برای تعریف دقیق مشهد قدیم، باید تاریخچه مزارع و روستاهای اطراف شهر را که امروز جزئی از محلات مشهد شدهاند، درنظر بگیریم. تصویب 10 دی به عنوان روز ملی مشهد در شورای فرهنگ عمومی خراسان رضوی، بهانهای شد تا نگاهی بیندازیم به محلات و روستاهای هویتسازی که امروز حدود مناطق یک و 2 شهر را تشکیل میدهند.
کمتر مشهدپژوهی است که برای دانستن درباره گذشته این شهر، سراغی از احمد ماهوان و کتابها و مقالاتش نگرفته باشد؛ کسی که گنجینهای وزین از نادانستهها درباره مشهدالرضاست. گواه این ادعا هم وجود کتابهای مصور از تاریخچه مشهد قدیم و آثار و متونی است که در طول بیشاز نیمقرن گردآوری کرده و به چاپ رساندهاست؛ آثاری چون «عکسهای قدیم مشهد»، «تاریخ مشهدالرضا»، «بازار، در فرهنگ و ادب ایران زمین» و... تهیه نخستین نقشه شهر روبهتوسعه مشهد هم کاری از او و برادرکوچکترش، مرحوم محمود، است که در سال60 به چاپ رسید.
نخستین خبر ثبت شده درباره ثبت احوال مشهد نشان می دهد اوایل اسفند 1304 خورشیدی، ثبت نام فامیل آغاز میشود. انتخاب نام فامیل هم راه های مشخصی داشته که معمولا بر اساس نام طایفه، خاندان، لقب و شغل انجام می شد.
مشهد با این گستردگی و جمعیت تنها یک گرمخانه دارد و دومین آن معلوم نیست کی به بهار بنشیند و تاریخ ناقص آن را کامل کند. البته شهرداری مشهد هم همه ساله گرمخانه های فصلی متعددی برای حمایت از خیابان خوابها ایجاد می کند که به طور معمول فلسفه وجودی آن، برای فصول سرد سال است. در هر صورت در این گزارش تاریخی را بررسی کردیم که بیش از یک قرن است میدود، اما به ایستگاه آخر نمیرسد.
در آستانه نوزدهمین سالگرد درگذشت شیخمحمدرضا مهدویدامغانی به دیدار فرزندش دکتر حسین مهدویدامغانی در خانه پدریاش رفتهایم. خانهای که سالها نوا و نجوای ملکوتی قرآن در آن جاری بود و جلسات جمعهشبهای تفسیر قرآنش، جوانان زیادی را مجذوب آیات نورانی کرد. او در آخرین جمعهشب زندگی پربرکتش درحالیکه بالای منبر تفسیر قرآن میگفت، ابراز کرد «حالم مساعد نیست!» و دقایقی بعد در مسیر انتقال به بیمارستان به دیار باقی شتافت.
صحبت از احیای خانه تاریخی غفوری، مرتفعترین خانه عیدگاه است که در کوچه محمدیه (شهیدحاجیحسنیکارگر3) قرار گرفته و از یکطرف به شارستان و از طرف دیگر به حرم مطهر راه دارد. صاحب اول این خانه یک یهودی متمول بوده است که سال 1340 این بنا را به آقای دشتباف و شریکش میفروشد و خانه در سال1385 به شرکت عمران و مسکنسازان ثامن که زیر نظر بازآفرینی شهری کشور است، فروخته میشود.
درباره واقعه 22آذر میگوید: سال57 رئیس بخش زنان و زایمان بودم. در آن روز یک صندلی برداشتم و جلو در اتاق رئیس بیمارستان دکتر «خسرو آروند» گذاشتم تا تحصن کنم. او هم فردی انقلابی بود و از جریانهایی که در شهر میگذشت، اطلاع داشت. هنگامی که متوجه شد جلو در اتاقش نشستهام، علت را جویا شد. به او گفتم متحصن هستم. او با تعجب پرسید: یعنی چی متحصن هستی؟؛ گفتم با توجه به اتفاقهای اخیری که در شهر و بیمارستان افتاده است ناراحتم و میخواهم که با این حرکت از مردم و انقلاب حمایت و خشم و ناراحتیام را از رفتارهای چماقداران حکومتی نشان بدهم.