چند وقتی است که جمعهبازار به محدودهای به نام شترک منتقل شده و قفل تعطیلی بر فعالیتهای آن در محله ثامن زده شد اما حالا دو ماهی است کرکره این جمعهبازار خاطرهانگیز در سهشنبهبازار نوپا بالا رفته است و سازمان میادین و میوه و ترهبار شهرداری مشهد فضایی ایجاد کرده است تا غرفهداران دورهم جمع شوند و روزبازاری پررونق برای اهالی بسازند.
با اینکه سهشنبه بازارِ خیابان محور واقع در محله ثامن است اما به علت همجواری با محله مهرآباد به نام روزبازار مهرآباد نامگذاری شده است. در این بازار که در زمین خاکی و روباز است، اقلام متنوعی خرید و فروش میشود.
رضا قفلساز بخشی مشترک از خاطرات تمامی افرادی است که سالهای سال، یعنی از حدود سال1340 تاکنون حتی اگر شده است یک روز در این محدوده زندگی کردند یا مسیر روزانهشان بهگونهای بوده است که از جلو مغازه وی گذر میکردند. مردی که نحوه زندگیکردن او تا لحظهای که کنارش نمینشستی و او با تو همکلام نمیشد، معمایی بزرگ بود.
اعظم شاهرودی، بانوی هنرمند خیابان امام رضا، توانست با همت و افروختن شعله خاموش شده هنر در تعدادی از بانوان این شهر پس از 5سال فعالیت در عرصه تولید صنایع دستی برای 10نفر از زنان خانهدار اشتغال ایجاد کند.ساکن خیابان امام رضاست. 2پسر و یک دختر دارد که یک پسرش استاد دانشگاه است و پسر و دختر دیگرش نیز معلم هستند. ویژگی او قدم نهادن در مسیری است که یک رقیب قدر به نام محصولات چینی در آن وجود دارد و او با تکیه بر هنر و ارادهای که دارد باید با این رقیب قدر رقابت کند.
بازارچه اقتصاد مقاومتی و خوداشتغالی بانوان محله چهنو در مسجد شجره برگزار شده است. در این بازارچه هر چیزی که بانوان با هنر دست و مهارت خودشان درست کردهاند یافت میشود.
محمدعلی بیک که نظامی بازنشسته و از سکنه قدیمی این خیابان است، به زمان تأسیس بازارچه اشاره کرده و تعریف میکند: آنزمان شهرداری به منازل مسکونی مجوز تجاری نمیداد. این بازارچه را تأسیس کردند که بهعنوان یک بازار محلی تأمینکننده نیاز روزانه مردم باشد اما بعد از آن به ساختمانها مجوز تجاری دادند و بسیاری از مالکها کنار حیاط خانهشان مغازه زدند.
خوانساری که تجربه کارکردن در ریختهگری و تراشکاری را داشت و از کودکی نیز طراحی میکرد بهخوبی میدانست که قلم را باید با چه زاویه و درجهای بسازد و چگونه با حرکت دست روی فلز حرکت دهد تا آنچه میخواهد نقش ببندد، اولین قلمزنی را روی تفنگ شکاری پدر انجام داد اما بعد از نتیجه کار تصمیم گرفت تا این ذوق هنری خود را ادامه دهد آن هم بدون هیچ آموزش و استادی!
پاگرفتن آتش در پاساژهای قماش، حکایت پنبه و الکل است. کوچکترین خطا در مغازه و راهروهای پر از پارچه میتواند شعلههای آتش را برافروخته کند و ناگهان زبانه بکشد و مانند رودخانهای سوزان و جاری، همهچیز و همهجا را بسوزاند؛ درست مثل بلایی که سر پلاسکوی تهران آمد و جز مچالهای از بلوکهای بتنی و آهنی چیزی از آن باقی نماند. اما گویا سرنوشت غول هفدهطبقه پایتخت، قرار نیست درس عبرتی برای پاساژهایی باشد که تاکنون چندین هشدار قانونی درباره ناایمنبودنشان دریافت کردهاند.