ماهان قربانزاده، نوجوان یازدهساله محله پنجتن برای خودش کتابخانهای 200جلدی فراهم کرده که هر کتابش را چندینبار خوانده است.ماهان از زمانی که هنوز پا به مدرسه نگذاشته بود، بهجای اسباببازی، کتاب میخرید و از میان کتابها بیش از همه عاشق نقش رستم و جنگآوریهایش بود. برای همین است که حالا انتخاب اولش برای سرگرمی شاهنامهخوانی و نقالی است.
علت نامگذاری پنجتن، وجود مقبره و بارگاه پنج امامزاده در روستای تبادکان است. راه اصلی دسترسی به آنها از محله پنجتن میگذشته و به همین به این نام معروف شده است.این محله تا حدود ۲۵ سال پیش که هنوز محلات تفکیک نشده بودند، همراه با دیگر محلههای اطرافش مانند شهید قربانی به محدوده التیمور معروف بود.
محمداسماعیل قرهباغی 26سال است که در این شهر پاکبانی میکند و در میان مردم به امانتداری و پاکدستی شهره شده است اما نامهربانیهایی چون صدا کردن پاکبانان با لفظ «آشغالی» و ریختن زبالهها در جویها او را آزرده خاطر میکند.
غوغای روزانه ترکیب عجیبی است از بخشهای مختلف زندگی، از تلاشهای مکرر برای گذران امور و تکاپوی خریدوفروش. محله پنجتن و اطرافش جایی که هرروز در آن رفتوآمد میکنم، رنگ خلوتی به خود نمیبیند و هر ساعت از روز شلوغ و پرهیاهوست. اما هرجا که باشیم، متانت سالخوردگان دنیادیده از چشم نمیافتد. در هوای غلیظ و پرخاطره بهار کنار خیابان پرتردد پنجتن برای اولینبار میبینمش. درست مقابل ورودی فرهنگسرای انقلاب لبه جدول نشسته و با میانهمردی سپیدمو، سخت گرم حرفزدن است. دوچرخه کهنه و مندرس تکیهداده به ستون سیمانی، در عصر ماشینهای گوناگون بیشتر از هر چیزی چشمم را میگیرد. جعبه فلزی زردرنگ و عبارت سیاه و پررنگی که رویش حک شده «صحافی»، بیشتر متمایلم میکند تا با مرد آشنا شوم و بعد هم جریان دورهگردی و خیابانگردیاش.
خودش را صاحب دوچرخه معرفی میکند: بیات هستم، محمد بیات، صحاف دورهگرد. اگر قرآن یا کتابی دارید، در خدمتتان هستم.
طرح کوچههای رنگی امسال در خیلی از کوچههای منطقه4 آغاز شد؛ ازجمله کوچههای میثمشمالی و پنجتن8 و محلات دیگر. نقشها و رنگها چنان جذابیتی به کوچههای خاکستری و تنگ و باریک داده است.