یک افسانه قدیمی هست که میگوید: سلطان دختری داشت سپیدتن با زلفی سیاه و صدایی خوش، به نام «سوران». سوران در روستای «عاشقان»، عاشق مردی گاوچران (دراصطلاح محلی گورهچرون) میشود.
حدیث ارژنگی دختری آرام و منظم است که قبل از هفتسالگی شیفته شطرنج شده و این ورزش را بیشتر از هرچیز دیگری دوست دارد. او اهل مطالعه است و شاهنامه میخواند.
ازآنجاکه بهجز شاهنامه ، سند دیگری برای اطلاع از روزگار فردوسی وجود ندارد، شاهنامه خوانها برای ارضای تشنگی شنوندگان، ناچار خبرهای مبهمی را که از گوشهوکنار شنیده بودند، با آبوتاب روایت میکردند.
آتنای یازدهساله، نوجوان محله سیدی میخواهد نقالی برجسته در کشور شود.
محمد صادقزاده نقال آرامگاه فردوسی است. او از ۲۱ سال قبل، مجاورت و انس با فردوسی را به کار در اداره و کارمندی ترجیح داده و به قول خودش عدالت خواهی و بخشندگی فردوسی پایندش کرده است.
یکی از اهداف نازنینزهرا سطانیپور این است که اسلام را به شیوه روایتگری برای انگلیسیزبانها معرفی کند.
فائقه احتشام معلم خلاقی است که حتی جرقههای ذهنش را هم به خدمت کلاسهایش درمیآورد. خلاقیتهایی که بیشتر میخواهد بدون هزینه باشد.