درست چند روز قبل از اینکه کرونا نفسهایش را تمام کند. مطالبی که حالا در قالب یک کتاب با عنوان«منظومه مشهدیهای قدیمی» جمع شده است. در واقع مجموعه تصاویری از گذشتههای مشهد و مردمش، فرهنگ و آداب و رسوم و اخلاق اهالی ارض اقدس را میتوان در این کتاب که خودش آن را«یکشهرانگیزبلند» توصیف کرده، دید. آمدن 10مهر که سالروز تولد او به سال 1327خورشیدی است، سببی شد تا چند سطرهایی از او، کتابش و شعرهایی که مشهد قدیم در آنها به یادگار مانده، بگوییم.
میدان عدالت مشهد یا آنگونهکه اغلب مردم این شهر از آن نام میبرند، «میدان اعدام» یکی از این دست تغییرات است که در طول زمان هر سه عامل، در دگرگونیهای صورتگرفته در آن مؤثر بودهاست. تغییر نامی که البته مانند بسیاری از موارد مشابه در مرتبهای مورد پذیرش عام قرار گرفته و در مرتبه دیگر از این پذیرش برخوردار نبوده است تا تقریبا هیچکس از آن محدوده بهعنوان دروازه پایینخیابان یا در لهجه مشهدی «دروازهتهخیابون» یاد نکند و کمترکسی هم آن را میدان «عدالت» بداند، اما همگان آن را به میدان «اعدام» بشناسند، گویی که هویت خود میدان هم برای همیشه در آن اعدام شده است.
علیاکبر چند روز قبل از مراسم عروسی، یک کیسه آرد و یک گوسفند را به عنوان خرج مطبخ برای طبخ غذای عروسی به خانه پدرعروس میبرد و تعریف میکند: میهمانهای ما و میهمانهای آنها جدا از هم بودند. غذای رایج عروسی در آنزمان بیشتر آبگوشت و قیمه بود. بعد از خوردن شام با یک مینیبوس برای بردن عروس به شاندیز رفتیم.یکی از رسوم رایج در مراسم عروسکشان کشتی گرفتن بود. وقتی خانواده داماد برای بردن عروس میرفتند در نزدیکی محل یا خانه عروس چند نفر که از آشنایان عروس بودند، جلو کاروان داماد را میگرفتند و اجازه عبور به آنها نمیدادند، درخواست آنها این بود که برای عبور یا باید پول میدادند یا کشتی میگرفتند.
معمولا همراهان داماد ابتدا کشتیگیری را میفرستادند اگر طرف داماد کشتیگیر طرف عروس را میزد اجازه عبور داده میشد
آنطور که قدیمیها میگویند در گذشته اینجا بیابان بوده و حتی دار و درختی هم وجود نداشته است. درختها در روستاهای اطراف بوده و پسربچههای بازیگوش را برای توتخوری به آنجا میکشانده است. در بوستان لاله هم چند درخت کاشته بودند، درختهایی که حالا از دل پارک سر درآوردهاند. عصر که میشود قدیمیها به میدان ویلا میروند و دور هم مینشینند و خاطرات گذشته را مرور میکنند. گویا از وقتی میدان هشتصد پررفت و آمد شده و بوستان لاله هم حالت محلی خود را از دست داده است، پاتوقشان را از میدان هشتصد به میدان ویلا تغییر دادهاند.
در حیاط خانهها یکی یکی باز میشد، میوهفروشها گاریهای چوبیشان را هل میدادند وسط خیابان و بعد حرکت میکردند. مقصد همگی میدان بار رضوی بود که فاصله زیادی با این کوچه نداشت.
وقتی میرسیدند که ساعت هنوز از هفت صبح هم نگذشته بود. هر گاری حداقل ٢٠٠، ٣٠٠کیلو میوه بار میزد. گاریها را پر از میوه میکردند و بعد همگی برمیگشتند. یک سمت کوچه از ابتدا تا میانه پر میشد از میوههای روی گاری. آن سالها آنقدر حضورشان پررنگ بود که اسم کوچه را هم گذاشته بودند کوچه گاریها.
کوچه خواجهربیع23 مزین به نام شهید دفاع مقدس محمدرضا بختیاری است که پیش از آن «کوچه باغوحش» شناخته میشد. دلیل این نام وجود «باغ وحش خراسان» در این معبر بوده که در فاصلهای کوتاه از آرامستان خواجهربیع احداث شده بوده است.
در گذر زمان، به جای باغ وحش و نهرهای آب مرکز فرهنگی، تجاری، درمانی و... احداث شدهاست. گفته میشود باغ وحش خراسان به همت مرحوم رستمی در سال 1338 پایهگذاری شد و پس از تعطیلی در سال 1371، حیوانات آن به باغوحش وکیلآباد انتقال یافتند.
آن روزها جذام خوره زندگی خیلیها شد. افتاد به جانشان و همه آرزوهایشان را بلعید. اما جذام برای «مدینه نیستانی» و «عباسقلی انباز» و فرزندخواندهشان غلامحسن نیستانی یک عزم دوباره بود. همه اهالی محله طلاب دیده بودند عباسقلی را جذام زمینگیر نکرد.
عباسقلی با همسرش مدینه نیستانی، دختر زیباروی کدخدای روستای نیستانه بجنورد که جذام داشت خوشگلیهایش را میخورد، نیتشان یکی شد برای ساخت مسجد. سال 1347 آجربهآجر مسجد را در ورودی صحن حیاط خانهشان روی هم چیدند با این نیت که در آن به روی مردم باز باشد، برای نماز و عبادت و عزاداریهای مذهبی و درراهماندهها و خستگان راه. سالها در پس هم گذشتند تا آن مسجد سیمتری شد یک بنای هزارمتری با نام مسجد و حسینیه حضرت موسیبنجعفر(ع).
عباسقلی سال1375و مدینه بعد از او به سال 1392 با دنیا وداع کردند اما نامشان به عنوان واقف و بانی روی کاشی فیروزهای طاق بلند مسجد حک شده است و تا همیشه میماند.