به محض اینکه پا به دانشگاه گذاشتم، برخی از رفتارهای دانشجویان برای من خیلی ناراحتکننده شد. چندبار به رئیس دانشگاه مراجعه کردم و از ایشان برای سروسامان دادن به این اوضاع خواهش کردم، اما متأسفانه ایشان هم طرفدار همین نوع رفتار و حتی پوشش بودند.
تا اوایل قرن حاضر، حدود 12باغ مشهور در شهر وجود داشته و حتی به روایتی محله چهارباغ مشهد، نام خود را از 4باغ که پیرامون آن قرار داشته، گرفته است. سرسبزی در مشهد قدیم به دلیل موقعیت جغرافیایی و برخورداری از منابع زیرزمینی فراوان بوده است. بر اساس منابع تاریخی، تا اوایل سالهای دهه 1300شمسی مشهد فقط دارای یک خیابان از غرب به شرق شهر بود که به فرمان شاهعباس بزرگ بهصورت چهارباغی با 4ردیف از درختان و نهر آبی در وسط احداث شده بود.
خیریه «قائم آل محمد» از شعبههای خیریه آبشار عاطفهها، یکی از مراکزی است که بسیاری در محدوده سیدی و طرق چشم به کمکهای او دارند. 2سال از شروع به کار شعبه خیابان قائم آبشار عاطفهها میگذرد. همین مدت اندک کافی است که ساختمان این شعبه به خانه امید صدها خانواده ناتوان از پرداخت هزینههای زندگی تبدیل شود.
ساختمان مقر اطلاعات و عملیات، حلقه وصل بچههای هیئت انصارالمهدی و بچههای جنگ است. این ساختمان که در خیابان امامرضا(ع) 40 است، خودش روایت جدایی دارد؛ اما امروز به سراغ کسی رفتهایم که این ساختمان را با یاد روزهای جنگ در اختیار بچههای رزمنده سابق گذاشته است. او که جبهه، جنگ و آدمهای وارسته را دیده است حالا به مرام همانها زندگی را میگذراند. نمیدانم کدامیک از انگیزههایش قویتر است تا او بخواهد یک ساختمان میلیاردی را به چنین کاری اختصاص بدهد و راضی باشد.
شهید سپهبد صیاد شیرازی از آن شخصیتهای خاصی است که هر زمانهای کمتر به خود میبیند. مردی که ممکن است نامش در جایی از زمان و گوشهای از تاریخ جا بماند ولی شرح منش و مجاهدتهایش بر زمان و مکان چیره میشود. این پرونده تلاش کوچکی است تا دریچههای تازهای از زندگی او را به روی مخاطب بگشاید.
جزئیات در نقاشیهای محمدطاها سیدی آنگونه دیده میشود که در سایر همسن و سالهایش کمتر به چشم میخورد. او با سن کمش، داستانگوی خوبی هم هست، قصههایی که ذهن کودکانه خلاقش آن را خلق میکند. اینها نشان از توجه پدر و مادرش به استعدادهای او دارد، بهویژه مادرش الهه زاهدی که خودش هم در نقاشی دستی در آتش دارد و فرزند 6سالهاش را در این زمینه به خوبی حمایت میکند. محمدطاها و خانوادهاش ساکن محله امامخمینی(ره) هستند.