یکبار یکی از اعضای شورای اسلامی شهر در دوره چهارم در مصاحبه با خبرگزاری تسنیم اعلام کرد که فلانی بدترین شهردار مشهد در طول 40سال بعد از انقلاب بوده است! ما هم این خبر را با همین تیتر کار کردیم و خبرگزاریهای دیگر هم از روی دست ما این خبر را کار کردند. واقعا با این خبر شهر به هم ریخته بود. خبر دیگری هم داشتیم مبنی بر تعدیل نیروی یک از هتلهای بزرگ مشهد که حدود 200نیروی خود را از کار بیکار کرده بود، این خبر هم جنجالآفرین شد و کار به شکایت و شکایتکشی رسید.
اولین ساخت و سازها در مجیدیه ازسال ۸۰ کلید خورد. این محله با برخورداری از آپارتمانهای بلندمرتبه و لوکس مسکونی و تجاری یکی از زیباترین محلات منطقه ۱۲ است که به ویژه به دلیل نورپردازی متعدد شبهای زیبایی دارد. بازار خلیجفارس تنها بازارمحلی در ابتدای بولوار رحمانیه نیز در شبها جلوه زیبایی به محله بخشیده است.

خیابان مجیدیه27 یکی از آبادترین و پررفت وآمدترین معابرشهری در منطقه12 به شمار میرود. در تجاری محله این خیابان اصناف و مشاغل مختلفی فعالیت دارند. مجیدیه۲۷ جزو اولین معابر منطقه۱۲ بوده است که ساختمانسازی در آن رونق گرفته است و اکنون هم خیابان محبوبی برای سرمایهگذاران حوزه ساخت و ساز است. از نکات مثبت این خیابان دسترسی راحت ساکنان آن به روزبازارهایی است که در طول هفته در بازارخودرو مجیدیه دایر است.
معمولیترین اسب ورزشی که از اروپا وارد میشود چیزی در حدود 15، 16هزار یورو یعنی نزدیک به 500میلیون تومان قیمت دارد. این مبلغ با احتساب هزینههای گمرگ و ترخیص به حدود 750میلیون تومان میرسد که پرداخت آن برای هر علاقهمند به ورزش سوارکاری آسان نیست، البته این رقم برای اسبهای مسابقهای حرفهای بسیار گزافتر است. برای خرید یک اسب مسابقه اروپایی که بتواند به راحتی در کلاس پرش ارتفاع با موانع 140 و 145 سانتیمتر بپرد، باید رقمی حدود 4 تا 5 میلیارد تومان هزینه کرد.
بعد از حضور موفق در رقابتهای استانی، جواز حضور در مسابقات کشوری دوچرخهسواری کوهستان را به دست آوردم که در پارک چیتگر تهران برگزار میشد. در آن رقابت ها مقام دوم انفرادی و مقام قهرمانی تیمی را کسب کردیم. مرحله بعدی مسابقات کشوری 23تیرماه امسال است. امیدوارم بتوانم با درخشش در این مسابقات پیراهن طلایی تیم ملی را بر تن کنم.
حسین مولایی در طول 10سالی که محیطبان بوده است، پستی و بلندیهای متفاوتی را تجربه کرده و سختیهای این کار را با همه وجود لمس کرده است. میگوید: بارها خودم و خانوادهام تهدید به مرگ شدهایم، یک بار شکارچیان تعقیبم کردند و اتومبیلم را درخانه به آتش کشیدند! بعضی اوقات به دلیل کمبود نیرو، 10روز زن و بچهام را ندیدهام، حتی نتوانستهام با آنها صحبت کنم، چون در جایی مأموریت بوده ام که آنتن گوشی همراه هم نداشته است! وقتهایی در هنگام مأموریت چنان با موتور بر زمین خوردهام که دست و پایم شکسته است. یکبار در درگیریها، دوربین اسلحه کلاشنیکف به پیشانیم برخورد کرد و سرم را شکافت.
24 ساله بودم که مادرم بعد از سه سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان از دنیا رفت، بااینکه همیشه شاگرد اول دانشگاه بودم اما دوره 4ساله کارشناسی را در 6سال به اتمام رساندم چراکه دو سه سالی را درگیر دوا و درمان مادرم بودم. هنوز داغ مادر در سینهام سنگینی میکرد که پدرم مریض شد، او هم رفت و من در 30سالگی از نعمت داشتن پدر و مادر محروم شدم. بعد از این اتفاقات تلخ دیگر پای رفتن نداشتم، بااینکه کلی زحمت کشیدم تا بورسیه تحصیلی چند دانشگاه معتبر اروپایی را به دست آورم اما ....